خبرگزاری تسنیم گزارش داده است که بعد از دو ماه که از «رونمایی» جنازه یکی از غواصان شهید در رسانهها میگذرد، هویت او شناسایی شده است. جنازه به نمایش گذاشته شده به فردی به نام منصور مهدوی نیاکی تعلق دارد. او در سال ۱۳۴۶ در آمل متولد شده و در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ در جزیره امالرصاص همراه با تعدادی از همرزمانش در خاک عراق کشته شده است.
در خرداد ماه سال جاری محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستو جوی مفقودین مقابل دوربین شبکههای تلویزیونی و خبرنگاران قرار گرفت و از جناره منصور مهدوی نیاکی رونمایی کرد.
سردار پاسدار باقرزاده مقابل دوربینها رفت. او ابتدا یک پارچه اطلس قرمز رنگ را که نشانهای میبایست باشد از «حماسه و دین» از روی تابوت شیشهای غواص شهید کنار زد و سپس یک پارچه سبز رنگ اطلس را که به گفته او نشانهایست از «مظلومیت» از روی تابوت برداشت. آنگاه دوربین رسانهها به صدا درآمد و جنازه منصور مهدوی نیاکی، اهل بابل، مقابل دیدگان همه قرار گرفت: پیکر یک جنازه مچالهشده و تحلیلرفته و پوشیده در لباس رزم، با دستان بسته و چهرهای که مرگ آن را به رنگ خاک درآورده و از ریخت انداخته است.
ویدیوی رونمایی از جنازه یکی از غواصان شهید
محمد باقرزاده در این نمایش رسانهای در حالیکه به شوق آمده بود چندین بار به تأکید به دستهای این غواص شجاع اشاره کرد که با سیم بسته شده بود. بعدها به یاد داریم که رسانههای اصولگرا از این تصاویر برای تحت فشار قرار دادن مذاکرهکنندگان هستهای استفاده کردند.
یک ماه بعد از این «نمایش»، چهارشنبه ۳۱ تیر ماه سال جاری چند دانشجو و دانشآموز در سالن تشریح سلفیهایی از جنازهها گرفتند و در شبکههای اجتماعی انتشار دادند. این تصاویر به زودی دست به دست شد و در رسانهها بازتاب گستردهای پیدا کرد. در مهمترین برنامه تلویزیون دولتی ایران این عکسها به عنوان نشانهای از تباهی اخلاقی دانشجویان پزشکی به نمایش گذاشته شد و روزنامه ابتکار هم در مقالهای به دانشجویان تاخت. کار به آنجا کشید که مصطفی خلیلی، قائم مقام معاون انتظامی سازمان نظام پزشکی اعلام کرد که با دانشجویان متخلف برخورد خواهد شد. اما به زودی معلوم شد که از بین این اشخاص فقط یک نفر دانشجوی رشته پزشکی بوده است.
پرسش این است که آیا این دو رویداد رسانهای که فقط به فاصله یک ماه از هم اتفاق افتاد، به هم ربط دارند؟ اگر چنین است، ربط آنها با هم چیست؟ پاسخ میدهم: فرهنگ مرگ و مرگخواهی در جامعهای که مبتنی بر نمایش است و از هر ابزاری برای به نمایش گذاشتن خود در کنار مرگ استفاده میکند.
ظاهراً در ایران، اراده به زندگی در تقابل با مرگخواهی قرار گرفته است. در یک سو انسانهایی قرار دارند که میخواهند متجدد باشند و از زندگی لذت ببرند، در سوی دیگر متشرعانی که به گذشتههای دور نظر دارند و معنا و مفهوم زندگی را همچنان در چگونه مردن میجویند. اقدام غیر اخلاقی دانشآموزان و دانشجویانی که در سالن تشریح با جنازه عکس گرفتند، در کانون میل به زندگی (بیوفیلی) و مرگکامی (نکروفیلی) اتفاق میافتد. این اقدام به همان اندازه غیر اخلاقی و اتفاقاً غیر شرعیست که یک سردار پاسدار از جنازه یک غواص دستبسته و شجاع ایرانی مقابل دهها دوربین رونمایی میکند.
در غرب و در فرهنگ مسیحی، از قرن دوازدهم به این سو جنازه برخی شخصیتهای سیاسی را در اتاق به خصوصی که برای این کار در نظر میگرفتند، به نمایش میگذاشتند. این نمایش به حسب جایگاه اجتماعی صاحب جنازه از سه روز تا حتی چهار هفته ادامه پیدا میکرد. در جوامع اسلامی اما نمایش جنازه کار پسندیدهای نیست. در سال ۲۰۱۱ پس از آنکه مردم خشمگین، معمر قذافی، دیکتاتور لیبی را به قتل رساندند، جنازه او را به نمایش گذاشتند. گاردین گزارش داده بود که خانوادهها، لباسهای آراسته به تن میکردند و برای دیدن جنازه قذافی صف میکشیدند. سعید قذافی، فرزند او به محاکم بینالمللی شکایت کرد.
در سال ۲۰۱۰ در شهر کاسل در آلمان نمایشگاهی برگزار شد از جنازههایی که در طی سالها تجزیه نشدهاند. در این نمایشگاه که «پیکرهایی برای ابدیت» نام داشت جنازه کودکی به نمایش گذاشته شده بود که در سال ۱۷۹۴ از مادری مرده در مجارستان به دنیا آمده و او هم پس از تولد درگذشته بود. جنازه این کودک هم مثل جنازه غواص شجاع ایرانی تجزیه نشده و نسبتاً سالم مانده است. شباهت این دو جنازه به هم شگفتآور است.
گاهی پیش میآید که به طور طبیعی جنازهای مومیایی میشود. این اتفاق بیشتر در مناطق خشک و بیآب و علفی میافتد که در معرض باد و توفان قرار دارند. باد باعث میشود که مایعات بدن به زودی تبخیر شوند و آنچه که از جسم باقی میماند میتواند در برابر هجوم باکتریهای تجزیهکننده مقاومت کند. از این نظر سرنوشت غواص شجاع آملی با سرنوشت ۲۷ جنازهای که در موزه علوم طبیعی شهر کاسل به نمایش گذاشته شد، بیش و کم یکسان است، با این تفاوت که در موزه علوم طبیعی کاسل این جنازهها را برای بررسیهای علمی و پژوهشی به نمایش گذاشته بودند و نه برای تبلیغات حکومتی و بهرهبرداری جناحی و تحریک عاطفه مردم و ترویج فرهنگ مرگکامی در جامعه.
خوب به یاد دارم که بعد از رونمایی از جنازه منصور مهدوی نیاکی موجی از شعر و مرثیهسرایی درباره غواصان شهید، در ایران و حتی در خارج از ایران به راه افتاد. از میان آن شاعران و نویسندگان کمتر کسی به بازماندگان منصور مهدوی نیاکی و همچنین به سلامت روانی جامعه اندیشید. یک ماه بعد اما همه یکصدا از سلفی دانشجویان و دانشآموزان در سالن تشریح انتقاد میکنند. چرا نمایش جنازه یک شهید توسط مقامات و رسانههای رسمی یک عمل اخلاقیست و سلفی چند دانشآموز و دانشجو یک عمل غیر اخلاقی؟ آیا غیر از این است که این دومی برآمده از فرهنگیست که جریان مسلط در ایران جا انداخته؟ فرهنگ مرگخواهی و شیفتگی نسبت به مرگ در مقابل مظاهر زندگی.
محکوم کردن چند دانشآموز و دانشجو که دستشان به جایی بند نیست ظاهراً سادهتر است از به چالش کشیدن کل «نظام»ای که فرهنگ مرگخواهی را در جامعه ترویج میکند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر