گفتوگو با «ابراهیم گلستان» و «حسن سربخشیان»
محمد تنگستانی
سیزده سال پیش در سیزده فروردین ۱۳۸۲ «کاوه گلستان» عکاس و مستندسازی ایرانی در حین عکاسی از جنگ آمریکا و عراق براثر انفجار مین درگذشت. «کاوه گلستان» در عکاسی مستند اجتماعی و خبری در دهههای گذشته نقش بسزایی داشته است. معروفترین مجموعههای این عکاس متولد آبادان مجموعه «شهر نو» و «مجنون» است که میتواند پاشنه آشیل و اهمیت جامعهشناسی در دیدگاه گلستان باشد.
«کاوه گلستان»، فرزند «ابراهیم گلستان» یکی از تأثیرگذاران در هنر و فرهنگ ایران معاصر بود. به دلیل سیزدهمین سالگرد درگذشت این عکاس با «ابراهیم گلستان» تماسی تلفنی داشتم. از او پرسیدم که چطور شد فرزندش به عکاسی علاقهمند شد و چقدر از تجربیات و امکانات پدرش در رسیدن به جایگاهی خاص در زمینه عکاسی خبری و مستند اجتماعی بهره گرفته است. «مازیار بهاری»، نویسنده پیشگفتار کتاب «کاوه گلستان» عکسهایی از دوران کودکی «کاوه» را در اختیارم گذاشت.
بعد به سراغ «حسن سربخشیان» عکاس و مستندساز، از دوستان و همکاران «کاوه گلستان» رفتم که سابقه کار با خبرگزاری آسوشتیدپرس را در کارنامه کاری خود دارد. از «حسن سربخشیان» اهمیت و جایگاه فکری «کاوه گلستان» را در عکاسی ایران امروز پرسیدم که در ادامه میخوانید:
ابراهیم گلستان: «کاوه» جوان باهوشی بود
_من در باره کاوه چی باید بگم. چیزی ندارم بگم. جوانی بوده، اشتباهی کرده، تجربهای کرده، بعد هم فوت شده. من کار عکاسی میکردم. به عکاسی علاقه داشتم دوربینهای زیادی داشتم. او هم داشت بزرگ میشد، عکاسی من را تماشا میکرد و بعد علاقهمند شد. اینطوری نبود که بنشانمش زمین و یادش بدهم و بگویم اینکار را بکن. جوان باهوشی بود. کار عکاسی برایش کار جالبی بود، هرکاری هم کرد خودش کرد. من چیزی بهش یاد ندادم. فقط دوربینی که میخواست خریداری کند را من برایش خریدم و یا دوربینهای من در اختیارش بود و عکاسی میکرد. من کار خاصی نکردم برایش.
«کاوه» میراث عکسهایم را میتوانست ببیند
_عکاسی خبری از قبل از کاوه هم بود، عکاسی خبری بستگی دارد به نوع خبری که وجود دارد. قبلاً در ایران هم عکاسی خبری بود، قبل از کاوه در ایران «علی خادم» بود، «منصور رشکی» بود. خیلیها در دوره قبل از مصدق و در دوره خود مصدق بودند که عکاسی خبری میکردند آدمهایی بودند که عکسهای خوبی هم میگرفتند. اما نوع عکاسیشان فرق میکرد، در ایران خیلی چیزها رسم نبود، مثلاً نمیدانستند که باید با نور موجود عکس بگیرند همه با فلش عکس میگرفتند. من میدانستم که این کار خوبی نیست و عکس را نور فلش غیرطبیعی میکند. برای همین من سعی کردم با دوربینهایی که عدسی قویتری داشت عکاسی کنم، مثلاً کار خبری که در دادگاه مصدق انجام دادم. کاوه هم بچه بود در آن زمان و داشت یاد میگرفت. البته زمانی که من دادگاه مصدق را میگرفتم کاوه سه سالش بود اما خوب، میراث این عکسها را میتوانست در خانه تماشا کند. از خودش عکس میگرفتم از خواهرش عکس میگرفتم. هر جمعه با زنم، با خواهرش میرفتیم کوه میگشتیم و عکس میگرفتیم. هیچچیزی مانند مدرسه و کلاس که این بچه بنشیند و یاد بگیرد در کار نبود. همانطوری که زندگی میکردیم، کارهایی که من و مادرش میکردیم میدید را یاد میگرفت.
راحتتر واقعیتها تماشا کنید.
_طبیعی است که در ادامه کارهای من بود. مثلاً شما وقتی چیزی مینویسید در دنباله نثری است که از بیهقی شروع میشود، میرسد به دوره ناصرالدین شاه و آخرش مشروطیت و رضاشاه، ما چیزی را شروع نمیکنیم. ما خودمان اگر شعور داشته باشیم به فکرهای تازهای میافتیم و یه کاری میکنیم این کار اگر رشد بکند و درست انجام بشود، میشود سنت برای آنهایی که بعد از ما میآیند، همه زندگی همینطور است، شما فکر میکنید وقتی در خانه خورشت بادمجان میخورید اختراع مادر و یا آشپزخانهتان است! شما تصور کنید مثلاً همین خورشت بادمجان در فرانسه و انگلیس رسم نیست. این موضوع خیلی ساده است. بهصورت عصاقورتدادگی به اندیشههای خودتان نگاه نکنید، راحتتر واقعیتها تماشا کنید تا بتوانید بهتر از واقعیتها کمک بگیرید.
حسن سر بخشیان: ما کاوه گلستان را سی سال زودتر از دست دادیم.
_فکر میکنم یک عقبهای دارد، من اگر قرار باشد به عقبتر برگردم باید چهل سال بهعقب برگردم. زمانی که آقای گلستان کارهای جدی خودش را شروع کرد. زمانی که رفتوبرگشتی به انگلستان داشت. زمانی که برای تحصیل به انگلستان آمده بود و نتوانسته بود بماند و به ایران برگشته بود. زمانی که رابطهاش با پدرش خوب نبود. درواقع همیشه یک شخصیت ناراضی داشت و تلاش میکرد چیزهای جدیدی را ببیند. آن پیشینه رسید بهجایی که در اوج جوانیاش کارهای قبل از انقلابش عکاسی کرد و قبل از آنهم از «شهر نو» و مابقی جاها عکاسی کرده بود این اتفاقات سبب شد که ما یک فرد خاصی را شاهد باشیم از جهت ویژگی دیدگاهی که به جامعه خودش داشت. شاید ما کاوه گلستان را سی سال زودتر از دست دادیم، اگر ما بخواهیم جامعه عکاسی، مخصوصاً مستند اجتماعی و خبری برسی کنیم، یک خلأیی وجود دارد و آن خلأ دو اتفاقی بود که برای جامعه عکاسی رخ داد. یکی از آنها درگذشت خود کاوه بود و دیگری در گذشت آقای «بهمن جلالی» بود. اینها افراد و دانشجویانی را تربیت کردند که درواقع دیدگاه خودشان و نوع آموزشوپرورشی که داده بودند اکنون به ثمر رسیده است، الآن اگر ما میبینیم که عکاسی ایران موفق است مطمئن باشید سهم کاوه و آقای جلالی از دو زاویه نگاه ویژه است.
ویژگی بارز «کاوه گلستان» شناخت جامعه و مخاطب است.
_من فکر میکنم شخصیت کاوه منحصربهفرد بود چراکه هیچوقت خودش را به یک مدیای خاص مخصوصاً در حوزه تصویری محدود نکرد من یادم هست همیشه میگفت شماها یک روزی متوجه میشوید که فقط عکاسی کافی نیست. شماها باید بروید سمت ویدیو و تلویزیون چونکه مخاطب بیشتری دارد از این بایت ویژگی بارز کاوه شناخت جامعه و مخاطب و رسانهای بود که در آن کار میکرد، نگاهش خاص بود و همه اینها از بکگراندی ناشی میشد که بالاتر گفتهام. او فرد عادی نبود بههرحال از خانوادهای بود که همه روشنفکران، فیلمسازان، نویسندگان و شاعران به خانهشان رفتوآمد داشتند. بههرحال پدرش «ابراهیم گلستان» فرد بارزی است.
اگر فرزند «ابراهیم گلستان» نبود باز هم «کاوه گلستان» میشد.
_داشتن پدری همچون «ابراهیم گلستان» تا زمانی مؤثر بوده که برسد به یک مرحله بلوغ، از آن زمان به بعد مخصوصاً از زمانی که اتفاقاتی افتاد و خودش در فیلم «سرد سبز» آقای ناصر صفاریان میگوید که زمانی که پدرش بعد از، فوت فروغ رفت، در ذهنش دیگر پدری وجود نداشت، واقعاً آدم روراستی بود. در یک برههای از زندگیاش هم یک آشتیای بین او و پدرش بوده اما این دو نگاه و دو وضعیت متفاوت است، یک نگاه عاطفی است و یک نگاه حرفهای. رویهمرفته قطعاً تأثیر داشته است. اما اینکه چرا کاوه گلستان شد، به این دلیل است که شخصیت خودش، بهتنهایی و دور از وضعیت خانوادگیاش خیلی خاص بود. کاوه وارد حوزه خبر شد در اوج جوانیاش انقلاب شد و بعد جنگ، در آن دو اتفاق پدرش در ایران نبود، و این خاص بودن خود کاوه بود که بارزش کرد. یادم هست که همیشه میگفت «پدرم گفت که بیا انگلیس و من گفتم که کارم در ایران است» در اوج فعالیت کاریاش تا روزی که جامعه عکاسی ایران «کاوه گلستان» را از دست داد خودش بود و کارش. اسم ابراهیم گلستان بیتأثیر نبوده ولی خودش دیدگاه خودش را پیداکرده بود. ازلحاظ تأثیرگذاری شخصیتی از یک جایی به بعد دیگر کاوه، کاوه گلستان بود جدا از آن رابطه عاطفی و پدر و فرزندی.
-------------------------------
بیوگرافی «کاوه گلستان»
درسال ۱۳۲۹ در آبادان بدنیا آمد.
یکساله بود که با خانواده اش به تهران آمد و در تهران بزرگ شده بود.
تا کلاس هفتم در ایران درس خواند و از ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل به یک شبانه روزی در انگلستان رفت.
در سال۱۳۴۷ به تهران بازگشت.
در سالهای ۱۳۴۸ تا۱۳۵۰ در شرکت های تبلیغاتی به عنوان عکاس و انیماتور مشغول به کار شد.
کار حرفه ای عکاسی را در ۱۳۵۰ـ۱۳۵۱ با اولین ماموریت مطبوعاتی اش که تهیه عکس و گزارش جنگ در ایرلند شمالی بود شروع کرد.
۱۳۵۲ عکاسی از کودکان گوشه و کنار ایران برای انتشارات فرانکلین.
انتشار کتاب " قلمکار" در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۵۳ نمایشگاه عکس های کودکان ایران در گالری سیحون.
نمایشگاه کولاژهای پولارویدی " از دیو و دد.... " در گالری سیحون.
انتشار کتاب گلاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۵۵ آغاز همکاری فعال با روزنامه آیندگان و گزارش های اجتماعی از جمله کارگرهای ساختمانی، روسپی های شهرنو و کودکان عقب افتاده و روانی که از این سه گزارش نمایشگاهی بنام " از روسپی و کارگر و مجنون " در دانشگاه تهران
گذاشت که از طرف ساواک بعد از یک هفته توقیف شد.
۱۳۵۶ کار با مجله سبز .
۱۳۵۷ عکاسی گسترده از رویدادهای انقلاب ایران و کار در مجله تایم ، تهران مصور و نشریات دیگر .
۱۳۵۸دریافت جایزه " رابرت کاپا " برای عکس هایش از انقلاب ایران .
عکاسی از درگیری ها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی گوشه و کنار کشور .
انتشار کتاب " شورش " از عکسهای انقلاب با محمد صیاد .
۱۳۵۹ حضور فعال در جبهه ها با آغاز جنگ .
آغاز همکاری با آژانس های جهانی عکس .
۱۳۶۰ انتشار کتاب " جنگ " با آلفرد یعقوب زاده .
انتشار سری کتابهای " انقلاب نور " مجموعه عکس ، کار گروهی .
انتشار کتاب " غنچه ها در طوفان " با هنگامه گلستان . درباره حضور کودکان و نوجوانان در انقلاب . کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان .
۱۳۶۲ با زن و فرزندش به لندن رفت و در آنجا آژانس عکس ریفلکس را با چند عکاس دیگر تاسیس کرد. درطی۱۰ سالی که در لندن بود هرسال گاهی۱۰ تا ۱۲ بار به ایران سفر میکرد ، برای عکاسی از جنگ و دیگر رویدادها.
۱۳۷۰ساختن مستند " ثبت حقیقت " برای تلویزیون کانال۴ انگلیس که بعد از آن بمدت ۲ سال ممنوع الکار شد .
۱۳۷۱ و۱۳۷۲ مصاحبه ویدئویی با چهرههایی ادبیات ایران .
تصویربرداری و تدوین " گنگ خوابدیده " درباره زندگی محسن مخملباف .
لغو ممنوعیت کار در پایان سال و آغاز کار با تلویزیون آسوشییتد پرس ( ای – پی- تی- وی )
۱۳۷۳ آغاز تدریس عکاسی در دانشکده های هنری تهران.
۱۳۷۸ آغاز کار با تلویزیون بی بی سی بعنوان فیلمبردار .
۱۳ فروردین۱۳۸۲ در کفری کردستان عراق بر اثر انفجار مین کشته شد .
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
در صحبت با آقای سربخشیان لطفأ کلمه خلع را که نوشته اید تصحیح کنید. درست آن خلأ می باشد. با تشکر از مطالب خیلی خوبتان.