سهشنبه ۲۱ ژوئیه جی ال دکتروف، یکی از مهمترین نویسندگان رمانهای تاریخی در جهان درگذشت. از او ۱۲ رمان به جای مانده که از بین این رمانها «رگتایم» و «بیلی باتگیت» به ترجمه نجف دریابندری به فارسی منتشر شده است. به اعتبار ترجمههایی که دریابندری از جی ال دکتروف به دست داده، شناخت ما هم از او ناگزیر در حد این دو رمان باقی مانده است، در حالیکه تلاش دکتروف برای رویارویی با تاریخ سرزمیناش و بازروایی آن به مراتب فراتر از دو رمان است. چارهای نیست جز آنکه منتطر بمانیم، چه بسا در آینده مترجمی با تواناییهای نجف دریابندری پیدا شود و باقی آثار دکتروف را هم به فارسی ترجمه کند. اما آیا تا آن زمان چیزی از رماننویسی در مفهوم مورد نظر دکتروف باقی خواهد ماند؟
مهمترین رمانی که دکتروف در آخرین دوره نویسندگیاش منتشر کرده، «هومر و لنگلی» (در ایران به ترجمه الهام نظری) نام دارد. شخصیت اصلی این رمان عاشق جمع کردن روزنامههاست. او این سودا را در سر میپروراند که زمانی روزنامهای به وجود بیاورد که خبرها و گزارشهایش خود به خود روزآمد بشود، تا آن حد که او حتی بتواند آگهی درگذشت خودش را هم در این روزنامه بیابد و بخواند.
در رمان «آب کردن» دانشمند دیوانهای به نام سارتریوس، بعد از به پایان رسیدن جنگ داخلی آمریکا، در پی ساختن یک نیروگاه آبیست برای غلبه پیدا کردن بر مرگ و دستیابی به چشمه حیات جاودانه.
با این دو رمان میتوان به مهمترین دلمشغولی جی ال دکتروف پی برد: غلبه پیدا کردن بر زمان و ماندگار شدن. به همین دلیل هم نمیپسندید که بگویند رمان تاریخی مینویسد. در رمان تاریخی، نویسنده به رویدادهای تاریخی مشخصی پایبند است و شخصیتهایی را که آفریده ذهن اوست، روی صحنهای از تاریخ به کشش و کوشش وامیدارد. رمانهای دکتروف اما بسیار فراتر از محدوده رمان تاریخیست. او به مفهوم زمان در بستر تاریخ میاندیشد و راز ماندگاری را جستو جو میکند. این اندیشه در سالهای دهه ۱۳۴۰ در ایران نیز مطرح بود. در بسیاری از آثار رضا براهنی و همچنین در برخی آثار هوشنگ گلشیری سودای «ماندگاری» را میتوان بازیافت، اما امروزه کمتر نشانی از آن میتوان در ادبیات ایران و جهان سراغ کرد. مثل این است که ما همه پذیرفتهایم که در دوران پست مدرن همه چیز در سطح و با شتاب اتفاق میافتد. به یک معنا زمان بر ما غلبه پیدا کرده و مرگ را چه به لحاظ جسمانی و چه از نظر سپری شدن یک دوره و فرارسیدن دورهای متفاوت که دوره ما نیست پذیرفتهایم. این یعنی دموکراسی. باید از سر راه کنار رفت و جا را به دیگران داد. دوران بیهقی و بر صدر نشینی سپری شده است.
آنچه که دکتروف را به دوران ما پیوند میدهد، تلاش او برای یافتن زبان و بیان تازه به حسب موضوعیست که میخواهد با ما در میان بگذارد. هیچیک از رمانهای او، به لحاظ فرم تکرار رمان پیشین نیست. او به گذشته نگاه میکند که ما را به زمان حال و چه بسا حتی به آینده رهنمون شود. این مهمترین تفاوت رماننویسان تاریخی بازاری با رماننویسانیست که داستانهایشان را در بستر یک رویداد تاریخی روایت میکنند با این قصد که اندیشهای را در میان بیاورند.
در «رگتایم» تاریخ آمریکا با نام شخصیتهایی مانند زیگموند فروید و هری هودینی و جی پی مورگان درمیآمیزد. یکی روانکاو چیرهدستی بود، دیگری شعبدهباز و آخری بانکدار. در این معنا «رگتایم» تلاشی است برای تفسیر تاریخ و نه بازروایی ساده آنچه که اتفاق افتاده در متن یک ساگای خانوادگی، چنانکه در ایران از دیرباز ما رمان تاریخی را به این شکل میشناسیم. رگتایم به لحاظ فرم هم قصد دارد با موسیقی پهلو بزند. در ترجمه استادانه نجف دریابندری از این اثر، ساختار موسیقایی رمان هم از کار درآمده است.
دکتروف در محله برانکس در نیویورک متولد شده بود. گفته است که از کودکی به ادبیات علاقمند بوده. این را اما این روزها هر نویسندهای میگوید. مهم این است که زندگی او زندگی کسالتباری نبود: در جنگ جهانی دوم شرکت داشت، زندگی در شهر بزرگ را عمیقاً درک کرده بود، در دورانی که ویراستار یک ناشر آمریکایی بود، با آثار نویسندگانی مانند سائول بلو و جان اشتاین بک آشنا شد و از آنها تأثیر پذیرفت و این تأثیرات را در آثارش درونی کرد. او همچنین از شیفتگان تولستوی و شکسپیر بود.
جی ال دکتروف را سرطان ریه از پای انداخت. او هنگام مرگ ۸۴ سال داشت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر