close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

اسماعیل خویی؛ با بودن «شفیعی کَدْکَنی» نسل من می‌تواند به خودش ببالد

۲۳ مهر ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۱۴ دقیقه
اسماعیل خویی؛ با بودن «شفیعی کَدْکَنی» نسل من می‌تواند به خودش ببالد

گفت‌وگو با «اسماعیل خویی»، «عباس مخبر» و «هوشیار انصاری‌فر»  پیرامون اهمیت و جایگاه «محمدرضا شفیعی کدکنی» در ادبیات ایران.
محمد تنگستانی

اهمیت پژوهش‌ها و تحقیقات محمدرضا شفیعی کدکنی در چند دهه گذشته در ادبیات ایران برای شاعران و نویسندگان امری بدیهی و روشن است. کمتر شاعر و نویسنده‌ای را سراغ دارم که از دهه هفتاد به این‌سو شروع به نوشتن و خواندن کرده باشد و در حوزه شعرشناسی وام‌دار تألیفات محمدرضا شفیعی کدکنی نباشد. 
حضور شعرهای دکتر کدکنی در بطن جامعه یکی دیگر از علت‌های موفقیت این پژوهشگر و شاعر هفتاد و شش‌ساله زاده تربت‌حیدریه است. از بین شاعران معاصر کمتر شاعری در زمام حیات خود شعر و یا سطری از شعرهایش در کوچه و بازار و یا محافل سیاسی و اجتماعی به ضرب‌المثل تبدیل‌شده است.  شعر «سفربه‌خیر» از کتاب «در کوچه‌باغ‌های نیشابور» سروده محمدرضا شفیعی کدکنی شعریست که در بین نسل جوان و هم‌نسلان خود در مناسبت‌های مختلفی استفاده می‌شود. اگر ذهن تحلیل‌گر و پرسشگری داشته باشید، خواهید گفت، این شعر به‌این‌علت عمومیت پیداکرده است که مرتب از سوی رسانه‌های دولتی و مجلات روزنامه‌ها منتشرشده است و این بی‌تأثیر نیست. این استدلال در نگاه اول هم نمی‌تواند درست باشد. روزانه و یا هفتگی شعر و یا سروده‌هایی از شاعرانی مانند «علی معلم»، «علی‌رضا غزوه» و ... در رسانه‌های صوتی، تصویری و چاپی منتشر می‌شود. دو سوم مردم در کوچه و بازار شناختی نه به شخصیت «محمدرضا شفیعی کدکنی» دارند و نه شناختی نسبت «علی معلم» و «علی‌رضا غزوه» آنها فقط مخاطب هستند، مخاطبی که سرانه مطالعه‌اش زیرخط استانداردهای مطالعاتی در کشورهای جهان سوم است. عمومیت و محبوبیت سروده‌های محمدرضا شفیعی کدکنی می‌تواند علت‌های به‌غیراز رسانه‌هایی مانند رادیو و تلویزیون داشته باشد. 

نقدهایی به شفیعی کدکنی وارد است
در چند دهه گذشته به تألیفات و مقالات دکتر کدکنی نقدهای فراوانی شده است.  وقتی شفیعی کدکنی در کتاب «با چراغ و آینه» در مورد «احمد شاملو» پژوهشگر، روزنامه‌نگار و شاعر نوشت: «حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود، ولی به‌هرحال از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی‌رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل‌شده است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن‌هم شعر این‌طوری – که در روزنامه‌ها می‌بینیم – نخواهند کرد. تو بهتر از هرکسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد»
«فرج سرکوهی» نویسنده و روزنامه نگار ساکن فرانکفورت در یادداشتی بر کتاب «با چراغ و آینه» می‌نویسد: «اگر کتاب با چراغ و آینه را کسی جز کدکنی می‌نوشت فصلی به شعر درخشان کدکنی، فصلی به آثار ارزشمند او درزمینه ادب کلاسیک و فصلی به آثار راهگشای او در عرصه نقد شعر معاصر اختصاص می‌یافت» 
و پیش‌تر در مورد گفته‌های  دکتر کدکنی به نقل از دانشجوی ادبیات و برسی مجله آینه در همان یادداشت می‌نویسد: "در تهران که بودم یکی از دانشجویان علوم اجتماع صد شماره مجله آدینه را برای یک مطالعه فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود می‌گفت در این صد شماره در تمام شماره‌ها جز در چند مورد استثنائی نام شاملو آمده است و در تمام موارد با القابی از نوع شاعر بزرگ میهن ما شاعر بی‌همتا. عناوینی که الآن به یادم نمانده و راست می‌گفت."از محقق منصف و دقیقی چون کدکنی بعید بود که اطلاعات نادرست این دانشجو را باور کند. ما در مجله آدینه، که من سردبیر آن بودم، شاملو را گرامی می‌داشتیم چراکه او را نه فقط شاعری بزرگ، که نماد استقلال روشنفکری ایران می‌دانستیم. شاملو نیز به من التفات و اعتماد داشت و با مجله همکاری و از ما پشتیبانی می‌کرد چراکه بخش مهمی از آدینه را نشریه‌ای مستقل می‌دانست. اما در تمامی شماره‌های مجله آدینه اصطلاحاتی چون "شاعر بزرگ میهن"، "شاعر بی‌همتا"، که کدکنی نوشته است، به‌کار نرفته است. این‌گونه ترکیب‌ها با زبان مجله آدینه بیگانه است. درباره "نیما و اخوان و فروع" نیز متن‌های مثبت بسیار در آدینه، و ازجمله چند مقاله به قلم خود من، منتشرشده است.
چند ماه پیش گفتاری که «محمدرضا شفیعی کدکنی» در ابتدای کتاب  گزیده اشعار «پرویز ناتل‌خانلری» نوشت سبب شد مجدداً نقدها و توهین‌هایی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی  به دلیل این گفتار نسبت به دکتر کدکنی نوشته شود. این کتاب در تیراژ هزار و صد نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر شد. با توجه به نقدها و انتقاد‌هایی که در بازتاب به این گفتار نوشته و منتشر شد حداقل انتظار این بود که این هزار وصد نسخه علاوه بر فروش کامل به چاپ دوم و یا سوم هم رسیده باشد. درحالی‌که چاپ اول این کتاب هنوز به فروش نرسیده است. شفیعی کدکنی در این گفتار «نیما یوشیج»  را تحت تأثیر «پرویز ناتل خانلری» می‌داند  و مدعی می‌شود که نیما در تاریخ سرایش شعرهایی دست برده است. نقدها و نظرات زیادی بعد از انتشار این گفتار در این کتاب منتشر شد، آن‌هم در فضای  کنونی ادبیات ایران که  کمتر کتابی بازتاب و یا نقد می‌شود.

گفت‌وگویی با «اسماعیل خویی» در مورد این گفتار و تحلیل  شفیعی کدکنی نسبت به نیما داشته‌ام.
ـ من از جوانی با شفیعی دوست بودم و همیشه دوستش داشتم. رابطه ما رابطه‌ای برادری بوده و هست. دکتر کدکنی در یک رباعی گفته است: «همسایه دیواربه‌دیوار همیم در عالم جان» و درست هم گفته است به همین  دلیل داوری من  شاید داوری مناسبی نباشد. اما بر همگان روشن است که دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی،  یکی از برجسته‌ترین شاعران امروز ایران است و یکی از بزرگ‌ترین پژوهشگران ادبیات کلاسیک ما، محمدرضا شفیعی کدکنی به‌عنوان یک پژوهشگر دانشگاهی  دیر یا زود  به کتابخانه‌ها خواهد پیوست اما اگر چیزی از او ماندگار بشود  که حتماً این‌گونه هست و ماندگار می‌شود، شعر اوست. رضا شفیعی کدکنی یکی از بهترین شاعران این روزگار است. شغل او استادی در دانشگاه است و کارش پژوهش کردن. با بودن «محمدرضا شفیعی کَدْکَنی» نسل من می‌تواند به خودش ببالد که اگر نسل پیش از ما دکتر خانلری و مجتبی مینویی و بدیع‌الزمان فروزانفر را داشت ما هم «محمدرضا شفیعی کَدْکَنی» را داشته‌ایم. او در پژوهش‌های آکادمیک روشن‌مند عمل می‌کند. اگر از این دریچه نگاه کنیم که آقای کدکنی با روش‌های نو در پژوهش آشنایی دارد، می‌توانیم ببینیم که در کارش در  زمینه پژوهش از پیشینیان خود هم بهتر عمل کرده است. دکتر شفیعی مانند احمد شاملو و یا اخوان جان و یا هر شاعر و پژوهشگر دیگری حق دارد که گاهی سخنانی بگوید که دل‌نشین این‌وآن نباشد. جمله خوبی است که می‌گوید «بزرگان هم خطاهای بزرگی می‌کنند» خوب ما باید به بزرگان خودمان این اجازه را بدهیم که گاهی خطاهای بزرگی بکنند. در مورد سخنانی که دکتر شفیعی درباره نیما و خانلری گفته من گمان می‌کنم که حق با دکتر شفیعی نیست، چراکه در آن دو شعری که ملاک ایشان بوده برای آن مقاله، فقط ازنظر وزن باهم سنجش پذیراند در شیوه دیدن و خیال‌پردازی و به‌ویژه زبان و اندیشیدن از دو دنیای متفاوت‌اند و مشخص است یکی از این‌ها از آن دکتر خانلری است و دیگر از آن نیما یوشیج، من حتی گمان می‌کنم اگر روزی هم ثابت بشود که نیما یوشیج رندی کرده و تقلبی کرده است و تاریخ سرایش شعرش را عقب برده و از خانلری تأثیری گرفته است بازهم من بر این باور خواهم بود که نیما این کار را کرده که از نزدیک نشان بدهد که شیوه اندیشیدن، سرودن و شیوه شاعری او چه تفاوت‌های بنیادینی با شیوه‌های اندیشیدن و سرودن دکتر خانلری دارد. به نظر من دکتر خانلری سر استاد دبستان شعر نو در ایران است و نیما یوشیج سر آموزگار دبستان نیمایست، این دو دبستان هم در کل و  هم در نگرش به  زبان و هم در شیوه‌های خیال‌پردازی و به‌ویژه در شیوه اندیشیدن رویاروی یک‌دیگراند. البته این را هم اضافه کنم، خود دکتر شفیعی پیش‌بینی کرده بود که واکنش به سخن‌هایی که در مورد نیما یوشیج می‌گوید کسانی خواهند بود که به او توهین کنند و بد بگویند اما امیدوارم که ایشان، دلسرد نشود و همچنان ادامه بدهند و بگویند. به‌هرحال خربزه‌ای است که خورده است و پای لرزش هم نشسته است.

اغلب مخاطبین ادبیات معاصر ایران   یک یا دو شعر از شفیعی کدکنی خواندند درحالی‌که سیلی از همین مخاطبین ادبیات معاصر، نه اسمی از «منوچهر نیستانی»، «غلام‌حسین نصیری‌پور» و نه «نصرت رحمانی» شنیده‌اند و نه شعری از آنها خواندند. نیت ام مقایسه و یا رودررو کردن جایگاه اجتماعی این چهار شاعر در جامعه کنونی ایران نیست. هر نویسنده و شاعری برای دیده شدن و راه یافتن به کتابخانه‌ها می‌نویسد و هیچ سنگ محکی بهتر و مهم‌تر از مردم برای این «بودن» وجود ندارد. ماندگاری و بودن شاعرانی مانند بیدل دهلوی، صائب و شمس از قرن گذشته تاکنون،  توسط پادشاهان و حکومت‌های حاکم بر ایران صورت نگرفته است، این مردم کوچه و بازار بودند که اشعار این شاعران را سینه‌به‌سینه و دست‌به‌دست تا امروز رسانده‌اند. بعد از تأثیر گذاری «جمال‌زاده»، «خانلری»، «انقلاب فرهنگی نیما» و کارهای متعدد «احمد شاملو» در حوزه‌های مختلف فرهنگی و ادبی و ترجمه و معرفی بیشتر ادبیات جهان در دو دهه گذشته، و تربیت جامعه به سمت ادبیات مدرن و عوض شدن دغدغه‌های اجتماعی مردم در ایران امروز باز شاهد خریداری کتاب‌های شاعرانی کلاسیک ایران هستیم. «ضیا موحد» در خصوص اهمیت حفظ و زنده نگه‌داشتن شاعران واقعی توسط مردم می‌گوید: «این مردم هستند که حافظ و سعدی را نگه‌داشته‌اند وگرنه علمای قشری بارها حکم کفر این‌ها را دادند و کتاب سوزان می‌کردند. زمان مشروطه به سعدی ناسزا می‌گفتند و از او ایراد می‌گرفتند. این استقبال مردم است که شاعران خوب را زنده نگه‌داشته، وگرنه حکومت‌ها که کاری نکرده‌اند. هدفم آسیب‌شناسی  بحران مخاطب در ادبیات معاصر را نیست و نمی‌خواهم بگویم چرا هنوز شاعران مانند سعدی و بیدل و صائب  بیشترین تیراژ فروش رادارند و شاعران امروز تیراژ کتاب‌هایشان دویست و نهایت سیصد نسخه است. پیش‌ازاین مقالات و مصاحبه‌های متعددی در این زمینه تهیه و منتشر کرده‌ام.

عباس مخبر مترجم و یکی از زبان‌شناسان ادبیات ایران در گفت‌وگو با ایران‌وایر نسبت به تأثیر گذاری «محمدرضا شفیعی کدکنی» در جامعه ایران می‌گوید:
ـ شفیعی کدکنی به نظر من هم شاعراست و هم پژوهشگر، من در جوانی ایشان را به‌عنوان یک شاعر شناختم. در حوزه پژوهش ادبیات و بخصوص در ادبیات عرفای آدم کم‌نظیری است. اما در حوزه شعر ما غول‌هایی داریم که رقابت با آنها دشوار است. اما ایشان در حوزه شعر،  در زبان خراسانی بعد از «اخوان ثالث» شاعر قابل‌اعتنایی ست. این دشوار است که بگوییم در چه وضعیت  بخصوصی چه شاعری تأثیرگذار بوده و یا نبوده است، وقتی یک شاعری مطرح می‌شود و شعرش خوانده بر زبان‌ها می‌افتد و به گفته‌ها و نوشته‌هایش استناد می‌شود نشانه تأثیر او در حوزه فعالیت‌هایش است. ما در شعر امروز ایران سبک‌ها و سیاق‌های متنوعی داریم. زبان شعر کدکنی در دهه چهل و پنجاه مانده است اما به این مفهوم نیست که شعرش و زبانش قدیمی است، هر شعری خواستگاه و مخاطب‌های خودش را دارد.

نیت‌ام از این گفته‌ها نشان دادن جایگاه شعر محمدرضا شفیعی کدکنی در توده مردم است. البته در این میان از گستردگی شبکه‌های اجتماعی در ایران امروز هم نباید غافل شد. اگر در دهه سی و چهل که دهه‌های طلایی ادبیات معاصر ازلحاظ تولید آثار ادبی بودند هم شبکه‌های اجتماعی به این  گستردگی بود شاید شاعران و نویسندگانی مانند منوچهر نیستانی و آتشی و دیگران  به دلیل تکثر تریبون‌های خبری مجالی  برای عمومی شدن، پیدا می‌کردند.

اما «شفیعی کدکنی» چگونه به ادبیات ایران معرفی شد و چه سهمی در ادبیات معاصر دارد. «هشیار انصاری‌فر» در جواب به این سؤال می‌گوید:
ـ ایشان با عناوین پژوهشگر، استاد و درعین‌حال شاعر شناخته‌شده است. خیلی از اشخاص هم این فعالیت‌ها را انجام می‌دهند اما به‌اندازه ایشان شناخته‌شده نیستند و یا به‌بیان‌دیگر نزد خوانندگان شعر از این میزان اعتبار برخوردار نیستند. البته او به‌عنوان شاعر سیر ثابت، منظم و آرامی داشته و شعرش را به‌عنوان شاعری نو پرداز به همراه دو تن دیگر یعنی «اسماعیل خویی» و «نعمت آزرم» تحت تأثیر اخوان ثالث و به‌عنوان شاگردان دبستان مکتب اخوان شروع کرده است. مکتب اخوان هم تا جایی که این‌ها از آن الهام گرفته‌اند و گرته برداری کرده‌اند به قول خودشان پیوند یوش و خراسان و یا درواقع پیوند شعر دیروز و امروز است.

 عناصر شعری در شعر کدکنی  وضعیتی مدرن دارند یا کلاسیک؟
- به نظر من ترکیب خیلی محافظه‌کارانه‌ای از عناصر شعر مدرنیستی و شعر کلاسیک است. به این دلیل به این‌گونه شعرها می‌گویم محافظه‌کارانه که  در اصل شعر، کهنه باقی می‌ماند و موفق نمی‌شود که از مرزهای شعر کهنه و نو عبور کند. البته شاید در بین شاعران محافظه‌کارتر از آقای کدکنی هم یافت شود اما در مکتب این دبستان که اسم بردم تنها آقای خویی، آن‌هم در یک مقطعی در کارنامه شعری‌اش موفق می‌شود که تا حدی از این مرزهای محافظه‌کارانه عبور کند. در ذهن من هم مثل دیگران چند شعر دوست‌داشتنی و خاطره‌انگیز از شفیعی کدکنی وجود دارد اما اگر بخواهم از شعرهای موردپسند ایشان اسم ببرم بیشتر از مجموعه غزلیات خواهد بود. با هر قضاوتی که درباره غزل نو داشته باشیم ایشان در این عرصه موفق‌تر بوده تا در شعر نو. هرچند که بعضی از شعرهای نو ایشان هم در برقراری ارتباط با یک نوع مخاطب خاصی که تعدادش هم کم نیست موفق بوده است. من در خصوص دیگر عناوین ایشان خیلی تحقیق و بررسی نکرده‌ام اما تا جایی که می‌دانم پژوهش‌های راهگشایی درباره چند شاعر کلاسیک انجام داده است. شاید معروف‌ترین آنها 'بیدل' باشد که در دورانی منتشر شد که بسیار تأثیرگذار بود اگرچه روایت ایشان از بیدل کماکان محافظه‌کارانه است و حتی انتخاب او از این ابیات و غزلیات با گرایش بسیار محافظه‌کارانه همراه است. یکی از کارهایی که ایشان گاهی انجام می‌دهد و من آن را درک نمی‌کنم این است که در غزلیات بیدل و یا شمس -که شاید پرفروش‌ترین و معروف‌ترین انتخاب ایشان از بین اشعار کهن باشد- بعضی از ابیات را به‌دلخواه خودش حذف کرده است. بنابراین به‌روشنی می‌توان سلیقه ایشان را نه تنها در اشعاری که از این شاعران انتخاب می‌کند بلکه حتی در ابیاتی که از این شعرها برمی‌گزیند مشاهده کرد.

با توجه به دخل‌وتصرفی که داشته‌اند اما نتیجه فروش بالای کتاب‌ها بوده است
ـ ‌من نظر شخصی‌ام را در این مورد ابراز نمی‌کنم چون کاملاً به سلیقه افراد بستگی دارد که خوششان بیاید یا نیاید اما از طرفی با نفس این کار موافق نیستم. تاکنون ترجمه‌های ارزشمندی از ایشان خوانده‌ایم ازجمله ترجمه ارزشمند کتاب «عبدالوهاب البیاتی»، در دوره مهمی «عبدالوهاب البیاتی» را به مخاطب فارسی‌زبان معرفی کرده است. تسلط  کدکنی بر شعر معاصر عرب مثال زدنی است یا کتاب «تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا» که از «رینولد ا. نیکلسون» ترجمه کرده و نقد بسیار مهمی است که آن‌طور که بایدوشاید دیده نشده. پژوهش‌هایی که ایشان در خصوص صور خیال و موسیقی و شعر انجام داده ارزش‌های خاص خودش را دارد. اگرچه همان محافظه‌کاری بسیار شدید در نظریه‌پردازی‌هایش هم به چشم می‌خورد. حتی مشخصاً درزمینه موسیقی شعر ابتدابه‌ساکن که مخاطب کتاب را می‌بیند وی را تحسین می‌کند که نزدیک به نیم قرن پیش نسبت به اشکلوفسکی و یاکوبسن و ... نظری داشته و از این لحاظ در زبان فارسی یکی از پیشگامان است، اما درنهایت در برداشتی که از اینها عرضه می‌کند و انطباقی که با شعر شاعران موردنظر برقرار می‌کند، همچنان آن روحیه به‌غایت محافظه‌کارانه‌اش  به چشم می‌خورد. می‌توان گفت تا حدی ماهیت التقاطی دارد یعنی ایشان در موسیقی شعر یک برداشت‌هایی از نظرات فرمالیست‌ها ارائه می‌دهد اما درنهایت مخاطب را به‌سوی نتایجی در تضاد و تناظر با گزاره‌های نظری سرآغاز کتاب خود سوق می‌دهد. کتابی که اکنون درباره‌اش صحبت می‌کنیم در دوره‌های مختلفی نوشته‌شده و به اشکال مختلفی گردآوری‌شده و دغدغه انسجام بینش نظری در این کتاب دیده نمی‌شود. همانند کارهای سال‌های اخیر ایشان که بیشتر به نظر می‌آید ناشر آنها را روی دست وی گذاشته است و درواقع گزینش چند نوشته بارها چاپ‌شده و تلفیق آنها با یکدیگر در قالب یک کتاب جدید است. کتاب «ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت» که بیشترین شهرت و جنجال و بحث‌انگیزی را به همراه داشت. این کتاب شعر فارسی مقدمه سنگینی دارد که در آن از دانشجویان ادبیات درباره شعرای فارسی‌زبان نظرسنجی کرده است که بیش از هر چیز نشان‌دهنده فقر و فلاکت فرهنگی، فکری و ادبی دانشجویان ادبیات  در دهه پنجاه یعنی دوره تدریس ایشان بوده است. البته امروز هم وضعیت علمی دانشجویان ادبیات اگر از آن موقع بدتر نشده باشد بهتر هم نشده است. درواقع شخصیت ایشان ازنظر پیشگامی در گروه‌های ادبیات فارسی و ادبیات شعر نو و شاملویی حائز اهمیت است.

نقدی که به شعرهای شفیعی کدکنی وارد است، بیشتر در حوزه زبان شعری ایشان است.
ـ حرف شما درست است، اساساً زبان  شعر ایشان زبان کهنه‌ای  است. اما اینکه چرا این‌قدر موردتوجه است دلیلش این است که خیلی از شعرایی که زبان کهن‌دارند مثل سایه و شهریار امروز شعرشان بسیار ارزشمند است و طرفدار دارد. بنابراین این دو ویژگی منافاتی ندارد و مایه تعجب نیست. کدکنی یک باورهای خیلی خفیفی را در زبان شعر وارد کرده اما  شهامت این را نداشته که به سراغ بنیادهای زبان شعر کلاسیک فارسی برود و در آنجا ارزشی را جابجا کند. کاری که ایشان انجام داده را شاید خودش هم نتواند به‌روشنی توضیح دهد. شاید بتوان کار ایشان را شناسایی بنیادهای شعر فارسی و کشیدن یک جامه نازک نوپردازانه روی آن تعریف کرد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

فرهنگ

هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان

۲۳ مهر ۱۳۹۴
محمد عبدی
خواندن در ۷ دقیقه
هلی لاو و نریمان علیه داعش؛ روایت بهمن قبادی از کردستان