close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ بالانس زدن هم جزو زندگيه

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ بالانس زدن هم جزو زندگيه
در قاب عکس استراليایی؛ بالانس زدن هم جزو زندگيه

به خودتان می‌گويید بروم رقص ياد بگيرم ولی هنوز به جمله دوم نرسيده فکر می‌کنيد ديگران چه فکری می‌کنند که يک آدمی مثل من برود رقص ياد بگيرد. نمی‌رويد. به خودتان می‌گويید بروم درس بخوانم ولی باز فکر می‌کنيد حالا جواب دوست و فاميل را چه بدهم که می‌گويند چه وقت درس خواندن است. آن را هم نمی‌رويد. می‌گويید بروم فلان لباس را بخرم که رنگش را دوست دارم، باز فاميل و دوست و آشنا می‌آيند توی فکرتان که اين لباس؟ با اين رنگ؟ با اين سن و سال؟ لباس را هم نمی‌خريد. بروم تمرين آواز باز همين داستان و باز رها کردنش. همينطور هر کاری که می‌خواهيد انجام بدهيد فکر می‌کنيد ديگران چه می‌گويند و انجامش نمی‌دهيد. همين کارهای معمولی زندگی که صدمه‌ای به کسی نمی‌زنند ولی خودتان از انجام دادن‌شان خوشحال می‌شويد. همين‌ها را رها می‌کنيد. دست آخر تبديل می‌شوید به يک آدم بريده از همه جا و همه چيز و اگر زمينه‌اش را داشته باشيد دستی دستی خودتان را نااميد و غرغرو معرفی می‌کنيد. بعد هم تبديل می‌شويد به يکی از همان‌هايی که توی فکرتان می‌آمدند که باید بهشان جواب پس می‌داديد و آنوقت نه تنها کارهایی که خودتان دوست داشتيد را انجام نداديد بلکه خود شما مانع ديگران هم می‌شويد. يادتان می‌رود که اين زندگی خودتان است و هر کاری با آن می‌کنيد تصميم خودتان است. يک بار هم که بيشتر زندگی نمی‌کنيد و همان را هم با نظر ديگران از بين می‌بريد. چنين شيوه‌ای در مانع تراشيدن برای علائق ديگران محصول هماهنگی اجتماعی‌ست و ربط زيادی به نوع حکومت‌ها ندارد. اگر هم حکومتی شروع به مانع تراشی می‌کند محل تغذيه‌اش همين هماهنگی جمعی خود ماهاست که مثل پليس و بطور داوطلبانه مانع دنبال کردن علائق خودمان و ديگران می‌شويم. برای تغيیر لاجرم بايد از خودمان شروع کنيم. يک خانمی آمد توی باشگاه شروع کرد به نرمش کردن. من هم روبروی آيینه داشتم نرمش می‌کردم و تصويرش را که پشت سرم بود می‌ديدم. يک کمی که نرمش کرد شروع کرد به بالانس زدن. جالب شد. روی دست‌هايش چند قدم راه می‌رفت بعد دوباره نرمش می‌کرد و دوباره بالانس روی دست‌ها. مهارت زيادش باعث شد توجه ديگران هم به او جلب بشود. دو تا خانم رفتند و يک کمی با او حرف زدند و کنار رفتند. باز بالانس زدنش شروع شد. اينبار سه تا دختر جوان رفتند و کنارش شروع کردند به تمرين بالانس زدن. همان دختر اولی هم کمک‌شان می‌کرد که چطور تعادل‌شان را حفظ کنند. نرمش من تمام شد و رفتم استخر و سونا. نيم ساعت بعد همان دختر اولی آمد توی سونا. تا وارد شد گفتم تو همان دختری هستی که آن بالا داشتی روی دست‌هايت بالانس می‌زدی؟

زن: آره. تو از کجا ديدی؟

من: من جلوتر نزديک آيینه داشتم نرمش می‌کردم از توی آيینه می‌ديدمت. معرکه بود. چطوری ياد گرفتی؟

زن: ميرم يوگا از همونجا ياد گرفتم.

من: چند بار تمرين کردم بالانس بزنم از پشت با کمر افتادم زمين. راهش چيه؟

زن: اولش بايد پاهات رو بزنی به ديوار و شروع کنی روی دست‌هات ايستادن. بعد کم‌کم متوجه ميشی چطوری بايد تعادلت رو حفظ کنی.

من: برم يوگا ممکنه کمک کنه؟

زن: آره يوگا خيلی خوبه عضلاتت برای حرکات پيچيده آماده ميشن حرکات تعادلی هم ياد می‌گيری.

من: به نظرم بايد کتف‌های قوی داشته باشی نه؟

زن: نه بايد مچ و ساعدت قوی بشه. همه وزن روی مچ و ساعد مياد. سرت رو هم بايد تنظيم کنی که بفهمی از کجا داری نامتعادل ميشی.

من: ديدم چند تا علاقمند هم اومدن ازت ياد بگيرن.

زن: چند تا هم اومدن تذکر دادن.

من: تذکر؟ برای چی؟

زن: اومدن گفتن برای زن‌ها خوب نيست بالانس بزنن ... هاهاهاها.

من: جدی ميگی؟

زن: آره دو تا خانم اومدن گفتن اينجا باشگاه عموميه.

من: آها ديدم دو تا خانم اومدن نزديکت. فکر کردم اومدن تشويقت کنن.

زن: نه اومدن گفتن ديگه زيادی داری حرکات نمايشی اجرا می‌کنی. گفتم من به اندازه شما حق عضويت ميدم، اينجا هم اسمش باشگاه ورزشيه. به شما ربطی نداره.

من: هاهاهاها ... نپرسيدی حالا اجازه ميدين چه جور حرکاتی انجام بدم؟

زن: اصلا مهم نبود چی ميگن. هر چی بگن ربطی به علاقه من نداره.

من: بعد اون دخترها چی؟ به نظرم اومدن ياد بگيرن.

زن: خوب آره هميشه يک عده‌ای دوست دارن ياد بگيرن. اومدن گفتن چطوری بالانس بزنيم روی دست‌هامون من هم کمک‌شون کردم. دو تاشون خيلی خوب ياد گرفتن، بالانس می‌زدن.

من: من ديگه اون موقع رفته بودم استخر، نديدم. ولی جالبه که توی باشگاه هم از اين حرف‌ها می‌زنن که نبايد حرکات ورزشی انجام بدی.

زن: فکر می‌کنم همه جا از اين آدم‌ها هست. کی اهميت ميده. می‌دونی به نظرم يک وقتی خودشون دوست داشتن از اين کارها بکنن ولی نکردن حالا برای جبرانش به ديگران ميگن.

من: خوب می‌خوان تنها نمونن ... هاهاهاها.

زن: آره ديگه اونا که دنبال کارهايی که دوست داشتن نرفتن بقيه هم نبايد برن. کی اهميت ميده. آدم فقط يک بار زندگی می‌کنه. بالانس زدن هم جزو همين يک بار زندگيه.  

من: هاهاهاها ... پس بايد برم کلاس يوگا ياد بگيرم چطوری ميشه بالانس زد. امروز تو رو ديدم خيلی برام جالب بود.

زن: آره همينجا روزهای سه‌شنبه و پنجشنبه کلاس يوگا هست برو يک مدتی باهاشون تمرين کن بعدش می‌تونی بالانس بزنی.

من: خوب من برم ديگه. خوشحال شدم گپ زديم.

زن: منم خوشحال شدم. هر وقت اينجا بودم اگه برای تمرين بالانس کمک خواستی بگو.

من: حتما.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

جزئیات طرح تبدیل بخشی از زندان اوین به موزه

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴
شراگیم زند
خواندن در ۴ دقیقه
 جزئیات طرح تبدیل بخشی از زندان اوین به موزه