عشقي به قيمت زندگي
صداييبه بلندي سكوت
خيلي ها را ميبينم كه لبخند بر لب دارند، با كساني كه دوستشان دارند وقت مي گذرانند؛ گاهي اوقات وقتي در خيابان صداي قهقهه ي كسي را مي شنوم حسودي مي كنم گويي آنان چيزي دارند كه من از آن مصون هستم. در يك بيراهه هستم، بيراهه اي از جنس ترديد. چشمانم را ميبندم تا اين احساسات را حتي به طول يك نگاه، فرامرش كنم كنم؛ احساسي غلط كه خيلي درست است. گوش هايم را مي گيرم تا آزرده نشوم؛ آزرده از حرف هاي تكراري، حرف هايي كه قدرت شنيدنشان را نداريم. شايد روزي اين درد را كه فكر مي كرديم تا ابد ماندني هست را، از ياد برده باشيم.
دهانت را مي بويند مبادا...
آري اين عشق ريسك زندگيم است و من عشق را انتخاب مي كنم.
دهانم را مي بندم. جيغ ميزنم. جيغ. تا حالا سكوتي به اين بلندي نشنيده ام.
رایان
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر