ترانه مسکوب
شب آلفونس گابریل صد و هفتاد و نهمین شب مجله بخارا بود با همکاری بنیاد فرهنگی ملت و انجمن فرهنگی اتریش شامگاه چهارشنبه 12 آذر 1393 در محل این انجمن برگزار شد.
ابتدا گابریله یوئن از طرف انجمن فرهنگی اتریش به حاضران خیرمقدم گفت و از مجله بخارا و بنیاد فرهنگی ملت برای برپایی این شب تشکر کرد و اشاره نمود که با همکاری مجله بخارا شبهای بسیاری در این مجموعه برگزار شده است و ابراز امیدواری کرد که این همکاری همچنان ادامه یابد. و یادآور شد که امسال صد و بیستمین سالروز تولد آلفونس گابریل است و چون این زادروز همزمان شد با سفر مهندس برنهارد ویدر به ایران برگزاری این شب تدارک دیده شد.
سپس علی دهباشی در معرفی این پژوهشگر اتریشی و دلبستگیاش به کویرهای ایران چنین گفت:
« در آغاز قرن بیستم میلادی عده زیادی از اروپاییان به ایران آمدند و مسحور کویرها و بیابانهای ایران شدند. سون هدین که کتاب کویرهای ایران را نوشته است و آلفونس گابریل از جمله مشهورترین افراد در این زمینه هستند.
آلفونس گابریل، پژشک، پژوهشگر و سفرنامهنویس اتریشی در دهۀ بیست و سی میلادی سه بار همراه همسرش آگنس به ایران سفر کرد و در سومین تلاش خود موفق شد که از کویر بگذرد. حاصل این سفرها چندین سفرنامه است که برخی از آنها به فارسی ترجمه شده است.
عبور از صحاری ایران، با ترجمه فرامرز نجد سمیعی که انتشارات آستان قدس رضوی آن را در 1371 منتشر کرد.
مارکوپولو در ایران ، با ترجمه دکتر پرویز رجبی که توسط انتشارات اساطیر به چاپ رسید.
و تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران با ترجه فتحعلی خواجه نوری که توسط انتشارات ابن سینا در تهران منتشر شد.
در برنامه امشب آقای برنهارد ریدر در خصوص آلفونس گابریل و آثارش صحبت خواهد کرد .آقای ویدر مهندس معمار است و متولد سال 1355 در لینتس اتریش. ایشان در حال حاضر در وین زندگی میکند و برای نخستین بار به ایران آمده است . از فعالیتهای ایشان میتوان به نویسندگی و ترجمه اشاره کرد. آقای ویدر سفرهای تحقیقاتی طولانی مدتی در آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی داشته و در این سفرها به بررسی معماری این سرزمینها پرداخته است. همچنین اشعار بسیاری را به زبان آلمانی ترجمه کرده است. حاصل این تلاشها حدود ده جلد کتاب است.
در پایان برنامه یادی خواهیم کرد از آقای دکتر پرویز رجبی، مترجم و مؤلف بسیاری از آثار ایرانشناسی که از مترجمان آلفونس گابریل هم بودهاند.
پس از آن برنهارد ویدر با موضوع «یا باید راه را یافت و یا خود راه را گشود» سخنرانی خود را آغاز کرد . اما قبل از سخنرانی عکسهایی را که آلفونس گابریل از سفر به ایران گرفته بود به نمایش درآورد. دکتر سعید فیروزآبادی سخنان ویدر را به فارسی برگرداند.
آشنایی با ایرانپژوه اتریشی آلفونس گابریل (1894-1976)
«باز هم سیمای پر از زخم کویر و این سرزمین ناشناخته را در پیش روی خود میبینیم. ناگزیریم راهی از میان این کویر بیابیم یا راهی برای خود بگشاییم! در اینجا یاد گفتهای از اُ. لنتس که در کودکی خواندهام، میافتم که گفته بود: Viam aut inveniam aut faciam» و این جمله را این مسافر و پژوهشگر بزرگ در دفتر من که دانشآموز دبیرستانی مشتاقی بودم، نوشته بود.» (یا باید راه را یافت و یا راه خود را گشود.)
نقل قول از آغاز فصل سفر به بخش جنوبی دشت لوت (ص 90) «عبور از لکۀ سفید» (صفحات 84-106) در کتاب گابریل با عنوان ایران دستنخورده و گسترده، سه سال سفرهای پژوهشی در کویر و بیابانها (اشتوتگارت 1940).
- پژوهشگری ناشناخته
ابتدا قصد دارم که بگویم پیش از مارس 2013 با نام آلفونس گابریل هیچ آشنایی نداشتم. شاید در جوانی و آن هنگام که کتابهایی درخصوص پژوهشگران میخواندم، روزی به این نام برخورده باشم، ولی نمیتوانم با قطعیت این موضوع را مطرح کنم. تجربههای من از خواندن چندان در خاطرم نمیمانند. ولی نکته جالب توجه آن است که این پژوهشگر مهم بهرغم آنکه در بسیاری از مقالات علمی نشریات به او احترام و توجه زیادی نشان میدهند، در حوزۀ آلمانیزبان چندان شهرتی ندارد. گابریل چند کتابی منتشر کرده است که میتوان آنها را کتابهای «ادبی» نامید. این کتابها بارها تجدید چاپ شده است. اما دلایل عدم شهرت امروزۀ او هنوز هم بر من پوشیده است.
دوستم پتر لیش که از سالها پیش سرگرم پژوهش دربارۀ ایران و فرهنگ ایرانی است، در مارس 2013 در ولز (واقع در ایالت نیدراوستریش) گزیدهای از عکسهای سفر دوم و سوم خود به ایران و بعد هم نسخهای قدیمی از یکی از کتابهای آلفونس گابریل را که در سال 1940 در اشتوتگارت (انتشارات اشترکر و شرودر، چاپ دوم آن زمان) نشان داد. جلد کتابی که پتر کشف کرده بود، بسیار جالب بود، چون با دو نوع پارچه کتانی جلدسازی شده و رنگ قهوهای روشنی داشتند. از نگاه به این شکل طراحی کتاب به موضوع اصلی کتاب گابریل میتوان پی برد: شرح عبور او از کویرهای ایران در زمان سه بار اقامت در سالهای 1927، 1933 و 1937.
در ابتدای تابستان 2013 در اینترنت به دنبال اطلاعاتی دربارۀ زندگی و آثار آلفونس گابریل و همسرش آگنس گابریل – کومر که در سفرهای او به آسیا، جنوب شرقی آسیا و کاریبیک و ونزوئلا همراهش بود، گشتم. فقط چند مطلب وجود داشت که ممکن بود مفید باشند:
یک توصیف چند صفحهای در آستریا فروم، شبکه دانش اتریش با چند نقل قول از گابریل؛
یک شرح دیگر شامل کتابشناسی آثار منتشر شدۀ آلفونس گابریل و اشاره به فیلمی مستند بود: «ایران، سفر به شرق ناشناخته» که محصول مشترک ایران و اتریش در سال 2003 بود که ظاهرا برای مجموعه تلویزیونی «اونیورزوم» (جهان) ساخته شده بود.
بهترین پژوهشی که دربارۀ گابریل تاکنون انجام شده است و من پیدایش کردم، متعلق به پژوهشگر دینی آلمانی رولان پیچ بود: «در تنهاییهای ایران – سفرهای آلفونس گابریل در کویرهای ایران». نویسنده از سال 2000 تا 2007 استاد دانشگاه مونیخ بود و از 2006 استاد مهمان دانشگاه باقرالعلوم در قم. پیچ اثر گابریل پژوهش ایران (وین 1952) را اثری بسیار ارزشمند میداند که تاکنون همتایی نداشته است.
نکتهای دیگر دربارۀ آلفونس گابریل را من مدیون همسر رومانا هستم. در سال 2011 کتابی از هانه اگهارت با عنوان «اتریشیها جهان را کشف میکنند / پژوهشگران، ماجراجویان، پیشگامان» منتشر شد. در فصل نخست این کتاب «شرق و شرق دور» شرحی از زندگی آلفونس گابریل در سه صفحه آمده است.
براساس توصیف کتابشناسی، آلفونس گابریل بین سالهای 1929 و 1969 یازده کتاب منتشر کرده بود که از آن میان دو عنوان آنها را مشترکا با همسرش آگنس نوشته بود. در سه کتاب هم او به عنوان «همکار» نامش آمده بود (1969، 1971، 1974). منظورم این است که او در این کتابها همراه دیگر نویسندگان فصلهای مختلفی را نوشته بود.
- زندگینامه
گابریل در 4 فوریه 1894 در براون / برون (زودتنلند، بوهمن شمالی) متولد شد. پدرش ژنرال ارتش امپراتوری اتریش – مجارستان بود.
1903/1904: مهاجرت خانواده به وین، آلفونس به دبیرستان میرود.
1912: نخستین سفر گابریل به شمال افریقا، تونس، شوط الجرید، صحرا، بدون اطلاع خانوادهاش. مشاهدۀ بیابانها و تأثیرپذیری او در همۀ زندگی.
شروع تحصیل پزشکی در وین.
1914-1918: خدمت نظامی در جنگ جهانی اول (کارپاتن، مرز ایتالیا).
1920: اتمام تحصیل در وین، سپس آموزش دو ساله در بیمارستان ویلهلم در وین.
1922-1925: پزشک درخدمت دولت هلند در جزیرۀ بخش غربی هند به نام بونر، با همراهی همسرش آگنس کومر – گابریل). پژوهش دربارۀ فلامینگوها (بعدها کتابی با عنوان چوگوگو. گوشهای از زندگی فلامینگوها منتشر شد). سفر به ونزوئلا.
1925: دریافت مدرک پزشکی از دانشگاه گرونینگن هلند.
1926: همراهی مسافران اندونزیایی عازم به حج از بخش تحت سلطه هلند هند از جده به عنوان پزشک.
1927: نخستین سفر به خاور میانه و ایران.
مسیر سفر او از دمشق، بغداد، خلیج فارس به مسقط، عمان. انگلیسیها اجازه نمیدهند که به عربستان ادامه سفر بدهد. آلفونس و آگنس گابریل به بندرعباس، خلیج فارس و ایران سفر میکنند. از آنجا به سمت شرق و کوههای بشاگرد میروند. عبور از دریاچه جازموریان و حرکت به طرف کرمان. گابریل سعی میکند اطلاعاتی درخصوص حاشیۀ غربی کویر دشت لوت به دست آورد. برهمین اساس از سمت شمال از دشت کویر و مسیر مارکوپولو عبور میکند. از مشهد به تهران میآیند و بعد هم به بغداد، حلب و درنهایت به وین باز میگردند.
1928-1932: پزشک کشتی خط جاوه – چین – ژاپن. پزشک بیماریهای استوایی در خدمت هلند در سوماتر و سنگاپور.
ابتدای سال 1933: دومین سفر به ایران.
از تهران حرکت میکند و از دشت کویر میگذرد و راه سنگفرش دورۀ شاه عباس را کشف میکند. عبور از ریگ جن، منطقۀ مرزی بین ایران و افغانستان. عبور از دشت لوت با شکست مواجه میشود.
1935: گابریل کتابی با عنوان عبور از صحاری ایران. گشت و گذارهایی جدید در بخشهای خشک داخلی ایران. نقد مثبت این کتاب از طرف سون هدین (1856-1952) که با گابریل در ارتباط بود.
1934-1937: گابریل به عنوان پزشک در وین و منطقه والدفیرتل (نیدراستریش) کار میکند. مشکلات اقتصادی.
1937: سفر سوم به ایران.
عبور از بخش جنوبی دشت لوت (شهداد) با پنج همراه، هشت شتر. کشف فرهنگی از بین رفته در فلات شهداد در مرز پاکستان. بیابان خاش در جنوب افغانستان.
1938: پزشک روستایی در روستای لئوبن نزدیک کورنویبرگ (نیدراوستریش). سخنرانی در انجمن سلطنتی جغرافیای لندن با عنوان «لوت جنوبی و بلوچستان ایران».
جنگ جهانی دوم: اقامت کوتاه در برلین، مسئول بخش شرق فرماندهی ارتش آلمان. به عنوان جغرافیدان امور نظامی به جنوب غربی لیبی، فلات تیبستی، منطقه مرزی چاد.
پس از 1945: پزشک روستای لئوبن (نیدراوستریش).
بعدها استاد مهمان و پروفسور دانشگاه تجارت جهانی (امروز دانشگاه اقتصاد) در وین. 1959 بازنشسته میشود. انتشار آثار تا سال 1974.
28 مه 1976: مرگ آلفونس گابریل در وین.
- کتابهای منتشر شده:
در شرق دوردست. سفرنامه ( ر. الدونبورگ مونیخ و برلین 1929).
با همکاری آگنس گابریل کومر: عبور از صحاری ایران. گشت و گذارهایی جدید در بخش خشک داخلی ایران. (اشتکر و شروردر، اشتوتگارت 1938)
چگوگو. بخشی از زندگی فلامینگوها. (اشتکر و شروردر، اشتوتگارت 1938)
کویر لوت و بلوچستان ایران با سفری در جنوب افغانستان. . (اشتکر و شروردر، اشتوتگارت 1939)
ایران دستنخورده و گسترده. 3 سال سفر پژوهشی در کویرها و بیابانها. (اشتکر و شروردر، اشتوتگارت 1940)
دریاها، جنگلهای و بیابانهای غریب. بخشی از یادداشتهای روزانه یک پزشک و مسافر پژوهشگر. (اونیورزوم، وین 1948)
پژوهش در ایران. تحول آگاهی مغرب زمین از جغرافیای ایران. (هولتسهاوزن، وین 1932)
تصویر کویر. (هولتسهاوزن، وین 1958)
کویرهای زمین و پژوهش دربارۀ آنها. (اشپرینگر، برلین / گوتینگن / هایدلبرگ، 1961؛ اشپرینگر، برلین / هایدلبرگ / نیویورک 1978 (تجدید چاپ همان چاپ اول)
مارکوپولو در ایران. (تیپوگرافیشه انشتالت، وین 1963)
مسافر فراموش شدۀ ایران. (نورینگ، وین 1969)
به عنوان همکار:
بهشتهای خشن. کویرهای بزرگ. عکسها؛ فوتئو کویلی (انتشارت فدرال اتریش، وین، نویسنده، اسلینگ، یونیون فرلاتگ، اشتوتگارت1969)
جغرافیای دینی ایران. (هولینک، وین 1971).
دنیای دینی ایران. پیدایش و سرنوشت ادیان بر خاک ایران. (بولاو، وین / کلن/ گراتس 1974)
- توضیحاتی دربارۀ آلفونس گابریل
طرحهایی دربارۀ برخی از فصلهای کتاب «ایران گسترده و دستنخورده» (اشتوتگارت 1940)
باز هم داشتم کتاب «ایران گسترده و دست نخورده» آلفونس گابریل (منتشر شده به سال 1940) دربارۀ دومین و سومین سفرش به میانهها و جنوب دشت لوت را میخواندم. بهخصوص سفر به بخش جنوبی دشت لوت کار دشواری است و گابریل با همسرش و چند بلوچ آشنا به منطقه و شجاع و چند نفر شتر به عنوان نخستین مسافر به این منطقه سفر کرد. یعنی یک گروه کوچک مسافرتی با آن شرایط سخت که البته بدیهی است به زمان مناسب برای این سفر هم توجه داشتهاند. آخرین سفر آنان در آوریل و سفر قبلی در اکتبر بوده است. آخر در تابستان و زمستان سفر به این منطقه محال است.
بعد فصل دیگری دربارۀ گزارش مارکوپولو در اواخر قرن سیزدهم میلادی با موضوع عبور از بخش شمالی دشت کویر را خواندم. مارکوپولو در آن زمان با پدر و عمویش از مسیر کاروانهای کرمان (که البته ضبط گابریل از نام کرمان با مارکوپولو کمی تفاوت دارد) تا مشهد رفته است.
گابریل در این فصل میکوشد نظر همۀ نویسندگانی را که قرنها نسبت به اصالت گزارش مارکوپولو تردید کردهاند (یعنی تا میانههای قرن بیستم) رد کند و به نتایج ساده و منطقی هم میرسد، زیرا خودش هم همان مسیر مارکوپولو را طی میکند. گابریل با دلایلی مستدل و دقیق ادعای خود را اثبات میکند: او توضیح میدهد که شرایط آب و هوایی در این 660 سال از زمان سفر مارکوپولو تا سال 1930 هیچ تغییری نکرده است. همچنین اسامی مکانهای جغرافیایی را که مارکوپولو در سفرنامهاش میآورد، با اسامی امروزی که دقیقا درست هم بوده، مقایسه میکند. گابریل با اطمینانی از سر فروتنی (دربارۀ سبک خوب نگارش او بعد صحبت خواهم کرد) شرح میدهد که در سال 1930 یا 1933 دقیقا موفق به شناسایی مسیر مارکوپولو شده است.
از قرن نوزدهم به بعد بسیاری از پژوهشگران مطرح و بهخصوص مسافران بریتانیایی دربارۀ این مسیر مباحثی را مطرح کردهاند. گابریل حاصل کارهای آنان را با تسلط کامل در دو صفحه بررسی میکند. سون هدین سوئدی که سرمشق گابریل بوده است، در سال 1985 چشماندازی از دشت کویر را به دست میدهد، ولی با اشاره به مارکوپولو از عبور از این کویر خودداری میکند.
براساس خوانشی که من امروز از متن گابریل دارم، او پژوهشگری بوده است که موفق شده مسیر مارکوپولو را مشخص کند.
گابریل در سفرهایش در فصلهای کوتاه کتاب خود خیلی دقیق توضیحات را ارائه میکند و دائم بین توصیف دقیق علمی (شرح جغرافیایی با همۀ اشکال آن) و حس و ادراک شاعرانه سیر میکند. شرح او در هر فصل هم علمی است و هم شاعرانه. نوشتههایش دربارۀ فرهنگ آن منطقه توأم با احترام است، ولی (درمقام پزشک) کاستیها و وجود بیماران بسیار در خیلی از بیابانها را هم شرح میدهد و گاهی آنان را درمان میکند. مردم آنجا هرگز پزشکان جدید را ندیده بودند و گابریل داروی بسیار کمی همراه داشته است.
نکتۀ جالب توجه، درک او از آئینهای دینی، نماز و دعاهای مسلمانانی است که خود شاهد رفتار آنها بوده است. او با صراحت فراوان توضیح میدهد که راهنمایان سفر او در زمان طوفان شن و شبهای سرد چه رفتاری داشتهاند. همچنین ذکر میکند که دوستان مورد اعتماد او پیوسته میگفتهاند که خدا به ما رحم کرد و ما را به این اردوگاه رساند. این خداوند، همان الله، که آنان از او یاری میخواستند، واقعیتی انتزاعی و جهانشمول داشت. با توجه به شرایط دشوار این بیابانها اهمیت این موضوع هم هر چه بیتشر روشن میشود، در این خلاء گرمای سوزان و فضای بیانتها و زمان جاودانه در نظر این انسانها، باید به دنبال مفهومی برای زندگی، مرجعی انتزاعی که سرچشمۀ هستی است، بود. گابریل بارها این اعتقادات دوستان همراهش را ذکر میکند و پیوسته با احترام آنها را شرح میدهد و از ارائۀ هر تفسیری خودداری میورزد.
اما پیوسته از خود میپرسد چرا خودش در بیابانهای سخت و دشوار ایران که مرگ و زندگی مهمترین مسئله است، سفر میکند.
گابریل پیوسته در مقام مسافر و نویسنده درگیر اندیشههای منتاقض و تأثیر پذیرفته از لایههای مختلف از ادراک است و هرگز موفق نمیشود آنها را به نتیجهای برساند. او در مقام دانشمند جغرافیا، زمینشناسی، آب و هوا، پوشش گیاهی، جانورشناسی و دنیای انسانها را با نگاهی خردمدار توصیف میکند. او در پی دستیابی به فرهنگهای کهن و اصیل است، از مشاهدۀ اشکال مختلف فرهنگها مسحور میشود، اغلب از ترس از خارجیان اقوام منزوی شده که بارها با آن مواجه میشود، انتقاد میکند. همزمان هم شاهد فروپاشی مشخص فرهنگهای کهن است و کاستیهای امکانات تمدن و تجدد همچون امکانات پزشکی را مشاهده میکند. در عین حال دائم نسبت به جهان مدرن و غرب هشدار میدهد و خودش در سال 1927 نیز آشکارا در باب آنها تردید خود را بیان میدارد. به برخی از توصیفهای او شاید بتوان چنین عنوانی داد: «در جست و جوی مفهوم، زندگی، شناخت.»
یا اینکه: «به دنبال هر چه بگردی، خودت خواهی بود.» این نقل قول از مولانا جلالالدین رومی در مشاهدات گابریل بارها بازتاب مییابد.
به نظر من گابریل به عرفان (منظورم تجربۀ شخصی و بیواسطۀ «امر قدسی» از طریق ادراک گرایش داشت، به عرفان و ذن بودایی (که شاید هم از آن هیچ خبری نداشت) نزدیک بود. کتابش همین حس را به خواننده منتقل میکند، هرچند گزارش او همان نگاه محتاطانۀ یک دانشمند است.»
سپس دکتر سعید فیروزآبادی یادی کرد از دکتر پرویز رجبی که همواره دل در گرو ایران داشت و آثار فراوانی را در همین زمینه ترجمه و تألیف کرد و با وجود آنکه در سالهای پایانی به دلیل از کار افتادن بخشی از بدنش رنج بسیار میبرد، همواره امیدوار بود و خستگیناپذیر.
در پایان بخشی از فیلم مستندی که درباره سفرهای این ایران پژوه بود به نمایش درآمد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر