يكشنبه 27/4/89:
بخش دوم دفاعیه در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران
ریاست محترم دادگاه، اعضای هیأت منصفه
اگر اجازه دهید لیست بلند و بالایی از افرادی را که من از اعمال شکنجه و ضرب وشتم در زمان دستگیری، بازجویی و.... آنها طی یک سال گذشته آگاه هستم جهت حضار بهعنوان شاهد ارائه دهم. حتی میتوانم در اعلام علنی از این افراد بخواهم که با دلیل و مدرک در جلسه آینده حضور یابند و در جایگاه شاهد قرار گیرند تا وقتی صحبت از مصادیق موارد اشاره بهعنوان اتهام من بهویژه در خصوص مقالاتی چون «سرباز وطن»، «جنایتکار جنگی»، «خون برشمشیر پیروز است»، «معیار و محک جنایت»، «در مدح ائتلاف یا اختلاف»، و... بهمیان میآید، آنها بگویند که چه برسرشان آمده و آنچه در این یکسال اتفاق افتاده است فراتر از آن چیزی است که مردم درخصوص زندان کهریزک و.... شنیده و خواندهاند. در این دادگاه نیز شهودی را میتوان یافت؛ افرادی چون داوود سلیمانی، مهدی محمودیان ، مسعود باستانی ، احمد زیدآبادی ، حشمتالله طبرزدی، و.... که مدتی با بنده بودند و اکنون دوران زندانشان را میگذرانند و میتوان ایشان را از زندان رجاییشهر به دادگاه خواند تا خود شهادت دهند که چه بر آنها گذشته است.
حضار محترم، اعضای هیأت منصفه
اصرار من در خصوص احضار شاهدان فوقالذکر برای این است که بگویم و اثبات کنم که پس از انتخابات هم شکنجه صورت گرفته و هم جنایت، پس هم شکنجهگر داریم و هم جنایتکار.آنچه که در خصوص زندان کهریزک مطرح شد و احکامی که اخیرا در مورد ۱۲ نفر صادر شد، چه بسا اگر کار مشابهی در اوین صورت می گرفت حدی فراتر و احکامی سنگین تر در برداشت.
همانگونه که در مقالهای به این نکته اشاره کردهام و در جای خود به آن خواهم پرداخت. آنچه گفته و نوشته شده است تنها گوشهای از ماجراست و اگر قرار بر محاکمه و مجازات باشد، آن من نیستم که مستحق مجازاتم، بلکه دیگران هستند که مجازات قانونی باید در حقشان اعمال شود.
ریاست محترم دادگاه، اعضای محترم هیأت منصفه
به نظر من یکی از علل مهم این مسائل و مشکلات و نارساییها، نبود مطبوعات آزاد و روزنامهنگاران مستقل در کشور است. به بیان دیگر، تعطیل شدن باب امر به معروف و نهی از منکر و نیز برخورد نامناسب حاکمان و حکومت با منتقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر، بهویژه کسانی که به نقد ولایت فقیه و شخص آیتالله خامنهای و جریان تحت رهبری ایشان میپردازند. منتقدان و روزنامهنگاران مستقلی که بهعنوان متهم، بازداشت و زندانی میشوند و تحت شکنجه قرار میگیرند و خود و خانوادههایشان از بدیهیترین حقوق انسانی و قانونی محروم میگردند. بیشک اگر باب نقد و انتقاد مسدود و بسته نمیشد، اگر روزنامهنگاران با سرکوب و بازداشت مواجه نمیشدند، اگر مطبوعات و رسانههای آزاد و مستقل را توقیف و تعطیل نمیکردند، و اگر جلوی فعالیت مخالفان قانونی را سد نمیکردند و آنان را با هزاران انگ و اتهام زندانی یا منزوی و خانهنشین نمیکردند، چرخ امور جامعه بهگونهای دیگر میچرخید.
تمام این کاستیها و مشکلات ناشی از این است که مبنای حکومت پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) که در آن مخالفان سیاسی آزادی کامل داشتهاند - تا زمانیکه دست به اسلحه نمیبردند - کنار گذاشته شده و شیوههای مورد استفادهی بنیامیه و حاکمان اموی، خواسته یا ناخواسته برگزیده شده است. قابل توجه آنکه کسانی که میخواهند از کژیها جلوگیری کنند و الگوها وشیوههای حکومت علوی را معرفی و تبلیغ و متحقق کنند، ضد نظام معرفی می کنند ، دستگیر کرده، دستبد زده و به پشت دیوارهای بلند و میلههای زندان و کنج سلولهای انفرادی فرستاده می شوند.
ریاست محترم دادگاه، اعضای هیأت منصفه
اجازه میخواهم بار دیگر به ذکر نکاتی از نهجالبلاغه بازگردم و گوشهای از شیوه عملی پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) را در حکمرانی، و هشدارهایی که دادهاند و توجههایی که مطرح کردهاند، بیان نمایم.
همه میدانیم که حضرت محمد (ص) میفرماید که اسلام آمده است که فرد مسلمان به شیوه ای تربیت شود که در برابر حاکمان و صاحبان قدرت، موجودی الکن و زبون نباشد. دستکم، اسلام و شیوهی مسلمانی که نسل ما، پیش از انقلاب آموخت چنین مضمون و محتوایی داشته و بر این گونه بوده است. چنانکه در گزارشهای موثق آمده است، یکی از خلفا از مردم میخواهد که اگر به راه خطا رفت او را زنهار دهند و به راه راست هدایت کنند؛ و یکی از اعراب در برابرش - بیپروا- میگوید: «اگر به راه کژ روی با همین شمشیر راستت میکنم.»
از همین زاویه است که در نهجالبلاغه نیز امیرالمومنین به کرات توصیه به رعایت امر به معروف و نهی از منکر میکند و شیوه ها و مراتب آن را مورد توجه قرار میدهد. ایشان از جمله میفرماید (صفحه ۱۲۶۴ نهجالبلاغه فیضالاسلام): «همهی اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در پیش امر به معروف و نهی از منکر نیست مگر آب دهانانداختن در دریای پهناور (چون قوام اسلام بهامر به معروف و نهی از منکرمیباشد)؛ و امر به معروف و نهی از منکر اجل را نزدیک نمیکند و روزی را گم نمیگرداند؛ و نیکوترین امر به معروف و نهی از منکر، گفتن یک سخن حق و درست است نزد پادشاه ستمگر (که آن سخن او را از ستمی دور کند یا به خیر و نیکی وادارد).»
از شرایط تعطیل شدن یا وارونه شدن نقد و انتقاد از حکومت و حاکم، بهویژه عدم رعایت «کلمه عدل عند امام جائر»، نگفتن سخن حق و درست نزد پادشاه ستمگر است که بنیان جامعه فرومیریزد. اینچنین، وضعی پیش میآید که امام علی (ع) به آن اشاره دارد (صفحه ۱۱۳۲ نهجالبلاغه فیضالاسلام): «روزگاری برای مردم خواهد آمد که در آن مقرب نیست، مگر سخنچین نزد پادشاه؛ وزیر خوانده نشود، مگر بدکار دروغگو؛ و ناتوان نشمارند مگر شخص باانصاف و درستکار را. در آن زمان صدقه و انفاق در راه خدا را غرامت و تاوان (مالی که با اکراه میدهند ) میشمارند، و صله رحم و آمد و شد با خویشان را منت مینهند، و بندگی خدا را سبب فزونی برمردم دانند! پس در آن هنگام پادشاه (در فرمانفرمایی) به مشورت و کنکاش با کنیزان (زنهای بیسرو پا) و حکمرانی کودکان (جوانان شهوتران بیتجربه) واندیشهی خواجهسراها (مردهای نالایق و پست) مشغول میباشد.»
ریاست محترم دادگاه
اجازه دهید در پایان این بخش در برابر مواردی که نشانهها، علایم و الگوهای حکومت عدل علی و برخورد با منتقدان و مخالفان سیاسی بیان شد، باز از نهجالبلاغه نمونهای را درخصوص حکومت غیرعادلانه که برخوردی ناصواب با منتقدان و مخالفان سیاسی دارد بیان کنم. شاید مبنایی برای مقایسه و سنجش باشد. از جمله شیوهای که در مورد من استفاده شد و وسیلهای که بهکار رفت، میتوان «سمند» را با «جمل» قیاس کرد و «جهاز شتر» را با «صندلیهای ماشینهای امروز» در زمان نقل و انتقال!
