ماهرخ غلامحسینپور
به بهانهٔ بازخوانی ترانههای کودکانه قدیمی توسط «هانی نیرو»
وسط ظل گرمای داغ و تفدیدهٔ ظهر تابستان جنوب، تنها مادربزرگ بود که میتوانست من را بخواباند. تا شش سالگیام پایش را دراز میکرد، متکای پر نرم و نازکی میگذاشت روی پاها و اشاره میکرد بپرم آنجا. میرفتم، با جثهٔ ریزهام دراز میکشیدم روی پاهایش، پاهایش گهوارهام میشد و لالایی میخواند. صدای نرم و گرمش با تق تق دلپذیر پنکه سقفی میپیچید توی خنکی اتاق و من مست خواب میشدم برای دیدن پادشاه هفتم و هفت موش کورش. این شروع آشناییام با ترانه و لالایی بود لااقل قبل از آنش را به خاطر ندارم.
بعدها کیهان بچه ها و صدای هنگامه یاشار و هنگامه اخوان تمام سالهای کودکی ام ساخت .من بودم و نوارهای قصهٔ شرکت ۴۸ داستان و آواز روح انگیز هنگامه یاشار، هنگامه اخوان، مینو جوان و ترانههای کودکانه شان
خوشحال و شاد و خندانم
قدر دنیا را میدانم
خنده کنم من، دست بزنم من، پا بکوبم من
شادانم.....
عمر ما کوتاست چون گل صحراست، پس بیاید شادی کنیم
بیایید با هم بخوانیم / ترانه مهربانی / بیایید با هم بخوانیم / ترانه مهربانی
عمر ما کوتاست چون گل صحراست پس بیایید شادی کنیم
. هنوز همه را «واو ننداز» از «ب» بسم الله تا «تای» تمت از برم. آوازخوانهای شهر قصه ، علیمردان خان و جن پینه دوز و ترانههای کودکانهشان جهان آن سالهای تنیده شده در جنگ و بمبارانمان را رنگی رنگی میکرد.
گذشت و من بزرگتر شدم و علیرغم آن سالهای سیاه جنگ و اعدام و خونریزی و بیرحمی دنیای بزرگترها، هنوز هم تولید محصولات فرهنگی برای کودکان دغدغهٔ برخی آدمهای نیک آن روزگار بود. فیلمهای سینمایی و اغلب موزیکال، ترانههای شاد کودکانه، کتابهای مصور و محصولات کانون پرورش فکری، دنیای نه چندان زیبامان را رنگی میکرد، واقعا کسی هست که هم نسل من باشد و کیهان بچهها در فصلی از زندگیاش، اثرگذارترین و بیادماندنیترین مجلهاش نباشد؟
من و باقی بچهها در ساعتهای بیکاری مدرسه، در اردوهای آموزشی و تفریحی، در تولدها و مهمانیهای سالهای نوجوانی و جوانی آوازهای شاد میخواندیم. همان سالهای نوجوانی با خواهر و برادرهایم نه یکبار که چند مرتبه در ماه فیلم «آوای موسیقی» را میدیدیم. خودمان را میگذاشتیم جای بچههای کاپیتان فون تراپ و همراه با ماریا یا همان جولی اندروز، در خانهٔ زیبای کاپیتان کنار رودخانه سالزبورگ میخواندیم «دو، دو شب نخوابیدم، رِ روی ماهت دیدم»...
امروز که مادردو کودکم، با خودم میگویم چقدر برای رایان لالایی خواندهام؟ به جرات میتوانم بگویم هیچ. اصلا کسی هست که برای کودکم آوازخوانده باشد؟ چند نفر از آوازخوانان این سالها لالاییهای قدیمی را بازخوانی کردهاند برای کودکان این دوران؟ «گنجشک لالا، سنجاب لالا» ی ساعت ۹ شب رادیو هنوز هم پخش میشود؟ تیتراژ برنامههای کودکان میتواند روزی در بزرگسالی ،کودک مرا غرق در خاطرات خوش کودکیاش کند شبیه به حسی که تیتراژ «زیر گنبد کبود» و «آقای حکایتی» در من بر میانگیزد؟ فیلم سینمایی کودکانهای هست که فرزندم ببیند و آهنگهایش بشود برایش خاطره؟
بلند میشوم ترانهٔ تازهٔ هانی نیرو را پلی میکنم. دانه دانه سینهای هفت سین را با آن میخوانم. کودکم مشغول بازی با گوشی موبایلش است. او دارد کارتون «به پاپیک» و« نینجا» میبیند. من میخوانم و او با چشمهای باز متعجب نگاهم میکند. برای یک لحظه حس میکنم از سیارهٔ دیگری آمدهام. به خاطرم میآید که دیگر کسی برای بچهها آواز نمیخواند. فیلمها و برنامههایی که برایشان ساخته میشود پر است از شخصیتهای غیر واقعی، ماشینهای غول آسا، فضاهای شهری عجیب و غریب که آدمهایش یا عنکبوتیاند یا جیوهای. بچهها با موبایلها، تبلتها، کامپیوترها سرگرماند. از سه ساله تا هفتاد ساله سر در گریبان دستگاههایی دارند که بازی و نقاشی و موسیقی و رابطهٔ واقعی را جا گذاشته است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر