خانه پنجم، خانه «ناصر ندیمی»
محمد تنگستانی
در سالهای گذشته بنا به دلایل مختلف فاصلهای بین نویسندگان و شاعران با مخاطبان ادبیات امروز ایجادشده است. یکی از این دلایل عدم نقش رسانهای ادبیات در جامعه امروز است، و یا مؤلفههایی که به مؤلفههای ادبیات امروز ایران اضافهشده است و برای مخاطب ادبیات فارسی ناآشناست. شاید این فاصله در کمکاری مؤلف ریشه داشته باشد و یا بلعکس. نقش رسانهها و تکثیر تریبونهای اجتماعی هم قاعدتاً بیاثر نبودهاند. قرار است در این بلاگ هر هفته به خانه چند شاعر و نویسنده سر بزنیم. شنونده شعر و یا داستانهایشان باشیم. صادقانه پای درد و دل و صحبتهای خودمانی آنها بنشینیم. تا جایی که به ما اجازه بدهند خانه و فضایی که در آن زندگی میکنند را ببینیم. قرار است با دنیای پشت اثر کمی بیشتر آشنا شویم. حرفهای خودمانی آنها را بدون دخل و تصرفی در نحوه نگارش با شما به اشتراک میگذارم. هدفم در این پروژه ایجاد ارتباط بین شما و نویسندگان است.
«ناصر ندیمی» سیوهفت سال پیش در آبادان متولد شد. فارغالتحصیل رشته دریانوردی است. بعد از اتمام تحصیلات خود به کار در شرکت ملی نفتکش ایران مشغول شد و در سال هزار و سیصد و هشتاد و نه از این شرکت استعفا داد. مجموعه شعر «رأس و دروغش گردن مردم» را حاصل سفرهای دریاییاش میداند.
به دریا رفتم و دریا نبودی
و یا بودی، ولی با ما نبودی
نشستم بی تو استعفا نوشتم
ولی در متن استعفا نبودی
در کنار نوشتن به نوازندگی سازهایی مانند تنبور، سهتار و دف مشغول است. در حال حاضر مدیر موسسه آموزش کشتیرانی دریای دور، است و با همسر و فرزندش ساکن در آبادان است. «ناصر ندیمی» تاکنون هفت مجموعه شعر منتشر کرده است.
بازی با اوزان عروضی، استفاده از کلماتی فضاسازیهایی که در ادبیات کلاسیک مرسوم نیستند و پرداختن به موضوعات جنگ از خصوصیات شعری «ناصر ندیمی» است.
مؤلف ازآنچه شما در کتاب و یا صفحه مانیتور میبینید به شما نزدیکتر است.
حرف «ناصر ندیمی» با مخاطبانش
زندگی من با دریا گرهخورده است. یا باید خودم دریا بروم یا آموزش دریانوردی بدهم. تدریس را دوست دارم. آنهم تدریس دریانوردانی. همسرم و یاسمن دخترم را هم قبل از تدریس دوست دارم. زندگی بدون این دو برایم احتمالاً از جهنم هم جهنمی تر است، البته یک عشق دیگر هم دارم و آن «آبادان» است. به کشورهای متعددی سفر کرده ام، اما هیچ شهری نتوانست آنقدر من را پاگیر کند که دل از آبادان بکنم. به شعر آبادان بخصوص در سالهای اخیر خیلی خدمت کردهام. اما همانطور که شعر آبادان احترام بزرگترهای قبل از ما رو نگه نداشت، احترام من رو هم نگه نداشت و... شاید خصلت شعر این شهر و حتی خود این شهر اینگونه است. شاعران جوانی که بلااستثنا مدیون من هستند، شاعران امروز آبادان رو میگویم. دریغ از یک تشکر خشکوخالی اما خُب...بگذریم. ولی همچنان دوست دارم برای شعر آبادان کارکنم.
من یک آبادانی هستم.
از این خوشحالم که آبادان شاعران خوبی را به ادبیات ایران معرفی کرد. شاعرانی مثل کورش کرمپور، داریوش معمار، احمد دریس و ... این روزها شعر مینویسم. داوری همایشهای شعر را انجام میدهم. موسیقی ضبط میکنم، تدریس میکنم و با ناخداها و ملوانهایی که دل به طوفان میدهند نه به روزمرگیهای اجتماع سروکله میزنم.
« ششدانگ آبادان » را برای مادرم نوشتم.
نبود پدرم اذیتم میکند. البته حضور مادر برایم آرامشی دارد اما... تنها کاری که برای مادرم انجام دادهام، دو کتاب از دوبیتیهایم «ششدانگ آبادان» و «آبادان پنج کیلومتر» است که تقدیم به او کردم. تندیس خیلی از همایشهای کشوری و منطقهای را در خانهام دارم. اما گفتن و نوشتن از آنها خیلی خوشایندم نیست. در زندگیام همیشه از یک مرد تشکر کردهام، مردی که زندگیام را تغییر داد. حضرت آسید فرزاد افضلی شاه ابراهیمی، مسند نشین خاندان شاه ابراهیمی
من عاشق یک مرد شدم، عشق که بد نیست
با عشق اگر داشته باشیم تعامل
یا حق
سه شعر از «ناصر ندیمی»
...
فرض کن، خاطره ای باشی و مبهم باشی
فرض کن، از همه ی خاطره ها کَم باشی
فرض کن دوست نداری که برقصی، شاید،
دوست داری دهه ی زجر محرم باشی
یا به یک کوچه بپیچی و کمر راست کُنی
یا که مجبور شَوی تا کَمَرَت خم باشی!
خم شوی تا کمر و درد بریزد در تو
تووی یک رعشه ی ناخواسته محکم باشی
نرخ روزانه ی نان را بنویسی اصلا"،
بادها را بخوری،عاشق پرچم باشی
هشت سالی به خودت فحش مزخرف بدهی
جنگ تحمیلی ِامضا شده با سَم باشی
قید آزادی خود را بزنی،بی سلول !
به دموکراسی پریود شده،مُلزَم باشی
شکل نشکافتن ِ هسته ی یک چیز ِ بزرگ
فکر دلواپسی ِقبله ی عالم باشی ! .
روی دعوای زن و شوهری ات،خط بِکِشی
فارغ از فلسفه و منطق ِآدم باشی!
روضه خوان ِ زن ِ بیچارهی مادر مُرده
سینه چاک ِدو سه تا،مجلس ِ ماتم باشی
سفرهی درد و دلت را سَر ِ شب پهن کُنی
دست و دلباز تر از زلزله ی بَم باشی
بعد هم شُکر کُنی با عرق ِ سگ پرسه
فکر خارج شدن از دست ِ جهنم باشی
گُه به گور ِ غزلی که،تو نباشی در آن
خوش به حال من و این خانه، که باشم، باشی.
...
یک دکمه از پیراهنت وقتی که وا میشه
میشه تموم ِ آدمای شهرو شاعر کرد
با دکمه ی دوم، بدون ِ هیچ تردیدی
دستور ِ قتل ِ خیلیا رو میشه صادرکرد
آغاز ِ جنگای جهانی توو همین لحظهس
پس دکمه ی سوم شروع ِ رسمی ِجنگه
من تحت ِ تاثیر ِ نوار ِ غزه ام، قطعا
توو مشت ِ من با دکمه ی بعدی دوتا سنگه
ویروس های مستقر در دکمه ی پنجم
تغییر میده سیستم های دفاعی رو
با رقص ِ کُردی می کشونه تا سر ِ کوچه
جانباز ِ خیلی درصد ِ قطع نخاعی رو
یک جنگ ِ نرمه، دکمه های بعدی
و بعدی پیراهنت یک مجلس ِ شورای تشویشه
با اتهامات ِ زیادی روبرو هستی
اخلال در نظم عمومی، شاملش میشه
انگیزه ی یک انقلابِ کاملا شخصی
در من چریک ِ تازه کاری فکر ِ تخریبه
اشغال ِ تو بی درد و خونریزی که ممکن نیست
طرح ِ نخستین کودتا، در دست ِ تصویبه
...
چندتا فکر خوب توو سرم ِ
اول اینکه ،کسی رُ نشناسم
دوست دارم خودم رُ پس بزنم
چند وقته به شعر حساسم
با خیابون نمیشه راه اومد
مشکل ِتازه مون خیابونه
اتفاقات ِخوب می خوام ُ
ظاهراً حال شهر داغونه
با وجود ِ سیاهی ِ چشمام
خونه مُ روو سفید می بینم
رد ِّ خون و گلوله روو تنمه
کوچه ها رُ شهید می بینم
قهوه ها رُ گره بزن با قند
کافه ها رُ بریز توو دهنت
تلخی ِ قند ُ حس نکن اصلا
آب ِ جنگ ُ بپاش روو کفنت
توی تقویم ِ رسمی ِ کشور
سینما رکس مثل دشنامه
احمدآباد،بندری تُ برقص
ذوالفقاری شهید ِ گمنامه
بوی الکل مبارکِ دهنت
مست باشی رکاب هم بزنی
حصر رُ با دوچرخه بشکنی و
جنگ میشه:"شروع ِ توو دهنی"
ما دفاع ِ مقدس ی چیدیم
توی رویای کربلا رفتن
استخون ِ شهید پس میدن
جنگ اینه:"فقط بگا رفتن"
ریه هامون مقدسن حالا
سرفه هات ُ دُرُست سَر بکِشی
گرد و خاکش تبرکه،باید
نفساتُ عمیق تر بکِشی
تیکه های تنم رُ گم کرده م
دلم این روزها اگه تنگه
تلخی ِ شعرهام ُ می بخشی
ادبیات ِ شهر من،جنگه
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر