یکی دیگر از شاخصترین چهرههای فرهنگی ایران در خارج از ایران درگذشت: پروفسور شهریار عدل، ایرانشناس، باستانشناس و تاریخدان.
محمد بهشتی، رییس کنونی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفته است که در هرگوشهای نشانی از شهریار عدل میتوان سراغ گرفت. بهشتی از این ایرانشناس برجسته با تعبیر زیبایی یاد کرده است: نسیمی که به حوزه میراث فرهنگی میوزید.
مهدی حجت، بنیانگذار سازمان میراث فرهنگی هم گفته است: «شهریار عدل فوقالعاده به بلندی نام ایران و اینکه آثار ایران به دقت مراقبت و حفاظت شود، توجه داشت.»
از خدمات او همین بس که در زمانهای که گردبادی به نام «صادق خلخالی» هستی فرهنگی ایران را درمینوردید و در طلیعه انقلاب اسلامی این زمزمه درگرفته بود که تخت جمشید را باید ویران کرد، او تختجمشید، چغازنبیل و نقش جهان را به هزینه شخصیاش در فهرست میراث فرهنگی یونسکو ثبت کرد.
عدل که رساله دکترایش را درباره فتوحات شاه عباس صفوی نوشته و با عنوان «فتوحات همایون» منتشر کرده بود، به عضویت مرکز ملی تحقیقات فرانسه درآمد و در قلمرو تاریخ ایران، آسیای میانه و افغانستان پژوهش کرد. «هنر و جامعه در جهان ایرانی» مجموعهای است از جستارهای پژوهشی او درباره نقاشی در مکتب مغول در هندوستان و نگارگری و صورتگری در دوران صفویه. پژوهشها و کاوشهای باستانشناسی در زوزن خراسان، بسطام سمنان، ری، مسجد نُه گنبد بلخ و بم عدل از دیگر خدمات فرهنگی اوست.
درک ژرف نسبت به مفهوم «ایران»
شهریار عدل به نسلی از روشنفکران ایرانی تعلق داشت که در سالهای پیش از انقلاب دامنشان را به سیاست نیالودند و تلاش کردند راهی به مدرنیته بگشایند. او نیز یکی از روشنفکران نسل کامران دیبا و هوشنگ سیحون بود.
در این میان، شگفتانگیز آن است که شهریار عدل با وجود رشته تحصیلیاش و شیفتگیاش به فرهنگ ایران از ناسیونالیسم ایرانی و خودمحوری که نطفه آن پس از مشروطه شکل گرفت و در زمان رضا شاه پهلوی به اوج رسید برکنار ماند. او که از درکی ژرف نسبت به مفهوم «ایران» برخوردار است، ایران را فقط در محدوده پایتخت و جغرافیای کنونی آن نمیدید. در گفتو گو با نشریه بخارا میگوید: «ایران در چارچوب مرزهای فعلی یک چیز است و ایران در بُعد فرهنگی، یعنی "جهان ایرانی" و تمدن و استمرارش در تاریخ، یک موضوع دیگر که لزوماً قابل انطباق نیستند. این "جهان ایرانی" لزوماً قابل انطباق با ایران "درونمرزی" و"برونمرزی" که بُعد سیاسی هم دارد نیست. ایرانِ کنونی یک بخشی از "ایران فرهنگی" است، این امر باید به ایرانیهای "درونمرزی" که عادت ندارند به این مسائل فکر کنند تفهیم شود.»
شهریار عدل در دورانی که گروهی از نویسندگان و داستاننویسان ایرانی سر در پی جلالآلاحمد گذاشته بودند و از غربزدگی سخن میگفتند، نه شیفتگی بیش از حد به غرب را میپسندید و نه دوری از خاستگاه تمدن و فرهنگ ایرانی در شرق را. او خواهان آن بود که جغرافیای فرهنگی ما در فلات ایران به دور از تبعیضهای قومی، رویکردهای سیاسی و خودشیفتگیهای فرهنگی مرکزنشینان بازشناخته شود.
انکار اشرافیت قومی
عدل همآوا با روشنفکرانی مانند ابراهیم گلستان، اشرافیت قومی فارسها بر دیگر اقوام و ملیتهای ساکن فلات ایران را نفی میکرد. در همان گفتوگو میگوید: « ایرانیهای کنونی میگویند فلان جا و فلان جا متعلق به ماست، در حالی که این برداشت غلط است؛ هرات مال تو نیست؛ تو و هراتی هر دو مال یک فرهنگ هستید. تو و هراتی یا دیگر جاهایی که در فراسوی مرزهای سیاسی امروز ایران است، هر دو مال یک فرهنگ و متعلق به یک درخت هستید، شاخهها و میوه های یک درخت هستید و کسی به کسی اشرافیت ندارد.»
این اصیلترین اندیشهایست که در فرهنگ ما وجود دارد و دقیقاً در تقابل است با سیاستهای فرهنگی عامپسندی که در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد در ایران ترویج میشد و نام «مکتب ایرانی» را بر آن نهاده بودند. مراسم «استوانه کوروش» با بسیجیهای چفیه بر گردن در کنار شخصیتهایی که میبایست معرف پادشاه هخامنشی باشند را به یاد داریم و هنوز میبایست نامهنگاریهای اسفندیار رحیم مشایی با یونسکو برای بازپس گرفتن استخوانهای یافت شده در صحرای مصر را به یاد داشته باشیم. سازمان میراث فرهنگی در آن زمان ادعا کرده بود که این استخوانها به سربازان کمبوجیه تعلق دارد و هیچ مدرک و سندی هم ارائه نداده بود.
اهمیت شهریار عدل در مقایسه خدمات او با ویرانگریهای فرهنگی دو دولت احمدینژاد که در بیشتر عرصههای فرهنگی شورهزاری بر جای گذاشت، بسیار برجسته جلوه میکند.
شهریار عدل به پاس خدمات فرهنگیاش مدال «پنج قاره» یونسکو را دریافت کرده بود. اگر خانواده او موافقت کنند، پیکر این ایرانشناس برجسته در گورستان «نامآوران» دفن خواهد شد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر