دیری است که عاشقانه ها وارد فرهنگ سیاسی کشور شده است. در آخرین نمونه، ریاست قوه قضائیه یکی از واژه های عاشقانه را بر ضد ریاست قوه مجریه به کار برد و در جلسه مسئولان عالی قوه قضائیه از "مطبوعات و مسئولان کشور خواست به قوه قضائیه کمک کنند نه این که در حق قوه قضائیه جفا کنند...،"
"جفا" در ادبیات عاشقانه ایران مفهوم خاص خود را دارد. جفاکاری معشوق نسبت به عاشق در این ادبیات کاملا جا افتاده و تثبیت شده، اما نسل های پس از انقلاب، عادت کرده اند در دعواهای جناحی و سیاسی، همواره از جناح محافظه کار که جناح زورمند و مسلط به همه امور است، بشنوند که آن جناح دیگر در حق اش "جفا" کرده است. در این فضای سیاسی- فرهنگی، مفاهیم عاشقانه را منتقل کرده اند به ادبیات سیاسی و جناحی. در یک پژوهش هوشمندانه می توان یکی از ویژگی های این عصر را در آمیختن واژه های سیاسی با واژه های عاشقانه بر شمرد و به بازتاب های اجتماعی آن پرداخت.
وقتی دو طرف سیاسی که هر دو برای تثبیت قدرت و افزودن بر آن کار می کنند، به هر دلیل با یکدیگر وارد منازعه می شوند، جبهه ای از جنگ قدرت را در برابر یکدیگر می گشایند که تاکید بر "جفا کاری" یکی بر دیگری جائی ندارد. شاید در فرهنگ روضه خوانی و تعزیه و توصیف صحرای کربلا، با هدف گرفتن اشک و برانگیختن احساسات و همدردی حاضران، استفاده از این عاشقانه ها، شگفت انگیز نباشد. ولی در منازعات سیاسی که جدی است و با روضه خوانی تفاوت ماهوی دارد، توصیف حال یک طرف منازعه با به کار گرفتن این کلمات که بار احساساتی و هیجان سازی دارد، از وزن سیاسی منازعات به شدت می کاهد. مردم از جهان سیاست محیط زیست خود فاصله می گیرند و به تدریج اساسا به گفتمان استعاری سیاسی اعتنا نمی کنند. در جهان سیاست، بر خلاف جهان هنر و ادبیات، استعاره جائی ندارد. در این جهان کلماتی با بار عاشقانه فهمیده نمی شود، جوک ها را تغذیه می کند. شفافیت و استفاده از مفاهیم روشن سیاسی، قاعده بازی است و جز آن خریدار ندارد.
سالهای اول انقلاب در همان حال که پشت دیوارهای زندان اوین، مثل برگ خزان جوان های ایرانی را به زمین می ریختند، رهبر انقلاب پیاپی از مظلومیت اسلام می گفت و ترجیع بند "اسلام مظلوم" شده بود جوهره بسیاری از نطق های وی. هرگز شنوندگان، حتا مریدان از ایشان نپرسیدند یا نفهمیدند چگونه یک دین و آئین یک میلیاردی، مثل یک فرد مظلوم تعریف می شود و از قدرت دفاعی معنوی برای رفع ظلم برخوردار نیست. یک چنین ورودی به دنیای سیاست که در آمیخته شد با اوهام و مفاهیم نا متناجس، هیجان آفرینی کرد، ولی مردم را با جهان واقعیت های سیاسی آشتی نداد. از آن بیش مقامات درجه دو به تقلید از کلامی که محتوای وهمی آن، غنی تر از معیارهای علمی سیاست بود، کلمات وهمی را پیاپی تکرار کردند تا کار کشورداری به کلمه "فتنه" گره خورد.
فتنه در متون اسلامی به هر رویدادی اطلاق می شود که اسلام را در خطر قرار می دهد. در برخی نحله های اسلامی، مثلا به طلاق زنی که از شوهرش کراهت دارد، از باب پیشگیری از این که زن با وجود داشتن شوهری که ار او بیزار است، ممکن است با مردان دیگری معاشر شده و "فتنه" کند، سرعت می بخشند. در ادبیات فارسی، کلاسیک و مدرن، فتنه گر، زن زیبا و طنازی است که دل ها را می رباید. این که "فتنه" شده است یک واژه سیاسی حکومتی با هدف قلع و قمع مخالف و منتقد، کمترین سازگاری با مفاهیم فتنه در متون اسلامی و ادبیات عاشقانه ایرانی ندارد. محافل متخصص و خبره در کار واژه سازی، اختیار و ابتکار عملی در اصلاح زبان رایج و لغو سیاسی امروز کشور ندارند و نمی توانند این اختلاط مضحک سیاست و ادبیات عاشقانه را اصلاح کنند و در مقام مشاورین برجسته زبان، به مداخله موثر در اوهام سازی زیر پوشش سیاست بپردازند.
جالب آن که کارچرخان های رسانه ای و مطبوعاتی این هرج و مرج ، همزمان با هتاکی و افترا زنی به فعالان مدنی ، و در موقعیتی که مبتلا به بیماری جدید "نفوذ" دشمن توسط فعالان قدیم و جدید شده اند، می گویند:
"نگاهی گذرا و کوتاه به تعدادی از نفوذیهای دیروز که تا سطح وزیر و معاون وزیر نیز پیش رفتند، نشان میدهد خطر نفوذ موضوعی انتزاعی و ذهنی نیست و بدون شک امروز هم ابعاد آن گستردهتر از چند رسانه و خبرنگار است و رسانههای دنبالهرو دشمن در داخل، تنها قطعهای از پازل نفوذ هستند. " (کیهان تهران 19 /8/1394 )
بنابراین، کارچرخان بزرگ و فرصت طلب "واژه سازی" های ذهنی، برای انکار ذهنی گرائی های مبتذل سیاسی و دشمن انگارانه خود، طوری می نویسد که پیداست خود به درستی می داند در جهان سیاست چه بی ربط پازل سازی می کند و با چند اسم نامدار، با چه ذلتی می خواهد خود را تحلیلگر علم سیاست جا بزند تا جائی که می نویسد"خطر نفوذ موضوعی انتزاعی و ذهنی نیست". کم مانده قسم یاد کند به سر مبارک که پازل ساخته او اصلا موضوعی انتزاعی و ذهنی نیست." بنده خدا عمری است واژه ساری می کند. ار "ساکتین در فتنه" در جای متهمین در ردیف متهمین پر سر و صدای فتنه یاد می کند. و به تازگی کلمه بی ربط "بزک" را کشف کرده و آن را راهی ادبیات سیاسی تندروها کرده است. معتقد است، بخشی از حاکمین ( بخوانید روحانی و ظریف و تیم هسته ای)، می خواهند امریکا را بزک کنند و دوستی با امریکای بزک شده را روی میز سیاست خارجی بگذارند.
دیگر اکنون روشن شده که حسین شریعتمداری و همکاران و خویشاوندان سیاسی و سببی و نسبی مطبوعاتی اش، هریک بخشی از جاسوسی برای غرب را زیر پوشش ضدیت با غرب به عهده گرفته اند. یک وظیفه عمده قوه قضائیه که عبارت است از "پیشگیری از جرم و جنایت" از سوی ریاست قوه قضائیه به وی و شرکا و همفکرانش تفویض شده است. شخص ریاست قوه فضائیه در پاسخ اعنراضی به سخنان به حق حسن روحانی که گفته است بخشی از مطبوعات از هفت دولت آ زادند و بخشی دیگر به محض نقدی از سیاست ها، تبدیل به نفوذی دشمن می شوند، گفته است:
"همواره از مطبوعات و رسانه ها خواسته ایم که با توجه به نقش مهمی که دارند به قوه قضائیه کمک کنند و البته با توجه به این وضع حساس باید از هر جهتی مورد حمایت قرار گیرند تا بتوانند نقش خود را در پیشگیری از انواع مفاسد ایفا کنند."
پرسش این است:
قوه قضائیه طبق کدام اصل قانون اساسی، حق داشته وظیفه خاص خود را در پیشگیری از جرائم به مطبوعلت تفویض کند؟
در کدام تعریف ار آزادی بیان و تفکیک قوا از یکدیگر، صادق آملی لاریجانی در جای رئیس قوه قضائیه حق دارد مطبوعات را مامور کشف جرم کند و به کیهان و خویشان مطبوعاتی اش به این بهانه اجازه دهد چشم به دهان رهبر بدوزند و هر آنجه را ایشان گفت مثل دستورالعمل "کشف جرم" بگذارند روی میز کیهان و همونانش تا آن را تبدیل به پازل کرده و بی آن که وظیفه ای قانونی دراین باره داشته باشد، به دستور ریاست قوه نام نفوذی های قضائیه آن را با تعداد معینی از افرادی که به آن کشور خدمت کرده و توسط مشتی قاضی غیر مستقل، مرعوب شده یا از دالان های اوین و دیگر زندانها عبورشان داده اند، مصداقی کنند. فهرستی که کیهان زیر نام نفوذی های قدیم و جدید اخیرا در شماره 19 آبان 1394 انتشار داده، حرف مفت است. پول می گیرد برای همین حقه بازی ها. می خواهد ایران را داعشی کند. داعش حکومت ایده آل اوست که دلش پر می زند با پول های بادآورده از جیب ایرانیان، یک کیهان داعشی منتشر کند ولی تردید نیست تا پیش از آن خورشید از پس ابرهای مصلحت بیرون می زند و هویت حسین شریعتمداری در مقام یک جاسوس ناب که بر ضد منافع ملی ایران، و به نفع غرب بی وقفه کار کرده، روشن می شود.
تا آن روز به هوای کمک به ریاست قوه قضائیه برای کشف جرم، یکه تازی می کند و ادای دشمنی با غرب و فعالان را در می آورد و یک فهرست از انسان های نگران به حال ایران را پیاپی تکرار می کند.
کارش به جائی رسیده که باید قسم و آیه یاد کند که ادعاهایش ذهنی نیست، موضوع ها انتزاعی نیست، و البته با نوعی پازل کودکانه کار می کند که گویا ریاست قوه قضائیه در اختیارش گذاشته تا آنها را از برای پیشگیری از جرم و جنایت به کار برده و به ضرب و زور برای دل آملی لاریجانی، آنها را به هم بچسباند. کج و کوله و به موجب طرح های تکراری و آبکی.
در این ماجرا، سود را غرب به جیب می زند که ایران را به جای خود انداخته به جان داعش در عراق و با اجازه امریکا به جان دشمنان بشار اسد و چوب را روزنامه نگاری می خورد که از طیف حسن شریغتمداری نیست و بلکه دل نگران کشورش ایران است.
و اما عاشقانه های سیاسی مانند جفا و فتنه و بزک امریکا و اسلام مظلوم، و مانند آن می رود روی آنتن رسانه هائی که نمی فهمند چرا ادبیات سیاسی ایران پس از انقلاب شاعرانه شده در حالی که رفتارش به چوبه دار گره خورده است و چرا کیهانیان به جای مستخدمین قضائی مامور کشف جرم شده اند؟ به استناد کدام کد قانونی؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر