عبدالرحیم جعفری، از مهمترین و تأثیرگذارترین چهرههای فرهنگی ایران در سالهای پیش از انقلاب نیمهشب گذشته در بیمارستان ایرانمهر در تهران چشم بر جهان ما فروبست.
بنیانگذار انتشارات امیرکبیر هنگام مرگ ۹۸ سال داشت. او با خریدن سرقفلی مغازهای در خیابان ناصرخسرو در سال ۱۳۲۸ سنگ اول بنای بزرگترین و اثرگذارترین مؤسسه نشر کتاب در ایران و خاورمیانه را نهاد. با درگذشت او، یکی از شاهدان و قربانیان تاریخ غصب در ایران از میان ما رفت.
همه آن سیاهی لشکرها
سال ۱۳۵۸ است. بهار آزادی رنگ باخته، مدتیست که انقلاب فرهنگی از دانشگاهها آغاز شده است. بر سر زنها روسری کردهاند، مردها ریش گذاشتهاند، رنگ لباسها به تیرگی گرائیده و مردم ژندهپوش شدهاند.
موتورسوارها با پرچمهای مذهبی در خیابان جولان میدهند و اگر لازم باشد به دانشجویان هجوم میبردند. غلامحسین ساعدی مینویسد: «موتورسیکلتسواری از گوشهای پیدا میشد و یکمرتبه موهای زن بیحجابی را میگرفت و او را به قصد کشت بر زمین میکوبید. چند موتورسوار با فریاد "الله اکبر" بساط دستفروشهای بیچاره را غارت میکردند و اگر درگیری پیش میآمد، پاسداران با تیر هوایی، فروشندگان را متواری میساختند تا موتورسواران کار خود را بهراحتی انجام دهند.»
ساعدی که داستان «سنگ روی سنگ» او از اندک شواهد کاملاً مستند سالهای اول انقلاب است مینویسد: «همه سیاهی لشکرها صاحب موتور نبودند، بسیاری از آنها تسبیح بهدست و زنجیر و پنجه بوکس و چاقو در جیب در پیادهروها میگشتند و اگر کسی، عینک به چشم، یا کتابی زیر بغل داشت، به طرفش هجوم میبردند و میگفتند: "من زمان انقلاب شیشههای پنجاه تا بانک را شکستهام، تو چندتا را شکستهای؟" و آنگاه وی را با مشت و لگد بر زمین میانداختند و عینکش را میشکستند و کتابش را پاره میکردند. هر کس پاکیزه و تمیز بود، لباس مرتبی به تن داشت، ضد انقلابی معرفی میشد.»
طاغوتی، بهایی، فراماسونر
احمد جنتی همراه با صادق خلخالی به حکم آیتالله خمینی در تهران و اهواز دادگاههای انقلاب برگزار میکند و «مجرمان طاغوتی» را محاکمه و به اعدام محکوم میکند. جابجایی بزرگ و بیسابقهای در زمینه تقسیم ثروت در تاریخ ایران اتفاق میافتد: اموال صاحبان کارخانجات، کسانی مانند لاجوردیها که گروه صنعتی بهشهر را تأسیس کرده بودند یا محمد تقی برخوردار که در زمینه تولید لوازم خانگی فعالیت گستردهای داشت، حبیبالله ثابت، و خیامیها و دیگران مصادره میشود و در اختیار اشخاص و نهادهای انقلابی قرار میگیرد. اتهام طاغوتی بودن، بهایی بودن یا فراماسونر بودن کمترین اتهامیست که متوجه این کارآفرینان میشود.
در این میان مؤسسات بزرگ نشر کتاب در ایران و جلوتر از همه آنها انتشارات امیرکبیر که بزرگترین ناشر کتاب در خاورمیانه است در مرکز توجه قرار میگیرد. در سال ۱۳۵۸ بازار هنوز پر از کتابهای موسوم به «پشت جلد سفید» است. از سال ۱۳۶۰ با اوجگیری سرکوبها، بخش عمدهای از این کتابها سوزانده میشود. در آن سالها نشر کتاب ایران کاملاً زمینگیر است، اما کتاب هنوز خوانندگان پرشماری دارد. همه در پی نشر اعلامیه و بازنشر روزنامههای توقیفشدهاند. اگر بخواهی یک کاغذ استنسیل بخری و چیزی را پلیکپی کنی، باید مجوز داشته باشی.
اتفاق دیگری میافتد: احمد جنتی انتشارات امیرکبیر را مصادره میکند. این نخستین جوانه سازمان تبلیغاتی گستردهایست که به فرمان آیتالله خمینی تأسیس شد و بعدها به امپراطوری فرهنگی بیت رهبری بدل گشت: سازمان تبلیغات اسلامی (و حوزه هنری).
بلاتکلیفی و سرگردانی بنیانگذار بزرگترین انتشارات خاورمیانه
عبدالرحیم جعفری در زندگینامهاش نوشته است: «در بهمن ۱۳۵۸ به دادسرای انقلاب احضار و محاکمه شدم. پس از آزادی از زندان و چهار سال بلاتکلیفی و سرگردانی مؤسسهای که با خون دل بسیار به وجود آورده بودم، مصادره و به سازمان تبلیغات اسلامی که ارتباطی با احکام صادره علیه من نداشت واگذار گردید.»
اما به چه بهانهای؟ آیا میتوان عبدالرحیم جعفری را به این جرم که آثاری مانند امثال و حکم دهخدا، تاریخ اجتماعی ایران اثر مرتضی راوندی، مجموعه آثار افلاطون و مجموعه آثار عبدالحسین زرینکوب و دهها عنوان کتاب دیگر از جمله ترجمه آثاری از ژان پل سارتر و هنر تئاتر از عبدالحسین نوشین را منتشر کرده به رژیم پهلوی، بهائیت و فراماسونری ربط داد و اموال او را تصاحب کرد؟
عبدالرحیم جعفری میگوید: «قرار بود یک سوم اموال من به دانشگاه امام صادق یا حوزه علمیه قم بخشیده شود و دو سوم دیگر در اختیارم بماند، اما دانشگاه امام صادق و حوزه علمیه، این اقدام را خلاف شرع دانسته و از پذیرش آن امتناع کردند.»
به گفته عبدالرحیم جعفری: «هیچ دادگاه و فردی حاضر به توقیف اموال من نبود تا اینکه آقای جنتی که رئیس سازمان تبلیغات بود و هیچشناختی از من و پروندهام نداشت در شلوغیهای سال ۶۲ نه تنها یک سوم بلکه همه اموال امیرکبیر را به اتهام اینکه من از ارکان حکومت گذشته بودهام، ضبط کرد.»
این مصادره سرآغاز شکلگیری و قوت گرفتن تدریجی سازمان تبلیغات اسلامیست که ریاست آن را اکنون مهدی خاموشی به عهده دارد.
از مصادره امیرکبیر تا تصاحب خوارزمی
در خرداد ماه سال جاری سازمان تبلیغات اسلامی موفق شد انتشارات خوارزمی را هم تصاحب کند. ماجرا از این قرار بود که بخش بزرگی از سهام انتشارات خوارزمی در تملک عبدالرحیم جعفری قرار داشت. دادگاه با تکیه بر مصادره اموال عبدالرحیم جعفری در سالهای نخست انقلاب رأی داد که سهام او در خوارزمی میبایست به تملک سازمان تبلیغات اسلامی درآید.
پس از آنکه دادگاه تجدید نظر رأیاش را صادر کرد، مهدی خاموشی به خبرگزاری مهر گفته بود: ما میداندار نشر کشور هستیم.
یک معنی این سخن این است که اگر قرار باشد تحولی اتفاق بیفتد، آن تحول میبایست از مجرای «ما» عبور کند. این دقیقاً همان سیاستیست که بعد از انقلاب با اتکای به آن کارخانجات ایران، دانشگاههای کشور، مؤسسات بزرگ نشر در ایران، سینمای ایران و سالن های سینما، تالارهای نمایش و برگزاری کنسرت در ایران و حتی باشگاه های ورزشی دست به دست شد و هنوز هم بین جناحهای مختلف حاکمیت و اغلب در دعواهای درونجناحی دست به دست میشود.
مهمترین پیامد آن در نشر کشور این است که شمارگان کتاب به دویست تا هزار نسخه کاهش پیدا کرده، نشر ایران بیتمرکز است و از گردونه نشر جهان بیرون افتاده. نویسندگان ایرانی هم مثل فرزندان یتیم یک خانواده فروپاشیده به کار خود مشغولاند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر