گفته میشود که دستکم ۸۳ درصد جمعیت بالغ کره زمین حداقل یک بار در زندگی خودارضایی کرده یا به طور منظم خودارضایی میکند. (منبع) یک معنای دیگر این آمار این است که ۱۷ درصد جمعیت کره زمین در زندگی خودارضایی را تجربه نکردهاند.
آن ۱۷ درصد چه میکنند؟
خودارضایی ۸۳ درصد جمعیت بالغ کره زمین را حتی اگر اغراقآمیز یا بیپایه و اساس و یا تابع مختصات فرهنگی و عرفی یک جامعه در نظر بگیریم، بیش از آنکه حامل یک بحران باشد، از یک نیاز ساده سخن میگوید. پرسش اما همچنان باقیست: آن ۱۷ درصد چه میکنند؟
سایت «ردیت» که از سایتهای مهم شبکههای اجتماعیست، در فوریه سال جاری این بحث را پیش کشید که چه کسی میتواند به مدت یک ماه خودارضایی نکند. بیش از ۱۴۰ هزار نفر در این آزمون شرکت کردند و روزنوشتهایشان را با دیگران به اشتراک گذاشتند. یکی از شرکتکنندگان در روز دهم نوشته بود: «هر زنی زیبا به نظر میرسد. هر باسنی دعوتکننده است. هوا بوی شیرینی میدهد، آسمان صورتیست و انبوهی از پروانهها در پایینتنهام آشیانه کردهاند.»
به اعتبار چنین آماری و چنین آزمونهایی آیا میتوانیم بگوییم جامعه غرب از بحران جنسی رنج میبرد؟
مجله «براوو»، از نشریات زرد آلمانیزبان در حلقهای از ۱۶ هزار دختر و ۱۴ هزار پسر جوان یک نظرسنجی برگزار کرده بود. بر اساس این نظرسنجی ۹۶ درصد پسران و ۸۲ درصد دختران خودارضایی میکردند. (منبع) آیا میتوانیم بگوییم جامعه آلمان به اعتبار این نظرخواهی از یک بحران جنسی آن هم با ابعاد استراتژیک رنج میبرد؟
بحرانها و همه آن اساتید استراتژیک کشور
روزنامه شرق، چاپ ایران در شماره یکم مرداد ۱۳۹۴ خود گزارشی به قلم یکی از مدیران استراتژیک کشور و یکی از استادان دانشگاه صنعتی شریف منتشر کرد مبنی بر اینکه پنج بحران استراتژیک ایران را تهدید میکند: بحران بیآبی، بحران دروغگویی، بحران بیکاری، بحران اولویتهای اشتباه و بحران جنسی. راهکاری که نویسنده این گزارش ارائه داده بود، بسیار ساده بود: ازدواج.
اگر خودارضایی را به عنوان یکی از نمودهای «بحران جنسی» در معنای «کمبود جنسی» در نظر بگیریم باید پرسید که آیا ۱۷ درصد از جمعیت بالغ کره زمین که خودارضایی نکردهاند، مردان و زنان متأهلاند؟ این یک احتمال است. اما احتمال قویتر و برتر این است که عده زیادی از مردان و زنان متأهل خودارضایی میکنند. پس میتوانیم چنین تصور کنیم که ازدواج حتی اگر مبتنی بر تبلیغات حکومت و نظریهسازیهای رانتخواران بحرانشناس کشور، بحران جنسی را تسکین دهد، این امر قطعاً به معنای پایان خودارضایی نیست.
نگفته پیداست که سبک زندگی هر انسانی محترم است. اما آیا ما به راستی میتوانیم ادعا کنیم که آن ۱۷ درصدی که خودارضایی نمیکنند، از یک زندگی کامیاب جنسی در چارچوب یک خانواده خوشبخت برخوردارند؟ آیا ممکن است کسانی در کره زمین زندگی کنند که به سن بلوغ رسیدهاند و نمیدانند که چگونه میتوان خودارضایی کرد؟ آیا هستند کسانی که از روی احساس گناه یا ترسی ناشناخته یا وحشت از پیامدهای جسمانی خودارضایی از این عمل پرهیز دارند؟
«خودارضایی»، این کلمه شیک
گام اول برای یافتن پاسخ ها، پیدا کردن کلمه مناسب است. تا زمانی که برای پدیدهای کلمه مناسب نیافته باشیم، نمیتوانیم درباره آن پدیده بیندیشیم.
در سالهای پیش از انقلاب که هنوز منابر از مساجد به سطح جامعه گسترش پیدا نکرده بود، حوزه علمیه قم جزواتی برای دانشآموزان و نوجوانان منتشر میکرد. این جزوهها روی کاغذ کاهی و با چاپ نامرغوب و با قیمت ارزان در مدارس کشور توسط آموزگاران مذهبی که اغلبشان از طرفداران آیتالله خمینی و علی شریعتی بودند پخش میشد. یکی از این جزوات به خودارضایی اختصاص داشت. سستی زانوان، ضعف چشم، ناتوانی جنسی، خستگی و خوابآلودگی و افسردگی از کمترین پیامدهای خودارضایی بود که کارشناسان همهچیزدان حوزه علمیه برشمرده بودند. در آن زمان هنوز کلمه شیک «خودارضایی» ابداع نشده بود. مذهبیها از کلمه نتراشیده و نخراشیده و دهشتناک «استمناء» استفاده میکردند، نویسندگان خودمانیتر، کلمه «کفلمه» را به کار میبردند. در هر حال همه اینها به کلمه دیگری در ذهن فرومیکاست که یک دشنام بود و هست. کلماتی مانند «خودارضایی» و «بحران ارگاستیک»! کار ما را ساده کرده است. اکنون میتوان هم مؤدب بود و هم گاهی فاضل جلوه کرد و هم اینکه این بحثها را به راحتی در رسانهها مطرح کرد، بدون آنکه خط قرمزی را زیر پا گذاشت.
خودارضایی، دست و دستمالی
با وجود گستردهتر شدن دایره واژگانی ما پرسش همچنان باقیست. آن ۱۷ درصدی که خودارضایی نمیکنند چه کسانی هستند؟ آیا مربیان اخلاقی ما در حجرههای حوزههای علمیه قم و مشهد و نجف خودارضایی نکردهاند؟ تکلیف اعضای سالخورده شورای نگهبان از قبل معلوم است، مقامات کشوری و لشکری، سرداران سپاه، مأموران وزارت اطلاعات، مدیران میانی دولت، معلمان پرورشی، آخوندها، اعضای هیأتهای مذهبی جزو ۱۷ درصدی از مردمان جهان هستند که خودارضایی نمیکنند؟
پاسخ سادهتر و پیشپاافتادهتر از آن است که به قلمفرسایی نیاز داشته باشد. خودارضایی، همانطور که از واژه لاتین آن برمیآید، بیش از هر چیز به دست ربط دارد. بیجهت نیست که «دست دادن» یا «دست همدیگر را فشردن» یکی از رایچترین شیوههای ارتباط انسانها با هم است. در فرهنگ ما هم کلمات و عباراتی مانند «دستمالی کردن» و «دستدرازی» از یک بار اخلاقی و جنسی هم برخوردارند.
میتوان چنین پنداشت که هر کس که با دستش کار خلاقی انجام دهد، دستکم تا آن لحظه که خلاق است، خودارضایی نمیکند. این نه فینفسه خوب است، یعنی اخلاقی و شایسته است و نه فینفسه بد، یعنی غیراخلاقی و ناشایست.
بحران جنسی یا بحران تنپروری؟
مذاهب به کنار، از میان فیلسوفان امانوئل کانت خودارضایی را نکوهش میکرد. کانت نیز مانند تعالیم یهودی و مسیحی و اسلامی اعتقاد داشت که ارضای غریزه جنسی میبایست در خدمت تکثیر نسل قرار بگیرد. گمان میکنم اکنون با این مقدمات میتوانیم ادعا کنیم که کانت هم مانند همه آنهایی که از خودارضایی داد سخن میدهند، آن را نفی یا تأیید میکنند، قطعاً جزو ۱۷ درصدی نبود که در زندگی خودارضایی نکردهاند. دیوجانس به لحاظ خودارضایی در مقابل کانت قرار دارد. او آرزو میکرد که کاش میتوانست با مالاندن شکم، گرسنگی را هم تسکین دهد.
بحث را با این قاعده به عنوان یک فرض به پایان برسانیم: هر کس که با صدای بلندتری «خودارضایی» را نکوهش میکند، خود را بیشتر از دیگران ارضاء میکند. با این منطق، ۱۷ درصدی که خودارضایی نمیکنند جزو جمعیت ساکت و آرام جهاناند. نه به فلسفه کانت کاری دارند و نه به رفتارهای تحریکآمیز دیوجانس. آنها بیمنبر و بیمیز خطابهاند. بیتریبون و بیرسانه. آنها کسانیاند با دستانی خسته، ذهن خسته، در پی معاش روزانه و لاجرم با خواب سنگین، بیهیچ رؤیا یا کابوسی.
به این ترتیب باید گفت ما در ایران از بحران جنسی رنج نمیبریم. از بحران تنپروری لایهای از انسانهای پرگو که از اخلاق دم میزنند و از «دسترنج» دیگران تغذیه میکنند رنج میبریم. ما از بحران عدم خلاقیت، بیگانگی با جسم، و از ریاکاری رنج میبریم. این اما یک بحران واقعیست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
یکی از بهترین مقالههایی بود که دربارهٔ این موضوع خونده بودم
ممنون
تو فارسی کفدستی هم داریم برای معادلش که توی قسمت مربوط به دستش جالب میشد میگفتید !