مریم دهکردی
اول:
خسته و کوفته از سربالایی خیابان می کشم بالا. ظهر است و آفتاب دارد مغز آدم ها را مثل پنیر آب می کند. آخرهای مسیر چشمم می افتد به چند پسر بچه دبستانی. یحتمل از بچه درس نخوان هایی که تابستان برای جبران مافات مدرسه دارند. دو نفرشان کیف های دوتای دیگر را نگه داشته اند تا آن دو تا گلاویز هم شوند و دمار از روزگار هم در آوردند. نزدیکتر که می شوم از شنیدن فحش هایی که گاه زیر لبی و خشمگین و گاه با فریاد نثار هم می کنند خشکم می زند. اینطرف و آنطرف را نگاه می کنم. کوچه خلوت است و من تنها آدمی که از آن می گذرم. می روم جلو و می گویم:«چه خبره؟ دعوا برای چیه؟ می کشید همدیگه رو الان!» سرشان را پایین می اندازند و دست از دعوا می کشند. بی یک کلمه حرف اضافه راهم را می کشم و می روم. جرات نمی کنم نصیحت شان کنم که اصلا معنی حرف هایی که به هم می زنید را می دانید؟ راستش را بگویم می ترسم. از اینکه بی حیایی کنند و صد تا از آن بدترش را حواله ی خودم کنند. بر بر نمی گردم پشت سرم را نگاه کنم. دلم می خواهد فکر کنم مثل سال های کودکی ما نیم ساعت نشده یادشان می رود دعوا کرده اند. آشتی می کنند. این وسط اما تکلیف آن دشنام های آب نکشیده چه می شود؟ چطور به چشم های هم نگاه می کنند بعد از این؟
دوم:
مرد تکیه داده بود به پایه ی چراغ برق خیابان و سیگار می کشید. پنجاه و چند ساله. با سبیل و موهای رنگ شده ی غیر طبیعی سیاه. وسط شلوغی های پیش از نوروز ترمینال آرژانتین توجهم به او جلب شده بود که داشت بی وقفه سیگار دود می کرد. چند دقیقه ای گذشت و دیدمش که مثل فشنگ از جا در رفت. نگاهم را گرداندم به روبرو و مرد چاق و جوانی را دیدم که به شکلی توهین آمیز دستش را بالا برده و به مرد نشان می دهد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید. فضا پر شد از واژه های زشت و رکیک که مثل سنگ ریزه پاشیده می شد و انعکاسش تا دورها می رفت. نمی دانم دعوا بر سر چه بود اما این وسط اینکه همسران هم را به انواع صفت های ناپسند می نواختند مقوله ی غریبی بود. یقه گیری و لگد پرانی هایشان توسط اطرافیان مهار می شد اما زبانشان بی محابا داشت فعالیت می کرد. تا به آن لحظه آنهمه ناسزا را یکجا نشنیده بودم. ده دقیقه ی بعد مردی که گویا ریش سفیدشان بود آمد بازوی مرد چاق و جوانتر را گرفت، برد آنسو تر. حرف زدند و بعد مرد چاق نادم و پشیمان آمد به دستبوسی راننده ی مو رنگ کرده ی عصبی. روی هم را بوسیدند. می شنیدم که می گفتند:«ما همکاریم»! آشتی کردند و من مانده بودم انگشت به دهان که آخر با چه رویی؟ آن القابی که نه به خودتان، به اعضای مونث خانواده نسبت می دادید یادتان می آید آیا؟
سوم:
کودکش سه سال و نیمه است. خودش می گوید:«نمی دونی چقدر باهوشه دخترم! مثل بلبل حرف می زنه» راست می گوید. دخترک اما بیشتر شبیه به طوطی است. یک مقلد تمام عیار. هر ماشینی از کنارمان رد می شود با زبان شیرین کودکانه اش می گوید:«بیشووور» و انتهای واژه را با وسواس تا چند ثانیه می کشد. یکی دو بار اول می گذرم اما بار سوم می پرسم:« چی میگی خاله؟» مادرش قهقهه می زند:« قربونش برم الهی. ادای منو درمیاره. این عوضی هایی که سبقت می گیرن خیلی بیشعورن واقعا. بسکه من گفتم یاد گرفته!» دلم می خواهد بگویم تو که می دانی بچه ات باهوش است و هر چیزی بگویی یاد می گیرد! بد نیست کمی خشمت را کنترل کنی. نمی گویم. رو می کنم به کودک:«خاله جون میشورن. اینها همه ماشین هاشونو می شورن» کودک هاج و واج نگاهم می کند. مادرش هم همینطور. با خودم فکر می کنم کودکی که در سه سالگی بگوید بیشعور در بیست سالگی چه خواهد گفت اگر کسی در زندگی ازش سبقت بگیرد؟
مطابق قانون:«توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک چنانچه موجب حد قذف* نباشد، به مجازات شلاق تا 74 ضربه یا 50 هزار ریال تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود»
علیرغم وجود چنین قانونی اگر شیوه حرف زدن مردم را در سال های اخیر مورد بررسی قرار دهید یا به ترانه هایی که در میان جوانان محبوب هستند گوش کنید متوجه می شوید که در واقع مردم با هم گفتگو نمی کنند. در اغلب موارد دارند به شکلی اغراق آمیز مجادله می کنند، آن هم با ادبیاتی غیر بهداشتی و سطح پایین. به گفتار و نوشتاری که در جامعه ی مجازی مرسوم شده نگاه کنید، به شیوه های برخورد با مخالفان نظراتی که مطرح می شود. بی اینکه احتیاج به صرف وقت زیادی باشد متوجه خواهید شد که گویی اگر هنگام سخن گفتن چند دشنام حواله دیگران نشود، آن روز به شب نمی رسد. اینکه در تاریخ ادبیات فارسی فحاشی چه سیری را طی کرده، اینکه ریشه یابی شود که چرا در جامعه وقتی دعوایی رخ می دهد پیش از همه مادران و خواهران و اعضای مونث خانواده پایشان به آن باز می شود بحث مهمی است اما سوال اینجاست که گسترش ادبیات سخیف، زبان غیر بهداشتی و کلمات رکیک در همه ی اقشار جامعه به هنگام گفتگو از کی باب شد؟ کجا رفت آن حساسیت مادران در سنین زبان آموزی کودک و هراسشان از اینکه« نرود توی کوچه که حرف بد یاد نگیرد؟» آن ایزوله کردن های غیر متعارف سال های پیش کجا و این رها کردن بی حد و مرز کجا.
* مطابق با قانون مجازات : قذف عبارت است از نسبت دادن زنا یا لواط به شخص دیگر هرچند مرده باشد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر