close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خانه شاعران و نویسندگان

۲ شهریور ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۵ دقیقه
علی‌رضا عباسی
علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌ علی‌رضا عباسی
خانه‌علی‌رضا عباسی
خانه‌علی‌رضا عباسی
خانه‌علی‌رضا عباسی
خانه‌علی‌رضا عباسی

خانه پانزدهم، خانه «علی‌رضا عباسی» 

محمد تنگستانی

در سال‌های گذشته بنا به دلایل مختلف فاصله‌ای بین نویسندگان و شاعران با مخاطبان ادبیات امروز ایجادشده است. یکی از این دلایل عدم نقش رسانه‌ای ادبیات در جامعه امروز است، و یا مؤلفه‌هایی که به مؤلفه‌های ادبیات امروز ایران اضافه‌شده است و برای مخاطب ادبیات فارسی ناآشناست. شاید این فاصله در کم‌کاری مؤلف ریشه داشته باشد و یا بلعکس. نقش رسانه‌ها و تکثیر تریبون‌های اجتماعی هم قاعدتاً بی‌اثر نبوده‌اند. قرار است در این بلاگ هر هفته  به خانه چند شاعر و نویسنده سر بزنیم. شنونده شعر و یا  داستان‌هایشان باشیم. صادقانه پای درد و دل و صحبت‌های خودمانی آنها بنشینیم. تا جایی که به ما اجازه بدهند خانه و فضایی که در آن زندگی می‌کنند را ببینیم.  قرار است با دنیای پشت اثر کمی بیشتر آشنا شویم.  حرف‌های خودمانی آنها را  بدون دخل و تصرفی در نحوه نگارش با شما به اشتراک می‌گذارم. هدفم در این پروژه ایجاد ارتباط بین شما و نویسندگان است.
«علی‌رضا عباسی» چهل‌ویک سال پیش در همدان متولد شد. فارغ‌التحصیل رشته ریاضی محض است. تاکنون چند  مجموعه شعر منتشر کرده است و اکنون ساکن  کرج است.


درد و دل «علی‌رضا عباسی» با مخاطبینش
مخاطب کیست و رده و جایگاهش کجاست؟! عام؟ خاص؟ توده؟ روشنفکر؟ آماتور؟ حرفه‌ای؟ شما برای او چقدر اهمیت قائلید؟
هر وقت پای مخاطب به میان می‌آید و حرف زدن از او، مخاطره‌ای هم در پی آمده است که معمولاً در سؤالاتی از آن دست که اشاره شد و یا سؤالاتی مشابه جلوه می‌کند. اگر از من بپرسید ابتدا سؤالی این‌چنین را طرح می‌کنم (کسی که خطاب شده چگونه می‌تواند بی‌اهمیت باشد؟) و سپس سؤالات دیگری تا تمایزی را به شما نشان بدهم. سؤالاتی درباره‌ی خودآگاهی، مخاطب بودن یا مخاطب شدن و آفرینش هنری. یکی از آن سؤالات این است که آیا آفرینش هنری (ادبی) لزومی دارد که با پیش فرضی برای خطاب قرار دادن کسی، طبقه‌ای یا قشری همراه باشد یعنی چنین خودآگاهی در آن ضروری ست؟ طبیعتاً پاسخ این سؤال منفی ست اما یک مسئله و نکته مهم وجود دارد و آن وجود فراخوانی در ذات هنر برای مخاطب شدگی ست. فراخوانی که دایره  شمول آن می‌تواند به وسعت اندیشه ورزی اثر باشد و البته امکانات دیگری که زیبایی را گسترش می‌دهد.

من به کسی اشاره‌ای نمی‌کنم.
چون من از زبان یک شاعر حرف می‌زنم پس به شاعر اشاره می‌کنم که می‌تواند ادعایی چنین داشته باشد که من شعرم را می‌نویسم بی که آن را خطاب به کسی قشری یا طبقه‌ای نوشته باشم اما همه‌ی آنها می‌توانند مخاطب من باشند. این ادعا به همان فراخوان ذاتی نوشتار اشارت دارد. تمایزی که از آن حرف زدم همین شکل‌های ناتمام مخاطب است که هست و نیست. 
اما من می‌خواستم این مطلب را طوری بنویسم که حرف‌هایی خودمانی را با خواننده در میان بگذارد، شاید هم گفتن این حرف‌ها ضرورت داشت تا این نکته را نتیجه بگیرم که آنچه و آنکه مهم است  خواننده است. خواننده است که از مخاطب بودگی فطری به مخاطب شدگی می‌رسد. خواننده اختیار دارد خود را مخاطب یک شعر بداند و این وقتی است که آن را خوانده و با آن مواجه شده است.

پس حرف زدن با خواننده گفتگویی دقیق است. 
حال که مسئله کمی از بغرنجی و ناشناختگی مخاطب بیرون آمد، حرف زدن با خواننده کمی راحت‌تر است. نسبتی که متن با خواننده‌اش دارد می‌تواند نسبتی به بزرگی زیست در جهانی مشترک باشد نسبتی از جنس خلق جهانی برای دعوت، برای نشان دادن شکل‌های دیگر، یادآوری فراموش‌شده‌ها، تلنگری برای بازدیدن و بازشناختن، اما آنچه این نسبت را به یک بی نسبتی مدام بدل می‌کند همگون نبودن دریافت‌هاست از درون و از جهان پیرامون. نمی‌خواهم این غلط را بگویم که باید مثل هم نگاه کنیم و مثل هم‌فکر کنیم. اما این را می‌توانم بگویم که نگاه و فکرمان هرچه باشد باید از مسائل سنگ شدی گذشته کمی عبور کرده باشد. همان‌طور که نسبت به‌دست آورده‌ای مدرنیته برای زندگی نوتر حساسیت نشان دادیم باید باور کنیم که دریافت‌هایمان از زیبایی از تجربه‌های مشترک و از شعر هم باید تغییر کرده باشد و اگر غیرازاین باشد یعنی جایی از کار دچار مشکل است. نمی‌خواهم و نمی‌توانم این گلایه تکرار شده را درباره‌ی این‌که نقد نیست، دانشگاه نیست، رسانه فلان است و ازاین‌دست را تکرار کنم. اگرچه همه اینها که گفتم را قبول دارم و هر جا لازم باشد آن‌ها را دوباره تکرار خواهم کرد، اما می‌خواهم کمی بی‌واسطه‌تر و در نسبتی، که بیرون راکمی نادیده بگیرد حرف زده باشم. به دلیل است  که می‌گویم دریافتمان همگون نیست لااقل در نسبت باهم نیست. شاعر می‌خواهد زیبایی دگرگون‌شده را هم تصویر کند و خواننده می‌خواهد هنوز از آن زیبایی مألوف و رایج لذت ببرد. شاعر به پرسشگری فکر می‌کند و خواننده دنبال چالش نیست و احتمالاً به دلیل روزمرگی‌های آزاردهنده و قرار گرفتن در تناقضات دنیای پیرامونش به‌قرار و آرامش فکر می‌کند و احتمالاً ازاین‌روست که با همان باورهای قدیمی سراغ شعر می‌رود تا روحش لطیف شود و آرامی بگیرد.

سبدهای زندگی و شعر
شاعر ادعا می‌کند که نمی‌تواند متن و جهان شعرش را تقلیل دهد تا خواننده را راضی نگه دارد و مخاطب بسازد و این ادعای بیهوده و نادرستی نیست. از سویی خواننده‌ی درگیر میان روزمرگی و تناقض در سبد ضرورت‌های زندگی‌اش جایی برای شعر کمتر پیدا می‌کند آن‌هم شعری که بخواهد او را به پرسشگری دعوت کند. بااین‌همه آنچه روشن است،  این است که این  فاصله گویا قرار نیست برداشته شود. بحث من بر سر زیاد کردن خواننده و پیدا کردن مخاطب‌های بیشتر و بیشتر نیست که این خود ابتدابه‌ساکن امری  تقریباً محال است. حرف من بر سر مانع از قهر و بیگانه شدن است. حرفم از دست ندادن همان خواننده‌ی شعرخوان حرفه‌ای است و ضمن آن تلاشی برای تربیت سلیقه اگر بپرسی خب راهکار برداشتن فاصله چیست من در پاسخ قطعی درمانده خواهم شد چراکه قطعیتی در این مسئله وجود ندارد. فقط می‌شود این را گفت اعتماد بیشتری باید به وجود بیاید. اما از چه طریق؟ شاید بخشی از آن از طریق احترام به شعور متقابل که این هم کلی به نظر می‌رسد. این‌ها را می‌گویم که نشان بدهم موضوع پیچیده‌تر از آن است که با راهکارهایی دم‌دستی گره‌ای از آن باز شود. فکر می‌کنم برای آخر حرفم بد نباشد ارجاعی به سرآغاز کار هنری هایدگر بدهم؛ اثر هنری پدید نخواهد آمد مگر این که مخاطب از طریق مشارکت در آن جهانش را کشف کند. 

شعر وصدای علی‌رضا عباسی

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

پرونده مرگ مشکوک عطالله رضوانی؛ بن بست دو ساله

۲ شهریور ۱۳۹۴
ماهرخ غلامحسین پور
خواندن در ۸ دقیقه
پرونده مرگ مشکوک عطالله رضوانی؛ بن بست دو ساله