close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

جشن یکصدمین سالروز تولد م.ا.به آذین

۲۳ دی ۱۳۹۳
اندیشه
خواندن در ۱۹ دقیقه
سیاوش کامکار
سیاوش کامکار
کاوه اعتمادزاده
کاوه اعتمادزاده
خسرو باقری
خسرو باقری
کامران پورصفر
کامران پورصفر
مهدی غبرایی
مهدی غبرایی
شمس لنگرودی
شمس لنگرودی
دکتر مهدی روشن
دکتر مهدی روشن
 محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی
جشن یکصدمین سالروز تولد م.ا.به آذین
توران میرهادی
توران میرهادی
علی دهباشی
علی دهباشی
جشن یکصدمین سالروز تولد م.ا.به آذین

جشن یکصدمین سالروز تولد م.ا.به آذین برگزار شد.

 

شب محمود اعتماد زاده ( م.ا.به.آذین) صد و هشتاد و پنجمین شب از شبهای مجله بخارا بود که عصر سه شنبه 23 دی ماه 1393 برگزار شد.

علی دهباشی درباره برپایی شب م.ا.به آذین چنین گفت:

« پیش از این محله بخارا شب‎هایی را برای اسماعیل فصیح، ابراهیم یونسی، جمال میر صادقی، جلال آل احمد و نجف دریابندری برگزار کرده است و امشب را که صدمین سالروز تولد محمود اعتمادزاده است به او اختصاص داده‎ایم.

به آذین در وجوه گوناگون و در عرصه‎های متفاوتی کار کرده ولی ما امشب در فرصت کوتاهی که داریم شاید بتوانیم به یک از وجه از زندگی او، وجه ترجمه‎‏ها و داستان‎نویسی و رمان‎‏هایش بپردازیم.

امیدواریم که فرصتی پیدا شود تا به دیگر جنبه‏های زندگی او نیز در جلسات دیگری پرداخته شود و بدون شک ترجمه‏های به آذین از آثار نویسندگان مهم دنیا همچون بالزاک، شکسپیر، گوته، رومن رولان و شولوخف در ارتقای سطح ادبی در زبان فارسی نقشی انکارناپذیر دارد. به خصوص در حوزه ادبیات داستانی ایران. ترجمه‏های او در این زمینه الهام بخش سه نسل از نویسندگان ما بوده است.»

سپس از توران میرهادی به عنوان سخنران اول دعوت کرد و خانم میرهادی درباره تأثیر به آذین بر خود چنین گفت: « من که در آن دوران دانشجویی بودم که سعی می‎کرد نظام‎های تعلیم و تربیت و در واقع کارهای درست را برای آموزش و پرورش انتخاب کند ، یکی از کارهایی که کردم این بود که رفتم پیش آقای اعتمادزاده تا بپرسم چه بکنیم که انسان تربیت بشود و در واقع انسان مقام خودش را در انسانیت به دست بیاورد و هدفش هدف بشردوستانه باشد، ایشان در واقع مرا در تمام طول سال‎هایی که کار کردم به طور مستقیم یا غیرمستقیم راهنمایی کرد. اولین چیزی که ایشان به من توصیه کردند، گفتند رقابت را از مدرسه بردار. و چنین شد که مدرسه فرهاد تأسیس شد و کودکستان فرهاد تأسیس شد و ما رقابت را از مدرسه برداشتیم. یعنی همه بچه‏ها به هم کمک می‎کردند برای این که پیشرفت بکنند و هیچ کس رقیب دیگری نباشد. و یکی از خوشحالی‎هایی که از نتیجه کارم نصیب من شد این بود که بچه‎های مدرسه فرهاد یاد گرفتند به هم کمک کنند و بعدها در هر کجای دنیا هم که بودند این آموزه را از یاد نبردند.»

سپس نوبت به محمود دولت آبادی رسید که درباره به آذین چنین گفت، « به آذین همانطور که خود گفت یک آرمان گرا بود، ایدآلیستی که فکر کرد این ایده‎ها در تاریخ و جامعه‎ای از نوع ما شدنی است .من می‎خواهم که ادای احترام بکنم به ایشان چون زبان را ابتدا مادر به ما می‎آموزد و سپس انسان‎های فرهیخته‎ای مثل به آذین. نیازی نیست که بگویم به عنوان یک فرد مدیون هستم به او در دریافت زبان و کوشش در زبان فارسی .» سپس دولت آبادی بخشی از کتاب فاوست  اثر گوته ترجمه به آذین را خواند و در ادامه افزود:« ... من فکر می‎کنم همانطور که به آذین گفت انسانی است آرمان خواه و اگر شخصیتی مثل فاوستوس را مورد نگاه خودش قرار نمی‎داد چیزی کم می‎داشت. این کتاب داستان همیشگی مبارزه عقل و خردمندی است با ابلیس گونگی که همیشه در زندگی ما، پیش از ما وجود داشته و وجود خواهد داشت. این ترجمه یعنی این که به آذین می‎خواهد بگوید که من از این مقوله ازلی و ابدی نمی‎گذرم. در این ترجمه دکتر فاوستوس بالاخره تمکین نمی‎کند » و در ادامه درباره به آذین می‎گوید :« به آذین انسانی بود که دوست می‎داشت، بد اخم بود، کم صحبت بود، کمی تلخ بود ولی دوست می‎داشت. انسان اگر دوست نداشته باشد زندگی را و انسان را و نزدیکانش را و بشر را، آن همه کار طاقت فرسا و پر حوصله را چگونه انجام می‎داد؟ می‎گویند چرا دیگر این آدم‎‌ها به وجود نمی‎آیند، جوابش خیلی ساده است، برای این که آن عشق وجود ندارد. عشقی که انسان‎هایی مثل به آذین، مثل قاضی، مثل یونسی، نجف دریابندری، شخصیت‏هایی که عمرشان را گذاشتند که فرهنگ جهان را به ما معرفی کنند، عشقی به ما داشتند. فکر می‏‎کردند به ما دارند خدمت می‎کنند. و به راستی نمی‎دانم این قدرشناسی‎ها کفایت می‎کند برای ادای دین به چنین شخصیت‎هایی؟ » دولت آبادی در بخشی دیگر از سخنانش به گوته اشاره کرد و گفت؛« این نکته را آویزه گوش هر نویسنده توانای جدید کرده ، که احتمالاٌ تا ابد خواهد کرد که پشتکار، اراده، از خودگذشتگی، آشنایی کامل با سنت، ضمن داشتن قدرت و شهامت کافی برای پرورش طبیعت اصلی خویش به شکلی مستقل، پروردن عناصر مختلفی که در خود پذیرفته‎ای به شیوه خاص خودت . همان ویژگی‎ها؛ شهامت، قدرت، از خود گذشتگی، آشنایی، پشتکار، اراده در به آذین بود و کسانی که از نزدیک با به آذین آشنا بودند می‎توانستند تمام این خصیصه‏ها را در او ببینند.ما فکر می‎کردیم که به آذین یک دو گام بیشتر فوق فهم ما حرکت می‎کند، تا این که به گمان من گرفتار تحزب شد. وقتی گرفتار تحزب شد، دیگر من خدمت ایشان نرسیدم. شبی که به من خبر دادند که از دنیا رفته، به سرعت پریدم و رفتم به سمت همان خانه‎ای که می‎شناختم. به گمانم نُه و نیم بود که من از خانه درآمدم و در حدود یازده و نیم از پا درآمده بودم و مستهلک شده بودم و خانه را پیدا نمی‎کردم. به هر حال این که به آذین انسان فرهیخته و شایسته‏ای بود، هیچ تاریخی نمی‎تواند آن را منکر بشود. و من نمی‎توانم دریغم را پنهان کنم که به آذین سزاوار چنان عقوبتی نبود. به آذین شایسته برخورداری از یک زندگی والای انسانی بود که سرانجام به چنان عقوبتی دچار شد و ما آن را به عنوان یک یاد در ذهن خود زنده نگه می‎داریم بی آن که یک ذره از حرمتی که ما برای این شخصیت قائل هستیم کم شده باشد.»

و پس از او دکتر محمد روشن از به.آذین و انتخاب عنوان « جان شیفته» سخن گفت:

ندانم کجا خوانده‏ام در کتاب، شاید در کتاب ژان کریستف، ترجمه‏ای از اثر ارزندۀ رومن رولان ، می‏گوید: ما همیشه کسانی را که دوست می‎داریم به خاطر نداریم ولی آن گاه که به خاطرشان نداریم، دوستشان می‏داریم.

به آذین، مهندس محمود اعتمادزاده ، انسانی والا و آزاده بود. کم سخن و فروتن، شرمگین و متین ، و آهسته و شکیبا بود. اما با این همه در زندگانی، نشانی از استواری و صلابت داشت. اهل تسامح بود اما مسامحه‏کار نبود، مداراگر بود، اما سازشکار نبود. پیدا بود که باورهای اندیشگی او ریشه در اعتقاداتی بنیادین دارد. راه و روش گزیده او، گزیده سالهای بلند حیات او بود. راهِ منتخب او، راه پاکان و نیکان، درست اندیشان و راست کرداران بود. میل و محابا در کار و اندیشه او جایی نداشت. به باورهای خود اعتقاد راسخ داشت، و سرپیچی از آن باورها را ناستوده می‏داشت. از هر گونه انحراف به شدت می‎پرهیزید. گزین اندیشه او، گزیده سالهای بلند پر فراز و نشیب زندگی او بود. گفتگو از توانمندیهای او در نگارش، تعارف آمیز به نظر می‎آید. آشنایان با شیوه نگارش و نویسندگی او جملگی برآنند که او رنج روح و روان را بر ساحۀ اندیشۀ خود گسترده بود. تفننات ادبی و ذوقی در آثار او جایی نداشت. به راستی زبان فارسی را می‎شناخت و بدان ارج فراوان می‎نهاد. در گزینش واژگان ، ضمن پرهیز از نارواییها ، سخت گزیده جوی و گزیده گوی بود.

درست به خاطر می‎آورم که نویسنده و مترجمی که در ساحۀ ترجمه نام و آثاری مطلوب داشت، در جایی سخن از ترجمه‎ای از رومن رولان کرده بود. آن شادروان محمود تفضلی بود که « بتهوون» رومن رولان را ترجمه کرده بود، در مقدمه اثر یاد کرده بود که بر سر آنست که اثری از رومن رولان را ترجمه کند. بر کتاب موعود خود نام « جان سرمست» داده بود.

اینک که بدین دو نام در یک کتاب می‏‎نگریم، درمی‎یابیم که مصالح واژگانی و کاربرد لغوی آدمیان تا چه حد بر ذهن و زبان خواننده اثر می‎گذارد. سالها پس از آن به آذین « جان شیفته» را ترجمه کرد و منتشر ساخت. دو نام از یک کتاب، به نام و مضمون درست. اما داوری در گزینش این دو نامه هر خواننده هوشمند را به تأمل وامی‏‎دارد. « روان سرمست» ، « جان شیفته».

جای سخن گفتن از شیوه ترجمه و حتی نام گذاری اثر نیست . هر دو نام گویای نام گزین نویسنده است. اما پیداست که عیار سخن نویسنده و شاعر و مترجم در آثار او متجلی می‏گردد و مجال سنجش و اندیشه را رو به روی خواننده بازمی‎گذارد.

باری، به آذین، ظاهراٌ 22 نوشته از خود به جای گذاشته است اما خواننده آثار او دربارۀ آثار او یکسان به داوری نمی‎نشینند. همواره خار خار این اندیشه در دل و جان خواننده جریان دارد که کاش به آذین « بر دریا کناره مثنوی» را جدی تر تلقی می‎کرد و آراء و اندیشه‏های خود را درباره مولوی به شرح و تفصیل بازمی‏گفت، یا « قالی ایران» را با شرح و وصفی درخور درک و دریافت خود در معرض داوری خوانندگان قرار می‎‏داد.

چنانکه گذشت شمار ترجمه‏های به آدین از نویسندگان خارجی ظاهراً به 19 می‎رسد و من همواره در آرزوی آن بودم که به آذین رمان خاندان امین زادگان را که می‏باید اثری مبسوط باشد می‎نگاشت، چنانکه آن شادروان یاد می‏کرد، « خاندان امین زادگان رمانی مبسوط بود که زندگی سه نسل ایرانی و گیلانی را بازمی‏گفت...

ای بسا آرزو که خاک شده! »

سپس پیام ویدئویی خانم پوری سلطانی پخش شد که او نیز در بخشی از این پیام چنین گفت: « من آقای به آذین را از سالهای دور شناختم. به یاد دارم در یکی از جلساتی که آقای به آذین هم حضور داشت، بحث ما به شعر نو کشیده شد.اکثر کسانی که در آن جلسه بودند، مخالف این شیوه شعرسرایی بودند و بعضی هم مثل من موافق آن. بعد از آن که من سخت از این نوع شعر پشتیبانی کردم، آقای به آذین از من خواستند تا در جلسه دیگر درباره نیما و اشعارش و شعر نو نقد و تحلیل بنویسم که من هم چنین کردم. وقتی من مطالبم را ارائه کردم، همه حاضرین و از جمله خود آقای به آذین دست زدند. این خاطره که من گفتم مربوط است به شصت سال پیش و از این جهت در ذهنم مانده که عکس العمل آقای به آذین برایم فراموش نشدنی بود.»

شمس لنگرودی سخنران بعدی بود که از اولین دیدارش با به آذین حکایت کرد و چنین افزود:« در آن سالها آنچه من از آقای به آذین شنیدم و آنچه ایشان در همان سال 56 عنوان می‎کردند، از همه منطقی‎تر به نظر می‎رسید و بخشی از پیش‎بینی‎هایش در عرصه اجتماعی و فرهنگی درست از آب درآمد. »

پس از آن نوبت به مهدی غبرایی رسید که از ترجمه‎های به آذین سخن گفت:

"من به حکم حرفه‎ام، که ترجمه است، بیشتر به ترجمه‎های ایشان نظر می‎افکنم و از میان آنها چهار رمان بزرگ را که سه تای آنها در  زبان پارسی به چهار جلد و دیگری به دو جلد می‎رسد، لحاظ می‎کنم. اینها شاید مهم‎ترین آثار به آذین نباشند اما از نظر حجم و شیوایی کلام و داستان کم ارج نیستند. به علاوه عمری با آنها سر کرده‎ام.

از اینها 2 رمان بزرگ از رومن رولان، نویسنده فرانسوی است به نامهای «جان شیفته» و « ژان کریستف» ... 2 رمان بزرگ دیگر از میخائیل شولوخوف ، نویسنده پس از انقلاب روس است. غبرایی در ادامه سخنان خود به فضاهای این رمان‎ها اشاره کرد و افزود:" فضای داستان « جان شیفته» فرانسه ابتدای سده بیستم است و وضعیت اجتماعی این دوران را ترسیم می‎کند. شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ری ویر است که نویسنده در قالب او چگونگی بیداری زنان را توصیف می‎کند... و شخصیت اصلی رمان « ژان کریستف» موسیقیدان آلمانی به همین نام است. آهنگسازی نابغه که زندگیش از کودکی تا مرگ روایت شده» و غبرایی پس از شرح مختصری از داستان دن آرام و زمین نوآبادِ شولوخف گفت:« اما در پایان تأکید می‎کنم نثری که به آذین برگزید نثر معیار و بی‎ممیز است.»

سپس کامران پورصفر با عنوان رابطه میان ادبیات و تاریخ سخنرانی خود را آغاز کرد:

" به آذین به گواهی تالیفات و ترجمه هایش رابطه‎ای عمیق با تاریخ داشته و علاوه بر آنکه در برخی از برجسته ترین تالیفات خود ، نظیر دختر رعیت و کاوه  ، روند های تاریخی را دستمایه و موضوع کار خود قرار داده ، برخی از برجسته ترین و بهترین ترجمه های او نیز یا داستان هائی هستند که از تبدیل تاریخ به قصه بوجود آمده اند و یا اینکه تاریخ در آنها مجرای تشکیل و عبور داستان قرار گرفته است .

به آذین نویسنده و ادیبی تاریخ پژوه است و مقدمات بسیاری از اموری را که امروز جریان دارد ، در گذشته می بیند و برای درک تناقضاتی که زندگی امروز را در بر گرفته است ، می کوشد ، آنچه را که در گذشته شکل گرفته و تا امروز ادامه یافته ، از درون لباسی که واقعیت قدیم او را پوشانیده است ، خارج کند و به نمایش در آورد و چنین گرایشی ، بی تردید بازتاب یکی از منابع الهام هنر و ادبیات است."

پورصفر در ادامه سخنانش چنین گفت: " به آذین چگونه آغاز کرد ؟ انگونه که خود میگوید ، نخستین آثارش که بعضا مقالات سیاسی بوده اند ، بسال 1323 ودر نشریه مردان کارمنتشر شده است . او در همین سال به همکاری با حسن ارسنجانی و نشریه داریا پرداخت و اولین قصه های کوتاه خودرا که مشهورترین انها علی گابی است در همین نشریه منتشر کرد .

... به آذین پس از مدتی کارمند کتابخانه ملی شد و در سال 1325 برای 45 روز از طرف دکتر فریدون کشاورز به معاونت اداره کل فرهنگ گیلان منصوب شد و پس از خروج کشاورز و رفقایش از کابینه قوام ، دوران معاونت او در فرهنگ گیلان نیز به سر آمد و به آذین دوباره در کتابخانه ملی مشغول گردید .

او در سال 1330 – 1331 داستان بلند دختر رعیت را نوشت که یکی از نخستین رمان های اجتماعی ایران است و مضمونی بزرگ دارد . بستر حوادث این کتاب سالهای بعد از انقلاب مشروطیت تا کودتای سید ضیا و رضاخان قزاق در سال 1299 و بویژه قیام جنگل و سرانجام خونین آن است."

پورصفر در ادامه افزود:" داستان خانواده امین زادگان که اتفاقا بسیار مورد علاقه به آذین بود در سال های 1333 – 1334 آغاز شد و دوقسمت از آن در شماره های 4 و 6 مجله صدف منتشر گردید . این داستان نیز به سالهای انقلاب مشروطه و بعد ازآن پیوند دارد و شرح احوال یک خانواده بازرگان را می گوید و روایتی از چگونگی انکشاف اجتماعی جامعه ایران در هیئت یک خانواده تجارت پیشه سنتی ایران است که به آهستگی رو به سوی تغییراتی جدید دارد .

همانگونه که همه می دانیم ، بزرگترین آثار به آذین ترجمه های اوست و برجسته ترین ترجمه های او یا تاریخ است و یا پیامد تاریخ و در این میان ترجمه معروفترین کتاب های رومن رولان و شولوخوف ، در زمره معروفترین ترجمه ها به زبان فارسی قرار دارند .

در کارنامه به آذین ، ترجمه کتاب های دن آرام و زمین نو آباد ، برجستگی بی نظیری دارد . انتخاب این دوکتاب ، انعکاسی از این عقیده به آذین بود که می گفت : یقین ، مطلق نیست . دن آرام روایت عامه مردم ، بر لسان یک نویسنده روشنفکر از انقلاب اکتبر وجنگ داخلی و حوادث غیرقابل باوری است که به ویژه طرفداران نظم سابق بر جامعه و مردم در حال دگرگونی تحمیل کرده بودند.

زمین نوآبادشولوخوف ـ ترجمه به آذین ـ  دقیق ترین روایت داستانی از یک جریان بزرگ اجتماعی شوروی در سالهای 1930 – 1933 یعنی  جریان اشتراکی کردن اجباری کشاورزی بشمارمی آید و چگونگی تشکیل یک تاریخ و دوره تاریخی را بیان می دارد.

یکی از آخرین ترجمه های به آذین که متاسفانه بر خلاف سایر آثار او ، همچنان غریب و ناشناخته باقی مانده ، کتاب داستان اولن اشپیل نوشته شارل دکوستر بلژیکی است و این کتاب به زعم لوکاچ ، پدیده ای یکتا در کل ادبیات اروپای غربی دراواسط قرن نوزدهم بوده است . موضوع این کتاب به حوادث انقلاب هلند در سالهای 1565 – 1609 می پردازد و یکی از درخشان ترین واکنش های مردمی در برابر ستمگری های هولناک اسپانیا و دربار واتیکان را منعکس می کند."

و کامران پورصفر چنین به سخنان خود پایان داد:

"به آذین نیز همانند تمام انسان ها ، صفات متفاوتی در خود داشت و از توانائی ها و ناتوانائی ها و خوبی ها و ناخوبی هائی بر خوردار بود اما در یک نکته تردیدی نیست و آن حسن نیت او در تمام زندگی و بویژه در حیات فرهنگی و ادبی اوست . این حقیقت مانع از انتقاد  و یا حتی خرده گیری از او نیست اما مبادا که در این راستا ،  حقیقت و انصاف  فراموش شود و چه خوش می گوید حافظ ما که :

کمال صدق حقیقت ببین نه نقص گناه                         که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند .

سخنران بعدی این نکوداشت خسرو باقری بود که به شرح نامه‎های به آذین به پسرش زرتشت پرداخت:

مردم ایران و فرهیختگان جهان م. ا. به آذین را، به عنوان متفکری سرشناس، مترجمی نامدار ، نویسنده ای توانا، روزنامه نگاری برجسته، از بنیان گذاران کانون نویسندگان ایران و شورای نویسندگان و هنرمندان ایران و فعال اجتماعی می شناسند؛ اما او در عین حال همسر و پدر سه دختر و دو پسر هم بود. یکی از دو پسر او " زردشت " در سال 1343 به قصد ادامه تحصیل ایران را ترک کرد. " ساعت 5 صبح روز 24 بهمن 1343 از فرودگاه مهر آباد تهران با مشایعت پدر و مادر و خواهران و برادرم و تنی چند از خویشان و دوستان، خاک ایران را به سوی آلمان غربی ترک می گویم. هوا ابری و بارانی است و باران اشک های مادر و خواهرانم نیز بدرقه راهم می شود. صدای لرزان به آذین موقع خداحافظی که فقط می گوید: " مرد باش " در گوشم طنین می اندازد." بعد ها زردشت اعتماد زاده  نامه هایی را که پدر در فاصله سال های بین 1343 تا 1357 به او نوشته بود در کتابی به نام " از خواب تا بیداری منتشر کرد. (از خواب تا بیداری، زردشت اعتمادزاده، چاپ اول 1356، چاپ دوم1357 ، انتشارات نیل، تهران)

« زردشت، پس از سال ها دوری از میهن، در گرما گرم پیروزی انقلاب و شور و شوقی که برانگیخت، به ایران آمد و چند ماهی بود و سپس به محل کار و تحصیل خود در فرانسه بازگشت. از نیمه دوم سال 1358 به بعد، کم و بیش هفته ای دو هفته ای یک بار، زردشت به خانه تلفن می زد و گاه هم نامه هایی میان پدر و پسر رد و بدل می شد. این نامه ها را دو طوفان هولناک قطع کرد: یکی رویدادهای سال های 1361 تا 1368 و دیگری " بامداد روز جمعه دهم دیماه 1378، در تلفن خبر داده شد که پسرم زردشت، دکتر روانپزشک در حومه شهرلیل فرانسه، همان شب در گذشته است. خبری کوتاه و ناگهانی، بی مقدمه چینی، مانند ضربه تبر. بگذریم، همان بهتر که یاد آن در همین چند کلمه سربسته بماند." این بار نامه هایی را که پدر به پسرش نوشته بود پدر به چاپ سپرد. "  نامه هایی که من در این بیست سال (1358 –1378 ) برای زردشت نوشته ام، چندی پیش به خواهش خودم برایم پس فرستاده شد." (نامه هایی به پسر، محمود اعتماد زاده " م. ا. به آذین " ، چاپ اول بهار 1382 ، نشر و پژوهش دادار، تهران)

این نوشته جست و جویی است در دریای آبی رنگ اندیشه های م. ا. به آذین که در این نامه ها  بازتاب یافته است. من این اندیشه ها را بدون هیچ توضیح تکمیلی در قالب گزاره های موجز با ذ کر شماره صفحه در اختیار خوانندگان قرار می دهم و تحلیل وتفسیر این گزاره ها را به شنونده وا گذار می کنم.

 دوستی:

16. بارها به ات گفته ام دوست گل کم یابی است و کنار هر باغچه و هر جویباری پیدا نمی شود. (ر. ک. 1، ص 13)

17. دامنه توقع را اگر از دیگران کوتاه بگیریم و به همان حدودی که معمولا برآوردن آن از هر آدمیزاد ساده ای بر می آید بسازیم هیچ وقت مجال گله گزاری از کسی پیدا نمی کنیم. (ر. ک. 1، ص14)

18. همین قدر بشناسشان و از هر کس بهترین چیزی را که در وجودش هست انتخاب کن و برای روز مبادا بگذار. با کسی هم که نمی توانی بسازی خودت را مجبور ندان. زمین خدا وسیع است و جا برای زندگی همه پیدا می شود. نه بر کسی تحمیل شو نه بگذار کسی خودش را به هر عنوان به تو تحمیل کند. آزاد، آزاد، آزاد باش. خواه در دوستی و خواه در غیر آن، در همه حال آزاد باش و بدان که این بزرگترین و سنگین ترین باری است که انسان بر دوش خود می گذارد. ولی تنها در این صورت است که آدمی بودن لذت بخش و مایه سرفرازی است...(ر. ک.1 ،ص 23)

رنج:

19. تا زندگی بود و هست سختی و رنج هست. و من این را سعادتی برای مرد می دانم که سختی ها  را از پیش پای خود بردارد. نمی دانی به راه رفته چشم اداختن و خود را پس از خار و سنگلاخ در میان گل و سبزه دیدن چه لذتی دارد.(ر. ک.1 ،ص18)

20. نمی گویم رنج نبر. بی رنج شادی زندگی یکسر بی رنگ است. ولی در رنج نمان. گله گزاری نکن. مبادا که طنین ناله ات به گوشت خوشایند گردد و از طعم شور اشک خودت لذت ببری. مردانه قدم روی رنج بگذار و شادی بیافرین.(ر. ک.1، ص 18)

 آفرینش خویشتن:

21. باید شاد باشی و شادی را در خودت بپرورانی. غم و دشواری و ناملایم در زندگی بسیار است و برای کسی که به پیشوازشان برود از در و دیوار می بارد. تو پیش از هر چیز انسانی و همیشه احتیاج به نیروی بیش تر برای رو به رو شدن با زندگی داری. سرنوشت آدمی همین است: رو به رو شدن با دشواری ها و پیروز شدن بر آن ها. شاد بودن و شادی را در خود پروراندن، کوشش است برای نیرو گرفتن و نیرومند بودن.(ر. ک.1، ص57)

سرانجام کاوه اعتمادزاده درباره پدرش چنین سخن گفت:

« امسال، سال 1393، امروز 23 دی ماه، یکصدمین زادروز زنده یاد محمود اعتمادزاده ـ م.ا.به آذین، نویسنده، مترجم، هنرمند و مرد مطبوعات ، مرد سیاست، اندیشمند و مصلح اجتماعی است. او به همه مردم ایران تعلق دارد. به آذین را نمی‎توان ندید.

به آذین مردی چند بعدی بود و در آثار پرحجم و پرکیفیت و تأثیرات بر جای مانده از او محورهای متعددی وجود دارد که هر یک به نوبه خود قابل بررسی و دقت است و جا دارد محققین و نقدنویسان روی هر یک از محورها بررسی و تحقیق نموده و بنویسند.»

کاوه اعتمادزاده در ادامه سخنان خود این چند محور را برشمرد: « محور ترجمه، محور نویسندگی و نوشته‏های شخصی به آذین، محور روایت‎های اجتماعی، محور اندیشه‎های اجتماعی، محور مکاتبات، محور تسلط بر ادبیات و اشعار کهن ایران، محور فعالیت‎های مطبوعاتی، محور فعالیت صنفی اهل قلم. »

و سپس فرزند به آذین به برخورد پدرش به مسئله مرگ اشاره کرد:« او علیرغم عشق به زندگی و احساس لطیفش برخورد بسیار جالب و از بالایی به مرگ دارد و این برخورد در این جمله‏اش بازتاب یافت. " من نه با اشک حسرت که با لبخند خواهم مرد. طنزی نه چندان تلخ بر لب ." م.ا.به آذین

در پایان این مراسم، سیاوش کامکار قطعه‎ای را با سنتور که ساخته خود بود و در مایه دشتی نواخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

صحن علنی امروز مجلس شورای اسلامی

۲۳ دی ۱۳۹۳
صحن علنی امروز مجلس شورای اسلامی