نویسنده مهمان؛ امید شمس
دهم مهر ماه سال جاری، «فیلیپ گایست» هنرمند آلمانی به مناسبت بیستوپنجمین سالگرد وحدت آلمان برج آزادی تهران را نورپردازی کرد. در این کنسرت نور با عنوان "درگاه واژگان"، از خوشنویسی، طرح های ایرانی، و واژگانی چون "صلح" و "آزادی" به زبان های گوناگون از جمله فارسی و آلمانی استفاده شده بود. در این یادداشت «امید شمس» شاعر و نویسنده ساکن بریتانیا نگاهی به نورپردازی «فیلیپ گایست» بر برج «آزادی» تهران داشته است.
شکی نیست که هنر معصوم است. و این معصومیت، به زعم فلاسفه، به این معناست که هنر در قبال هر حقیقتی معصوم است. با این وجود، زمانی که هنر مصرانه و آگاهانه تلاش می کند تا خود را به بخشی از واقعیت موجود پیوند بزند و حقیقتی گزینشی را برتابد یا بپوشاند، شرایط متفاوت خواهد بود. نورافشانی های فیلیپ گایست روی دیوارههای برج آزادی تهران به ما اجازه خیال بافی، نمادپردازی و تفسیر میدهد. بخشی از این تفسیر به غایت هولناک و منزجر کننده است. درست به سان برج معروف دیگری در تهران، برج آزادی هم غرق در زیبایی نورافشانی شد تا معنای زشت و هولناکی را پنهان کرده باشد. سالها پیش در یادداشتی برای روزنامه شرق نوشتم که برج میلاد باید نورافشانی کند تا این تصویر مرگبار را پنهان کرده باشد که با وقوع زلزله اجتناب ناپذیری با قدرت بیش از شش ریشتر، این برج تنها بنای یادبودی بر گور دسته جمعی تهران خواهد بود که همچنان استوار ایستاده است. در مواجهه با برجی که مناسبتی با هیچ جز خودش ندارد و گواهی بر مرگ محتوم تمامی چیزهایی است که وجودش در گرو آنهاست، نور هم به پدیدای ضد خود بدل خاهد شد. نور به جای شفافیت، وضوح و روشنی، در خدمت پوشاندن، پنهان کردن و منحرف کردن خواهد بود. حالا یک بار دیگر رقص خیره کننده نور بر برج آزادی ماموریتی مشابه بر عهده دارد. این اجرای "هنری" برای بخشی از بینندگان که علاقهای به دراز کشیدن بر چمنهای میدان و فرو رفتن در خیالهای محال ندارند، تاریخی از مراحلی که برج طی کرده است تا به ابژهای تهی از هر معنایی بدل شود را به موازات تاریخ استحاله انقلاب پنجاه و هفت آشکار خواهد کرد:
۱: برج بازتابی از واقعیتی ابتدایی است.
۲: برج واقعیتی ابتدایی را میپوشاند و تحریف می کند.
۳: برج غیاب واقعیتی ابتدایی را میپوشاند.
۴: برج هیچ گونه مناسبتی با هیچ واقعیتی ندارد. برج وانموده ای ناب از خود است.
آن واقعیت ابتدایی چیزی نیست جز "آزادی". فیلیپ گایست برج آزادی را به مرحله ی چهارم ارتقا داد. اکنون برج آزادی چیزی جز وانمودی محض نیست؛ یک سازه غول پیکر بیدلیل که نه تنها با هر معنا و مفهومی حتی با مناسبت اجرای این برنامه هنری هم بی ارتباط است، بلکه همچون هیولایی در قلب پایتخت ایستاده است تا هر آنچه هنوز صاحب معناست را در نورهای خیره کنندهاش ببلعد و محو کند.
در تهرانی که همزمان قلب و مغز و شکم هیولای سرکوب در ایران است، برج آزادی غرق در نوری میشود که بر دیوارهای تاریک اوین و دهها زندان دیگر، بر چوبههای دار، و بر پلیس سیاه پوشی که عروس را در شب عروسیاش به جرم بد حجابی دستگیر می کند ، هرگز نمی تابد. باید اعتراف کنیم که هیچ بنای دیگری در ایران به اندازه برج آزادی نیازمند این نورافشانی نیست. برجی که بنای یادبودیست بر گور مجموعه کاملی از حقوق و آزادیهای اولیه ی یک جامعه هفتاد میلیون نفری، برجی که گرداگردش را مرگ و فراموشی فراگرفته است چاره ای ندارد جز آنکه چهره ی شرمگین و حضور بی معنای خود را در پس نورها پنهان کند.
جشن نوری که فیلیپ گایست به هزینه و با رضایت دولت ایران اجرا کرده و نام آن را "درگاه واژگان" گذاشته است، چه چیزی را پنهان میکند جز درگاه های حقیقی واژگان را؟ درگاههای آهنین و قفل شده واژگان در اوین و رجایی شهر، درگاههای مهر و موم شده مطبوعات و کتابفروشی ها و انتشارات. واژگان "عشق"، "صلح" و "آزادی" که بر تن برج نقش بست دلالتهای عینی خود را در ایران تنها میتوانند در زندانها و گورهای دسته جمعی بجویند.
فیلیپ گایست به شیوهای مشابه زاغههای برزیل را هم غرق در نوری کرد که با حقیقت زندگی تلخ و تاریک و فلاکت بار آنها به کلی بیگانه است. کار فیلیپ گایست درست شبیه به آرایش مردگان است. پنهان کردن حقیقتی تلخ از چشم آنها که هنوز با آن مواجه نشده اند یا علاقه ای به این مواجهه ندارند.
اما هولناک تر از همه این تفاسیر، پیامی است که در دل این تصویر نورانی نهفته است. برج آزادی تهران غرق در نور و کلمات زیبا و مهربان و صلح آمیز، به خوبی نمایانگر تصویر جدیدی است که به نظر می رسد از سوی جامعه ی بین المللی برای ایران پس از توافق طراحی شده است: بنایی زیبا و الهام بخش که میدرخشد و گورستان تاریک حقوق و ارزش یک ملت را به فراموشی می سپارد.
به اعتقاد نگارنده و بر حسب تجربه نوری که بر برج آزادی تهران درخشید، نوری است که در آینده به طور کامل از وضعیت زندانها، آمار اعدامها، خشونت سیستماتیک، افسردگی و مرگ زیستی فراگیر در ایران دریغ خاهد شد. این جاست که مناسبت (به ظاهر تصادفی) این اجرا ( سالروز وحدت دو آلمان) هم معنای جالبی پیدا میکند. وقتی که آلمان شرقی آن برادر ناخلف، ترش رو و بد خلق که تا دیروزش نماد جهنم روی زمین بود به آغوش برادر ثروتمند، محبوب و موفق خود بازگشت گویی یک شبه فقر و سرکوب و تنگ نظری از آلمان شرقی رخت بربست و جهنم دیروز، بهشت برین امروز شد. حالا فیلیپ گایست از سوی سفارت آلمان در ایران دعوت می شود تا در همان شهری که آتنا فرقدانی باید دوازده سال را در زندان سر کند، درهمان شهری که محسن امیر اصلانی را به جرم عقیده به دار آویختند و در همان شهری که دومین زندان بزرگ روزنامه نگاران جهان است، برج آزادی را نورباران کند. برجی که حتی معمارش به جرم بهایی بودن بیش از سی سال است که جرات بازگشتن به ایران را ندارد.
خبرگزاری آلمانی دویچه وله گزارش خود درباره این رویداد را با این عنوان آغاز می کند: "آلمانیها برج آزادی تهران را نورباران کردند". پیام غیرمستقیم این پروژه و دست اندرکارانش چنین به نظر می رسد: عمر مفید توجه به ظلم و ستمی که بر آزادی و آزادگی در ایران می رود برای غرب به سر آمده است. تصویر کهنه دولت سرکوبگر و ایران ستمدیده را حالا اروپایی های نه چندان خوش قریحه داوطلبانه برای حکومت ایران تغییر خواهند داد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر