کدام ملت از همه نژاد پرستتر است؟ از آن سوالهاست که هم طرفداران بيشمار دارد، هم منتقدان بيشمار. منطق طرفداران اين که فلان ملت نژاد پرستتر از ديگران است شبیه به همان مثالیست که طرف میگويد من وسط کره زمين ايستادهام اگر شک داری برو اندازه بگير. نمونه فراوان دارند ولی نمونهها همگی از تجربیات خودشان است. کافیست در يک سفر داخلی يا خارجی بهشان خوش نگذشته باشد تا هر چيز و هر کسی در آن سفر بوده جزو نژاد پرستها طبقهبندی بشوند يا از آن طرف، اگر در يک سفر به بهشان خوش گذشته باشد تکليف ملت و آب و هوا و همه چيز آنجا معلوم است و به مدينه فاضله تنه میزند. جالب هم اين است که اين آدمی که قضاوت میکند خودش در نقطه امن نشسته و هر چه پيرامون او میگذرد قابل طبقه بندیست ولی خودش در هيچ طبقه بندی جا نمیگيرد. در کنار داستان باید نقش دوستی و رفاقت و رقابت و دشمنی و رودرواسی را هم به عنوان مزه قضاوت خاطرنشان کرد. يعنی همصدا پيدا میکنند و مثل ارکستر در خوبی يا بدی يک موضوعی با هماهنگی به صدا درمیآيند. راحتترش اين است که همان وسط کره زمين بودن را ازشان قبول کنيد و از خير اندازه گرفتن بگذريد. در اين داستانی که بيايید نژاد پرستتر را پيدا کنیم موضوع را بايد به شخص تقليل داد. يعنی اين آدمی که تعريف و تمجيد يا بدگويی میکند معيار سنجش يک ملت يا يک گروه نيست. خود خودش است و نماينده خودش. اينطوری هم نيست که همهاش جهان سومیها درگير بدگویی يا ستايش باشند. آدمها همه جا هستند و در بينشان همه جور عقيدهای میتوانيد پيدا کنيد. خلاصه که کی بدتر است کی بهتر خودش معرکهای شده. توی راهرو بطرف پلهها میرفتم چشمم افتاد به یکی از همکارانم که فرانسویست. او هم بطرف پلهها میآمد. شش سال است که در استراليا زندگی میکند و مدير يکی از آزمايشگاههاست. دکترايش را از دانشگاهی در لندن گرفته و بعد آمده به استراليا. به قول خودش سالهاست در فرانسه زندگی نکرده. قراردادش بزودی تمام میشود و در حال فکر کردن است که بعد کجای دنیا برود. همان پايین پلهها ايستاديم به گپ زدن. گفتم نخواستی استراليا بمانی و اقامت بگيری؟
زن: نه. استراليا خيلی دوره از همه جا.
من: اگه تبديل بشه به محل زندگيت ديگه به کجا دوره؟
زن: به باقی دنيا دوره. مسافرت میخوای بری بايد هزينه و وقت زياد صرف کنی.
من: اصلا چرا توی اين چند سال برای اقامت اقدام نکردی؟
زن: از اول برنامهم همين بود که بلاخره هر وقت قراردادم تمام شد از استراليا برم.
من: الان بطرف فرانسه ميری؟
زن: نه. برنامه فرانسه ندارم. من خيلی ساله از فرانسه اومدم بیرون ديگه ممکنه با زبان مردم کوچه و خيابون هم غريبه باشم.
من: يعنی اروپا نميری؟
زن: ميرم اروپا ولی بعيد میدونم فرانسه بمونم. ميرم خانوادهم رو میبينم بعد دنبال کار توی کشورهای ديگه میگردم.
من: من که فکر میکردم ميری فرانسه ميام مهمونی خونهت.
زن: خوب هر جا رفتم بيا مهمونی. غذا بلدی درست کنی کيک هم بلدی من هميشه بهت خوشامد ميگم.
من: میگم ژاپن هم بد نيست. اگه کار بگيری اونجا تجربه زندگی کردن در ژاپن باید جالب باشه.
زن: اصلا حرف ژاپن رو نزن.
من: چرا؟
زن: خيلی نژاد پرستند. خيلی زياد.
من: مگه تو ژاپن رفتی؟
زن: نه نرفتم ولی يکی از دوستام اونجا کار میکنه مدام از نژاد پرستی ژاپنیها شکایت داره.
من: خوب تو از کجا مطمئنی همه ژاپن اينطوریه. شاید فقط محل کار دوستت دو تا آدم ناخوشایند داشته باشه.
زن: به قول اين دوستم توی ژاپن کسی درباره نژاد پرستی اظهار نظر نمیکنه و کشور ظاهر مودبی داره ولی مردم از اساس نژاد پرستند.
من: اين دوستت فرانسويه؟
زن: آره.
من: با کجا مقايسه کرده که ميگه ژاپنیها نژاد پرستند؟
زن: پنج ساله داره ژاپن کار میکنه.
من: آخه پنج سال برای اينجور قضاوت کردن که ملاک نيست. مگه توی فرانسه آدم نژاد پرست نداريد؟ الان میتونی بگی فرانسویها نژاد پرستند؟
زن: نه توی فرانسه کسی با نژاد و فرهنگ ديگران کاری نداره.
من: ولی تو با همين صراحت درباره ژاپن که خودت نديدی اظهار نظر میکنی.
زن: برای این که جامعه فرانسوی با جامعه ژاپنی فرق داره.
من: چه فرقی داره؟ ممکنه يک افریقايی نظرش درباره فرانسویها مخالف نظر تو باشه. نظرش رو قبول میکنی؟
زن: نه. موضوع اينه که تو از کجا اومدی و درباره کجا داری حرف میزنی.
من: ولی تو خودت ژاپن رو نديدی ميگی دوستم چنين نظری داره و قبولش میکنی.
زن: ببين کار کردن توی ژاپن برای غيرژاپنیها سخته. توی کارهای علمی اصلا خیلی سخته يعنی هر چقدر خوب باشی باز ترجيح ميدن يک ژاپنی بالا بره.
من: پس اين دوست تو الان دچار عقبگرد علمی شده؟
زن: نه نشده ولی اعتقادش اينه که میتونست در ژاپن موقعيت بهتری داشته باشه ولی بهش موقعيت نميدن.
من: راستش اين حرفهای تو خیلی عجيبه. يعنی شنيدنش از تو عجيبه که آدم علمی هستی ولی به جای اين که خودت ببینی به حرف دوستت اعتماد میکنی. من دوستانی دارم که همونجا در ژاپن کار میکنن و حرفهای بدی درباره ژاپن نميگن.
زن: ژاپنیها حرف تبعيض نژادی نمیزنن ولی انجامش میدن. تو باور نکن.
من: حالا بيا برای ژاپن اقدام کن من ميام مهمونی خونهت ببينيم دوستت راست گفته يا نه.
زن: من الان در فکر اين افتادم که همينجا دعوتت کنم يک شب شام درست کنی با کيک ديگه اگه هر جایی رفتم مزه شام و کیکی که پختی باهام باشه.
من: من فقط در خارج از استراليا برات شام و کیک درست میکنم. خسيس نباش.
زن: هاهاهاهاهاها
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر