امیر نیلو
افشاگریهای صورت گرفته ازسوی زندانیان سیاسی سابق از شیوه بازجوییها و شکنجهها در زندانهای خونچکان نظام جمهوری اسلامی و شهادت خانوادههای جان باخته گان در مورد قتلها و اعدامهای صورت گرفته در طول حیات حاکمیت جمهوری جمهوری اسلامی فهرست سیاهی از جنایات این رژیم در اختیار فعالان سیاسی و مدنی قرار داده است. جنایاتی که ازسوی وابستگان این نظام ایدئولوژیک در سطوح مختلف حکومتی انجام شده و هنوز هم در حال انجام است. هگل میگوید هر ایدِیولوژی که به قدرت برسد، بیمحتوا میشود.
بگذارید به صورت عریانتری حقیقت حکومت اسلامی را بیان کنم که در زندانهایش تجلی مییابد: در سال های آغازین حکومت جمهوری اسلامی به ویژه در دهه ۶۰ فصلی دیگر از کشتار دگراندیشان توسط حکومت ایران آغاز شد که البته در آن سالها اطلاعات کاملی در ارتباط با قاضیان شرع، دادستان های انقلاب و بازجویان وجود نداشت. این اطلاعات به وضوح در میان کتابهای خاطرات مسوولان رژیم یا زندانیان سیاسی جان بدر برده از سیاه چالهای رژیم یافت میشود. این اطلاعات بیشتر به دانه درشتهای دستگاه قضایی و سرکوب نظام ارتباط دارد، افراد مطرح و شناخته شدهای چون صادق خلخالی، محمدی گیلانی، لاجوردی و فهیم کرمانی، موسوی تبریزی، موسوی خوئینیها و .... البته در مورد بازجویان و دیگر عوامل سرکوب اطلاعات کافی در دست نیست، چراکه گذشت زمان نزدیک به سی سال از حوادث دهه شصت امکان دست یابی به اطلاعات در مورد افراد را سخت کرده است. کسی که در آن مقطع ۳۰ ساله یا ۴۰ ساله بوده اکنون بین ۶۰ سال یا ۷۰ ساله است یا شاید از دنیا رفته باشد، به طور حتم اگر زنده باشد موقعیت شغلی آن زمان را ندارد و احتمالا بازنشسته است.
وجود خفقان شدید و چرخش اطلاعات بسیار محدود، موجب شده اطلاعات جامع و کاملی از ناقضان حقوق بشر در دهه ۶۰ در دسترس نباشد اما اتفاقات ده پانزده سال اخیر و نسل جدیدی که با آن قضایا درگیر بودهاند، به دلیل امکانات اینترنتی در دسترس و قابل لمس است و میتوان گفت در حال حاضر یک بانک اطلاعاتی از جرائم سیستماتیک، آگاهانه و سازمان یافته افرادی نظیر قاضی مرتضوی، صلواتی، سماواتی و پیرعباسی به راحتی قابل دسترسی است. پرونده قطوری از جنایت، تجاوز و تبعیض مربوط به ناقضان حقوق بشر در ایران که میبایست به روز شوند تا دسترس همگان قرارگیرند.
همه از قساوتهای قصاب مطبوعات نوشتند و گفتند، آما باید به همین بسنده کرد؟ آیا این تمام رسالت کسانی است که به آنها ظلم شده است؟ با توجه به قوانین بین المللی کسانی که حکم شکنجه و یا دیگر احکام غیر انسانی را صادر کرده باشند، قابل تعقیب بین المللی هستند، آیا مایلیم از این امکان استفاده کنیم؟
تمامی کسانی که از ایران خارج شدند، به خصوص اهالی مطبوعات در سالهای اخیر پیرامون فجایعی نظیر تهدید به تجاوز، تهدید به قتل خانوادگی، اتهام اخلاقی و اتهامهای جاسوسی مقالات و مصاحبههای بسیاری انجام داده و نوشتهاند. نمونه سعید مرتضوی قابل توجه است در طول هشت سال قضاوت سعید مرتضوی در دادگاه مطبوعات که از او به عنوان یکی از بدنامترین قاضیان جمهوری اسلامی ایران به لحاظ نقض حقوق بشر در ایران یاد میشود، ۱۲۰ نشریه توقیف و بسیاری از روزنامه گاران و مدیران مطبوعات بازداشت شدند.
در دوران مرتضوی، شاهد توقیف فلهای نشریات در دوارن اصلاحات، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی کانادایی، بازداشت بسیاری از وبلاگ نویسان و در نهایت فجایع کهریزک بودیم. او فردی بود که خود را از دادیاری به ریاست دادگستری شهر بابک و از آنجا به دادستانی کل استان تهران و در این اواخر به سرپرستی سازمان تامین اجتماعی رساند و حال دادستان قدرتمند تهران به بیصلاحیتی مادامالعمر محکوم شده است.
تا کی باید بخوانیم و بشنویم که ما را کتک زدند، شکنجه کردند یا غیرقانونی بازداشت کردند، آیا مایل هستیم از مرتضوی و امثال او شکایت کنیم؟ اگر گرایش به انتزاعی شدن و تبدیل شکایت به حرف را مبنا بگذاریم، به جایی نمیرسیم. آیا مایلیم کسانی چون مرتضوی مجازات شوند با آن دیدگاههای پراگماتیک و سخت که در سایه حمایت حاکمیت دست به هر بیعدالتی زدند تا راه برای کسانی چون او که در رویا و قدرت و ثروت بسر میبرند باز شود و بدانند که اگر در پس دیوارهای بلند ولایت در ایران از مجازات قانونی در امان هستند، در خارج از مدار قدرت، امکان دادخواهی وجود دارد و میتوان فضا را برای حرکت در خارج از ایران برای امثال او ناامن کرد.
سوال ساده است: چرا بازداشت شدگان کهریزک و مطبوعات که پس از وقایع سال ۸۸ از کشور خارج شدند چرا سکوت کردهاند؟ چرا به دنبال طرح دادخواهی و راهکارهای قانونی جهانی شدن شکایت علیه آمران و مجریان و تبدیل شاهد به شاکی شدن نیستند؟
به یاد آوریم زمانی که مرتضوی در کسوت دادستان انقلاب و عمومی تهران همراه هیاتی در نشست شورای حقوق بشر شرکت کرد. او همانند محمدجعفر صحرارودی که در ترور عبدالرحمن قاسملو، دبیرکل وقت حزب دموکرات کردستان ایران شرکت داشت، این شانس را داشت که بازداشت نشود. البته صحرارودی با اسم مستعار و با پوشش دیپلماتیک به ژنو رفت اما مرتضوی با هویت اصلی خود به ژنو رفت. تنها با طرح یک شکایت از او در دادگستری یکی از کشورهای اروپایی و یا آمریکا ازسوی یکی از افرادی که به حکم وی به زندان روانه شده بود، امکان برخورد قضایی با وی وجود داشت. آیا در آن زمان، یکی از منتقدان و شاکیان مرتضوی به عنوان شاکی خصوصی از او شکایت کردند؟
آیا نسل جدیدی که ستمهای این رژیم را دیدهاند، بازماندههای جنایات کهریزک که در خارج از کشور به سر میبرند حاضرند از سعید مرتضوی و علیاکبر حیدریفر شکایت کنند؟ با این تفاصیل روزنامه نگاران، فعالان دانشجویی، سیاسی، کارگری و ... که در دوران جدید سرکوب از سال ۷۰ به این سو از ایران خارج شدند، هیچ اقدامی برای دادخواهی صورت ندادند.
افشای جنایت نیمهای از راه است، طرح شکایت و پیگیری دادخواهی ما نیمه دوم راه است. امروز نیازمند طرح شکایت از سوی خانوادههای کشتهشدگان، زندان کشیدگان و تبعیدیانی هستیم که از ایران خارج شدهاند. آیا وقت آن نرسیده که از مرور خاطرات دردهایمان دست برداریم، چون دردها مشمول مرور زمان شدهاند.
باید پذیرفت که پرونده این جنایات بعنوان جنایت علیه بشریت باید در مهمترین مرجع قضایی دنیا مورد بررسی و بازخواست قرار گیرد. در مورد این رژیم به حد کفایت افشاگری شده، شاید به اندازه سالهای حاکمیتش در سازمان ملل محکوم شده اما همچنان هیچ امیدی به دادخواهی در درون دستگاه قضائی جمهوری اسلامی وجود ندارد. در نتیجه یک سئوال مهم مطرح میشود که چه میتوان کرد؟ برای پاسخ به این سئوال، میبایست قبول کنیم که ماهیت جنایت مهم است و بیان رادیکالی از اعمال تبعیض و خشونت رژیم کافی نیست.
اگر عدم طرح شکایت از این جنایات را وحشت از برخورد رژیم با خانوادهها خود در ایران مطرح کنیم، چگونه است که خانوادهها، مادران، خواهر و برادرهای بسیاری از قربانیان کشتارهای دهه شصت که بسیاری از اعضای خانوادههایشان در ایران هستند، در دادگاه ایران تریبونال حاضر شدند و شهادت دادند؟ کسانی که در ایران خانواده دارند و عقبهشان بریده نشده است. چه تفاوتی میان این مجموعه وجود دارد؟
دهه ۶۰ با وجود اندک اطلاعات باقی مانده از دانه درشتهای ناقضان حقوق بشر در آن سالها برای نسل باقی مانده از آن کشتار، انگیزهای برای دادخواهی ایجاد کرده است. نسل باقی مانده از کشتارهای خونین دهه ۶۰ با توجه به نبود اطلاعات دقیق از ناقضان حقوق بشر در آن زمان، فضای خفقان و گذشت سی سال از آن دوران، تلاش خود را برای دادخواهی ادامه دادند و ثمره آن تلاشها تشکیل دادگاه ایران تریبونال بود.
همه ما به دنبال این هستیم که این شکایات را به یک حکم قضایی و حکم جلب بین المللی تبدیل کنیم. میبایست روزی با این ناقضان حقوق بشر رودررو شویم. با آنها صحبت کنیم. دست کم با نماینده یا یکی از مدافعانشان، نمیتوان علیه این همه تمامیتخواهی تا این اندازه سکوت کرد.
بیاییم از ناله دست برداریم. وقت آن رسیده که بهای این نالهها را بپردازیم زین خلق پر شکایت و گریان شدم ملول، آن های و هوی نعره مستانم آرزوست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر