سوسن خلیلی، کرج؛ شهروند خبرنگار
محمد شافعی 65 سال دارد و همه شب و روزهای 5 سال گذشته را در کلبه چوبیاش گذرانده. یک کلبه چوبی که از رویاهای کودکی سازندهاش آمده اما نه روی درخت که پشت یک وانت سایپا سوار شده است. او بعد از 50 سال کار در صنف تودوزی اتومبیل در تهران برای دوران بازنشستگیاش این کلبه را ساخته و حالا به گفته خودش به عشقش رسیده است.
کلبه چوبی وانتی را در یکی از خیابانهای مرکزی تهران در نزدیکی میدان هفت تیر میبینم، وقتی مشغول گرفتن عکس میشوم، از یکی از مغازه های محل بیرون می آید و تشکر کنان میگوید:«اجازه بده درش رو برات باز کنم از داخلش هم عکس بگیر.»
کمی بعد کنار کلبه چوبیاش ژست میگیرد که یعنی از خودم هم عکس بنداز، بعد با اشتیاق شروع میکند به نشان دادن قسمتهای مختلف کلبه و توضیح دادن درباره آنها.
از در و دیوار کلبه و حتی روی سقفش گل و گلدان آویزان است، داخل کلبه هم که از عرض به اندازه یک تخت خواب جا دارد، دو طبقه است، یک طبقه اش برای خواب و طبقه پایین هم یک چمدان و وسایل دیگر، در ورودی کلبه هم یک سمتش اجاق گاز و بخاری نصب شده و در سمت دیگر وسایل آشپزخانه، مثل دو کپسول گاز و جبعههایی برای ادویهجات و برنج و نخود و لوبیا و همینطور یک جعبه کمکهای اولیه.
بعد نوبت به خودش می رسد که سوال بپرسم و جواب بدهد، خودش اینطور شروع میکند: «محمد شافعی هستم، صادره از تهران بخش 6 ، میدون اعدام یا محمدیه فعلی، سازنده صندلیهای سواری، با 50 سال سابقه کار در حرفه تودوزی اتوموبیل، بعد از 50 سال کار تصمیم گرفتم طرحی که از بچگی تو ذهنم بود رو اجرا کنم، کلبه ای بسازم که هم دلم رو شاد کنه هم دل بقیه مردم رو، خوشبختانه همینطور هم شد و هر کی دید به دلش نشست.»
بعد ادامه میدهد:«من از انجام ساختن این کاردستی خوشحالم، با گل و گیاه زندگی میکنم و آرزو دارم زندگی همه سبز باشه، هر کسی که میاد این کلبه رو می بینه و خوشش میاد دل من هم بیشتر شاد میشه»
همه خونه و زندگی شما همین کلبه است یا جای دیگری هم خونه داری؟ به این سوال اینطور پاسخ میدهد:« بله، البته من زن و بچه دارم، سه تا نوه دارم، یه خونه 310 متری توی محله نارمک دارم، این کلبه رو هم برای دلم ساختم، که باهاش ایران را بگردم، تا الان هشت استان رو رفتم، سبزوار، مشهد، طالقان، نطنز، رشت و ...»
و این توضیحش درباره چگونگی محافظت گل و گیاههای کلبهاش هنگام رانندگی:« من وقت رانندگی رعایت میکنم و با سرعت بیشتر از 80 کیلومتر نمیرم، شبها هم به هیچ وجه پشت فرمان نمیشینم، البته این فقط برای این گل و گیاه ها نیست، اینها گل و گیاهایی هستن که باد و طوفان مشکلی براشون ایجاد نمیکنه، روی سقف کلبه هم یه خواب دارم دو بر باغچه که تا الان هیچ مشکلی براشون پیش نیومده.»
و پاسخش به این سوال "وقتی تهران هستید، خانه خودتان کنار زن و فرزندانتان می خوابید یا داخل کلبه؟ نیز به این شرح است:« من اصلن کلبه ام رو تنها نمیذارم، بچه هام میان به من سر میزنن، اونها میان من میرم ولی میرم یکی دو ساعت بهشون سر میزنم میشینم و بلند میشم، یعنی کلبه رو تنها نمیذارم، چون این تو شاد هستم. البته اکثرن توی بیابون و توی طبیعتم، کنار رودخونه و جنگل، الان چون زمستونه و کارهای اداری برای ترانزیت کلبه دارم اومدم شهر، تصمیم دارم در آینده سمت کشورهای دیگه مثل جمهوری آذربایجان و باکو برم برای تبلیغ ایران.»
میگوید سه فرزند دارد که هر سه شاغل هستند و زندگی مستقلی دارند، سه تا هم نوه دارد و همسرش از نوهها نگهداری میکند و مخالفتی با نرفتنش به خانه ندارد.
وقتی از او درباره ایده درست کردن این کلبه و چگونگی ساختنش میپرسم انگار که مدتهاست منتظر این این سوال باشدف پاسخ میدهد:« من این کلبه رو یک تنه ساختم، حدود 5 سال پیش وقتی این ماشین رو از کمپانی خریدم برای همین کار بود، ستونها رو با پیچ و مهره به بدنه ماشین وصل کردم، و بقیه کارها، من قبل از اینکه تودوزی کار ماشین بشم، زمان قدیم تو کار ساخت درشکه بودم، به همین خاطر بلدم این چیزا رو، این کلبه رو هم طوری فنی ساختم که مشکلی نداشته باشه، مثلأ تو برف و بارون هم مشکلی براش پیش نمیاد، شیرونی داره، چهارتا ناودونی داره که آب رو هدایت میکنه بیرون.»
مرد کلبه ای درباره اینکه آیا تا به حال پلیس راه با او و کلبهاش برخورد کرده است نیز میگوید:« پلیس به من محبت داره، یه مقدار درباره ارتفاع کلبه گیر دادند که 20 سانتی متری بالاتر از حد مجازه، اما اون رو هم سخت نگرفتن تا حالا، ولی خلاف دیگه ای نداشتم.»
بیشترین زمانی را که تاکنون در این کلبه طی کرده زمستان سال قبل و بهار و تابستان امسال بود، 11 ماه تمام را شب و روز در فشم و لواسان، درهمین کلبه زندگی کرده است، میگوید خودش را با کارهای فنی و چوبکاری های مختلف کلبه سرگرم می کرد و 11 ماه را گذراند،
آخرین باری که داخل خانه ات در محله نارمک خوابیدی را یادت هست؟ جواب میدهد:«آخرین بار یادم نیست، فکر کنم 4 ، 5 سال پیش بود، دیگه دوست ندارم توی سیمانی و بلوک بخوابم، بچه هام میان بهم سر می زنن بیشتر، من دیگه به کلبه خودم عادت کردم، بچه ها هم کاری به کارم ندارن که بگن بیا خونه و ... بعضی وقتها میرم پیششون یکی دو ساعت می شینم سر می زنم و بلند میشم
درباره هزینه های ساخت کلبه هم توضیحاتش به این شرح است:« چون کار دله و خودم هم ساختم، اصلا و ابدا حساب مال دنیا رو نکردم، ولی اگر بخوام حساب کتاب کنم ماشین خودش 28 میلیون و 500 هزارتومان، این چوب کاری ها و جزئیات هم شاید 100 میلیون باشد.»
میگویم 100 میلیون که زیاد است و اغراق میکنید، ولی اگر بخواهم همین الان این کلبه را از شما بخرم، آن را به چه قیمتی به من میفروشید؟ سریع و صریح پاسخش را کف دستم میگذارد:« با کاخ سعدآباد تعویض نمیشه رهن و اجاره هم نمیدم، برو سوال بعدی.»
سماجت به خرج میدهم و میگویم فرض کنید چک سفید گذاشتم جلوی شما، چه رقمی در آن مینویسید که من این کلبه را بخرم، بعد شما با آن پول بروید یک ماشین جدید بخرید و یک کلبه جدید بسازید. برای این یکی هم پاسخ دارد و میگوید:« چک سفیدتون رو برمیدارم میذارم جیبتون، استادکار و راهنما میشناسم معرفی می کنم برید پیش اونها سفارش میکنم یکی براتون بسازن. من بدن ندارم دیگه، وقت و حوصله ندارم یکی دیگه بسازم، این رو با دلم ساختم. چرا بفروشمش.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر