close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليایی؛ ببين گير کردم بين اينجا و اونجا

۲۷ اسفند ۱۳۹۳
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليایی؛ ببين گير کردم بين اينجا و اونجا
در قاب عکس استراليایی؛ ببين گير کردم بين اينجا و اونجا

عارضه استکهلم به زبان ساده اينطوری‌ست که آدمی که به گروگان گرفته شده درگير رابطه عاطفی با گروگانگير خودش می‌شود. اگر اهل فيلم دیدن باشيد فلینی در فيلم جاده (La Strada) همين مفهوم را سال‌ها پيش از نامگذاری چنين عارضه‌ای با استفاده از موضوع رابطه بازيگر سيرک (آنتونی کويین) و دستيارش (جوليتا ماسينا) نشان می‌دهد. گروه موسيقی One Direction هم يک آهنگ دارند که اسمش عارضه استکهلم است و باز موضوعش درباره گرفتار شدن در عشقی‌ست که آزار دهنده است. خلاصه که نمونه زياد دارد. حالا از قضا عارضه استکهلم می‌تواند به اسارت درآمدن آدم در فرهنگ و روابطی باشد که خودش از آن فرار کرده ولی از آن طرف به هر قیمتی که شده به آن می‌چسبد. مکافاتی‌ست. همينطور گوشه و کنار زندگی مهاجرتی را که جستجو کنيد نمونه‌های خفيف و حادش فراوان است که ببينيد. روابط اجتماعی که از همان‌ها آزار ديده‌اید و شال و کلاه کرده‌ايد که مهاجرت کنيد، همه‌شان را دوباره در زندگی مهاجرتی بازتولید می‌کنيد. اشک می‌ريزيد برای شرايطی که وقتی در همان شرايط بوديد اشک می‌ريختيد که چطور از آن خارج بشويد ولی وقتی از آن خارج می‌شويد باز به آن می‌چسبيد و باز اشک برای چگونه خارج شدن از آن و دوباره اشک برای چگونه بدست آوردنش. خلاصه که همين اسمش عارضه استکهلم است و اين اسم اولين بار بعد از يک واقعه گروگانگيری بين روزهای 23 تا 28 آگوست 1973 و ايجاد رابطه عاطفی بين گروگانگير و گروگان‌ها وارد بحث‌های روانشناسی شد. يک دوستی دارم خيلی اهل غر زدن و ناله کردن است. بطور تخصصی درباره چيزهایی غر می‌زند که به نظرتان راهی برای غر زدن درباره‌اش وجود ندارد، ولی این دوست من بلاخره يک راهی برايش پيدا می‌کند. ايشان يک خانم دکتر اهل مصر است. گاهی با هم ناهار می‌خوريم و در جريان ناهار خوردن فهرستش را تکميل می‌کند. خودش هم می‌خندد که امروز چه چيز تازه‌ای برای غر زدن پيدا کرده. ساندويچ به دست آمد محل ناهار خوردن. گفتم امروز ساندويچی شدی.

زن: غذا نداشتم گفتم ساندویچ بخورم.

من: تنوع هم بد نيست. بلاخره ساندويچ هم بخوری چرخ اين ساندويچ فروشی‌ها را می‌چرخونی.

زن: من اصلن نان خالی رو به ساندویچ ترجيح ميدم.

من: خوب چرا نان خالی نخريدی؟ توی طبقه نان‌ها همه جورش هست.

زن: خوب گرسنه بودم گفتم يک چيزی توی نان باشه سير بشم.

من: چی هست توی ساندويچت؟

زن: کالباس و گوجه و کاهو و تخم مرغ با پنير.

من: تا شب سيری.

زن: تو باورت نميشه من الان حاضرم صد دلار بدم باباغنوج بخورم.

من: خوب فردا درست کن. همه موادش که هست.

زن: نه باباغنوج رو بايد توی قاهره خورد.

من: بادمجون و فلفل و جعفری که اينجا هست. غذای عجيبی نيست که نتونی درست کنی.

زن: قاهره ولی نيست. ميری رستوران برات باباغنوج ميارن لذت می‌بری.

من: خوب يعنی چی توی قاهره هست که اينجا نيست؟ مواد غذايی که برای باباغنوج لازم داری هست. چی توی رستوران هست که غذای اونجا رو بهتر عمل مياره؟

زن: غذا می‌خوری نگاه می‌کنی به مردم. اينجا نيست.

من: خوب درست کن بيار همينجا بخور به مردم هم نگاه کن.

زن: ببين هوای قاهره نيست.

من: يعنی الان اگر يکی پول بليتت رو بده ميری قاهره باباغنوج می‌خوری برمی‌گردی؟

زن: آره. از همينجا ميرم. حتی خونه هم نميرم لباس عوض کنم. مستقيم ميرم فرودگاه.

من: ميگم اگر حقوق بهت بدن حاضری بری قاهره همونجا بمونی زندگی کنی؟

زن: تو خيلی زبلی. بگم نه يک چيزی ميگی بگم آره باز يک چيز دیگه‌ای ميگی.

من: خوب الان ميگی حاضری بری قاهره يعنی اونجا راحت‌تری. بادمجون و گوجه هم اينجا هست ولی باز يک چيزی نيست.

زن: ببين گير کردم بين اينجا و اونجا. تو از هر کسی بپرسی نه اونجا راحته نه اينجا.

من: ولی بلاخره تصميم می‌گيری ميری دنيا رو می‌بينی.

زن: ولی دنيای ما معلوم نيست کجاست. اينجا بايد با اين ساندويچ توی هوای خوب گرفتار باشم، اونجا باباغنوج می‌خورم از دست فاميلم فرار می‌کنم. حالا می‌خندی ولی اشکال نداره، من اونجا که بودم به خواهرم گفتم ميرم استراليا هر روز نون خالی می‌خورم ولی اعصابم راحته.

من: الان ميگی برم قاهره باباغنوج بخورم. ببين اين ساندويچ با هوای خوب چه گرفتاری داره؟

زن: بد نيست ولی نمی‌دونم يک چيزی لازم داره که اينجا نيست. اونجا هم يک چيزی لازم داره که نيست. تو الان اينجا پيتزا می‌خوری مثل ايران خوشمزه‌ست؟

من: راستش من اينجا و ايران از پيتزا هيچوقت خوشم نمی‌اومده ولی الان فهرست غر زدن تو به ساندويچ گوجه و پنير هم رسید.

زن: خوب تو دوستمی باید غر بزنم برات. ولی باور کن الان صد دلار ميدم باباغنوج بيارن.

من: هفت دلار دادی ساندويچ خريدی، چقدر ميدی از فاميلاتون فرار کنی؟

زن: هاهاهاها ... ده هزار دلار ميدم از دست اونا فرار کنم.

من: هاهاهاهاها ...

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

مسافرت نوروزی با بنز و پورشه اجاره‌ای

۲۷ اسفند ۱۳۹۳
شما در ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
مسافرت نوروزی با بنز و پورشه اجاره‌ای