در نهجالبلاغه در خصوص رفتار عثمان با ابوذر غفاری چنین آمده است(صفحات ۴۰۳ الی ۴۰۶ نهجالبلاغه فیضالاسلام): «چون ابوذر به دلیل سخنانش و امر به معروف و نهی از منکر عثمان در مدینه مورد خشم عثمان واقع شد، او را به شام تبعید نمود. ابوذر در آنجا هم رفتارهای زشت او را به مردم اظهار داشته و او را چنانکه بود میشناسانده. معاویه که از طرف عثمان والی شام بود رفتار ابوذر را به او خبر فرستاد. عثمان نوشت، به رسیدن نامهی من او را بر شتر برهنهای سوارکرده به مدینه بازفرست. معاویه او را برشتر بیجهازی سوار کرده روانه نمود و تا به مدینه برسد، پوست و گوشت رانهای او ساییده شد... چون چشم عثمان به او افتاد گفت: ای جندب، خدا تو را به نعمت خود شاد مگرداند. ابوذر گفت: اسم مرا نمیدانی، من جندب نام داشتم ولی پیغمبر اکرم مرا عبدالله نامید و آن را اختیار نمودم. عثمان آنچه از او دربارهی خود شنیده بود اظهار داشت. ابوذر آنچه نگفته گفت من نگفتهام، ولیکن از رسولخدا شنیدم که چون طائفهی شما بنیامیه به سی مرد برسد مال خدا را برای خود اختیار کرده و بندگان او را خوار و دیناش را تباه گردانند. پس از آن خدا بندگانش را از دست ایشان برهاند. عثمان از حضار مجلس پرسید: شما این سخن را از پیغمبر شنیدهاید؟ گفتند: نه. گفت: ای جندب، وای بر تو به رسول خدا دروغ میبندی؟ گفت: من دروغگو نیستم. پس( عثمان) کسی را به خدمت امیرالمومنین علیهالسلام فرستاد. آن حضرت تشریف آورد. از آن بزرگوار پرسید: چنین حدیثی شنیدهای؟ حضرت فرمود: نشنیدهام ولیکن شنیدم که فرمود: آسمان سایه نینداخت و زمین برنداشت صاحب درجهای راستگوتر از ابوذر غفاری. پس حضاری که از اصحاب که از اصحاب پیغمبر بودند گفتند: ما این سخن را از پیغمبر شنیدهایم، ابوذر راستگوست. عثمان رو به حضار کرد و گفت: چه میگویید دربارهی این وضع که تفرقه و جدایی میان مسلمانانانداخته؛ آیا او را بزنم یا حبس کنم یا بکشم یا از مدینه بیرون نمایم؟ امیرالمومنین علی(ع) فرمود: ای عثمان من به تو میگویم، آنچه مومن آل فرعون دربارهی موسی به فرعون گفت، اگر دروغگوست، کیفر دروغ گفتناش بر اوست و اگر راست میگوید پارهای از آنچه را که خبر میدهد به شما میرسد، زیرا خدا هدایت نمیکند و رسوا نماید کسی را که افراط کرده بسیار دروغ گوید (س۴۰، آیه ۲۸). عثمان بعد از شنیدن این سخن به امام علی(ع) جسارت کرد. حضرت هم پاسخ داده فرمود، ای عثمان چه میگویی؟! این ابوذر که حاضر است، دوست خاص رسول خداست. عثمان رو به ابوذر آورد و گفت: از شهر ما بیرون شو. ابوذر گفت: به خدا سوگند من هم میل ندارم در جوار تو باشم. گفت: به عراق برو و هرچه خواهی آنجا توقف کن. گفت: هرجا که بروم از گفتن سخن حق خودداری نخواهم کرد. گفت: کدام زمین را دشمن داری؟ گفت: ربذه که در آنجا به غیر از دین اسلام بودم. پس به مروان حکم فرمان داد تا او را به شتر بیحجاز سوار کنند. و او در آنجا بود تا در سال هشتم ازخلافت عثمان وفات نمود... چون از مدینه خارج شد امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین (ع) و عقیل و عبدالله ابنجعفر و عمار ابن یاسر برای وداع با او بیرون رفتند. امام(ع) او رادلداری داده و فرمود: ای ابوذر تو برای (رضای خشنودی) خدا به خشم آمدی، پس امیدوار باش به آنکه برای او خشنود شدی. این قوم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دین خود از آنان ترسیدی؛ پس آنچه که برای آن از تو میترسند به دستشان ده ( از دنیای آنان چشم بپوش) و آنچه که به آن میترسی از ایشان بگریز، چون بسیار نیازمندند به آنچه تو آنها را منع نمودی ( از منکرات نهی کردی و در آن فواید بیشماری است که همه به آن احتیاج دارند) و چه بسیار بینیازی از آنچه (دنیایی) که تو را منع نمودند و زود است که فردا (روز رستاخیز) بدانی سود از آن کیست و چه کسی رشک میبرد.»
ریاست محترم دادگاه، اعضای محترم هیأت منصفه، حضار ارجمند
اجازه دهید در این بخش از دفاعیات مستقیما” وارد بحث اتهامهای وارده شوم و در خصوص آنها به نکاتی چند بپردازم:
۱- همانگونه که پیش از این بهطور اجمالی بیان شد و در جلسهی دوم و نهایی تفهیم اتهام در تاریخ ۲۲/۹/۸۸ به شرح صفحات ۱۴۸ لغایت ۱۵۰ پرونده بیان کردم، دو اتهام «فعالیت و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «توهین به مقام معظم رهبری» در واقع یک اتهام بیش نیست، چون موارد اعلام شده در خصوص نظام همان مواردی است که در واقع بهصورت امر به معروف و نهی از منکر و نصیحهالملوک در ارتباط با آیتالله سیدعلی خامنهای بیان شده است و موارد خاصی که به بحث تبلیغ علیه نظام مربوط میشود وجود ندارد. کافی است نگاهی به مواردی که بازجو (کارشناس وزارت اطلاعات) بهعنوان مستندات پرونده ارائه داده است، انداخته شود تا این موضوع مشخص گردد.
جالب اینجاست که کارشناسان وزارت اطلاعات و بازجویان اینجانب در خصوص اتهام دوم وقتی به موضوع توهین به مقام معظم رهبری میرسند برخلاف روش فوق به جزییات مطالب مورد استناد در ۱۹ مورد میپردازند و تنها به ذکر عنوان مقالات و منبع و تاریخ آن بسنده نمیکنند.
در این موارد استناد به شرح زیر بیان میگردد و در کنار آن آدرس مطالب که در اتهامهای فوق به همان شکل عنوان شده است آورده میشود.
از جمله موارد مورد اشاره اینها هستند:
۱-۲) انتساب حاکمیت استبدادی به رهبر معظم انقلاب در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۲-۲) انتساب عبارت جنایتکار به رهبر معظم انقلاب در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۳-۲) انتساب اعمال جنایتکارانه به رهبر معظم انقلاب در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۴-۲)انتساب قدرتطلبی و صدور دستور وحشیانه به رهبر معظم انقلاب در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۵-۲) اتهام استفاده از نیروهای کم سن و سال بهعنوان نیروهای خشن ضربتی به رهبر معظم انقلاب در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۶-۲) مقایسه و تشبیه رهبر معظم انقلاب به برخی دیکتاتورهای جهان در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۷-۲) انتساب الگوبرداری رهبر معظم انقلاب از رژیم پهلوی در مقاله سرباز وطن یا جنایتکار جنگی
۸-۲) ادعای انجام کودتا توسط نیروهای انتظامی و امنیتی و مورد پسند بودن آن از نظر رهبر معظم انقلاب در مقاله حاکمیت و اپوریسیون سی میلیونی
۹-۲) انتساب دروغگویی به حاکمیت و رهبر معظم انقلاب در مقاله حاکمیت و اپوریسیون سی میلیونی
۱۰-۲) انتساب استبداد و دیکتاتوری و تشابه معظم له با محمدرضا پهلوی در مقاله خون بر شمشیر پیروز است
۱۱-۲) انتساب انجام کودتای انتخاباتی و امریت شستشوی مغزی جوانان به رهبر معظم انقلاب در مقاله معیار و محک جنایت
۱۲-۲ ) انتساب جنایتکار جنگی به رهبر معظم انقلاب، لزوم محاکمهی ایشان در دادگاههای ویژه و زایل شدن مشروعیت نظام در مقاله معیار و محک جنایت
۱۳-۲) انتساب هدایت مستقیم انتخابات و تهدید شدن جریان مخالف توسط رهبر معظم انقلاب، مصاحبه رادیوفردا ۲۹/۳/۸۸
۱۴-۲) انتساب ساقط شدن رهبر معظم انقلاب از عدالت و زیر پا گذاردن آن بهخاطر منافع شخصی مصاحبه با رادیو فردا ۲۹/۲/۸۸
۱۵-۲) انتساب انجام کودتای نرم و پیامدهای آن به رهبر معظم انقلاب، مصاحبه با دویچه وله ۲۹/۳/۸۸
۱۶-۲) بیان زیر سئوال رفتن عدالت و مدیریت رهبر معظم انقلاب، مصاحبه با دویچه وله ۲۹/۳/۸۸
۱۷-۲) مقایسه و تشبیه رهبر معظم انقلاب با شاه و حکومت سابق، مصاحبه با دویچه وله ۲۹/۳/۸۸
۱۸-۲) ادعای دخالت رهبر در انتخابات در مقاله مدح ائتلاف یا اختلاف، سایت روز آنلاین ۲۶/۳/۸۸
۱۹-۲) انتساب جبهه سیاه کودتا و اسلامطلبی به رهبر در مقاله استقبال جبهه سبز امید، سایت روز آنلاین ۱۳/۴/۸۸
ریاست محترم دادگاه
در این خصوص توجه شما را به صفحات ۱۰۱ لغایت ۱۱۰ پرونده نیز جلب میکنم که در آن درخصوص اتهامهای وارده، بدون آنکه مستندات و بریدههای مطالب اتهام فعالیتهای تبلیغی وجود داشته باشد، در ارنباط با جزییات ۱۹ بند فوق الذکر ۹ مورد تشریحی، با درج نقلقولهایی از بخشهایی از مقالات آورده میشود که برای جلوگیری از اطالهی کلام و گرفتن وقت دادگاه، در این بخش از نقل آنها خودداری میکنم و در دفاعیات درخصوص مصداقها به آنها خواهم پرداخت.
با توجه به این نکات درخواست دارم اتهام تبلیغ علیه نظام از دو اتهام مندرج در کیفرخواست حذف شود.
۲- جادارد که همینجا بهصورت اجمالی به بحث نظام و تبلیغ علیه نظام نیز بپردازم و این مسئله را روشن کنم که اگر معیار و محک درست و عادلانهای وجود داشت، میشد قضاوت کرد که این من و دوستان تحولخواه اصلاحطلبام هستیم که زمانی برپادارندهی نظام بودیم و اکنون درصدد جلوگیری از انحرافهای وارده میباشیم یا اینکه دیگرانی که نقش چندانی در سرنگونی نظام شاهنشاهی و برپایی نظام جمهوری اسلامی نداشته و بسیاری از آنان که اکنون میراثخوار آن شدهاند، اصولا” سن و سالشان به این مسائل قد نمیدهد. در جهت حفظ و تثبیت همین نظام که اکنون متهم به تبلیغ علیه آن هستیم، باز عمدتا” ما بودهایم که در جنگ تحمیلی شرکت کرده و شهید و جانباز تقدیم انقلاب و نظام کردهایم.
و باز اگر قانون اساسی را ملاک قانونگرایی و آن را میثاق ملت ایران بدانیم، باز این ماییم که خواستار اجرای یکپارچه و تمام اصول آن هستیم، و نه آنکه به یک یا دو اصل و بند خاص آن اکتفا کنیم. و اگر بحثی در خصوص ولایت فقیه داریم، عمل به اختیارات و وظایف مندرج درآن است، نه نگاه فراقانونی در جهت مخدوش کردن و بلااثر کردن آن.
اصولا” باید توجه کنیم که این انقلاب برپایهی شعارهای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» پایهریزی شده است. در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» چهار هدف اصلی استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت مورد توجه و عنایت استقبالکنندگان انقلاب و حامیان نظام جمهوری اسلامی بوده است و اگر اکنون نقد و انتقادی میشود تمام آنها در جهت حفظ و اجرای این شعارها و نیز برای جلوگیری از خالی کردن محتوای آنها و تبدیل نشدن قانون اساسی بهعنوان میثاق ملت ایران به یک شیر بی یال ودم شکم است.
هدف ما این است که آزادی های مندرج در قانون اساسی، از جمله اصول فصل سوم که به حقوق ملت اختصاص یافته، بهصورت کامل اجرا شود و با نقض و زیر پا گذاردن اصول مترقی آن حقوق ملت ضایع نگردد و حقوق بشر و حقوق شهروندی به بوتهی فراموشی سپرده نشود.
از اینرو، این من و دوستان اصلاحطلب و تحولخواه نیستیم که علیه نظام تبلیغ میکنیم بلکه عاملان و آمران اصلی اقدامهای تبلیغی علیه نظام آنها هستند که اصل نوزدهم را زیر پا میگذارند و اجازه نمیدهند «ملت ایران از هر قوم و فبیله ای هستند از حقوق مساوی برخوردار شوند» و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نباشد.
همین عده هستند که اجازه نمیدهند «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار گیرند» و از همهی حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردار شوند (اصل بیستم)؛ بلکه برای قشر و طبقهای خاص، حق ویژه قائل میشوند و برخلاف نص صریح قرآن، انسانها را به طوائف و شعب تقسیم میکنند و بیتالمال را از یک گروه دریغ داشته و به گروه دیگر هدیه و ارزانی میدارند.
حضار محترم، اعضای هیأت منصفه
مگرنه این است که در اصل بیست و دوم قانون اساسی تصریح شده است: «حیثیت، جان و حقوق و مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است»؟ آیا در این یکسالی که گذشت این اصل در مورد ما منتقدان و معترضان و خانوادههایمان اجرا و رعایت شده است؟ آیا ما برخلاف اصل بیست و سوم قانون اساسی که تاکید دارد: که «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد»، ماهها در سلولهای انفرادی نگهداری نشده و شب و روز زیر فشارهای روحی و جسمی نبودیم تا به جرم نکرده اعتراف و اقرار کنیم تا آنگاه در دادگاههای بفرموده، احکام سنگینتری علیهمان صادر شود؟
در خصوص پرونده اینجانب مگر جز این بود که خواستند زیر فشارها اتهام شرکت در اغتشاش و تشویق مردم به اغتشاش را بپذیرم و حتی وقتی مجبور شدند این اتهام را حذف کنند، جرم امنیتی و قرار بازداشت سنگین و سلولهای انفرادی حذف نشد تا تفتیش عقاید تداوم یابد؟
اگر چنین روندی حاکم بشود چه دلیلی داشت که من براساس صفحات ۱۱۰ الی ۱۲۰ پرونده در بازجوییهای مورخ ۱۸/۴/۸۸ و ۲۰/۴/۸۸ در پاسخ پرسشهای بیارتباط با اتهام وارده بنویسم : «در ارتباط با سئوال فوق و دیگر سئوالهایی که در روز پنج شنبه ۱۸/۴/۸۸ مطرح شد نکاتی باید عرض شود: اینگونه موارد اصولا” ارتباطی با اتهام منتسبه به اینجانب، یعنی شرکت در اغتشاشات و تشویق مردم به اغتشاش ندارد. سئوالهای جلسه پیش که من اجازه دادم شما پیش بروید و تا حد تفتیش عقاید و پرس و جو در امور شخصی زندگی من، فعالیتهای قانونی انتخاباتی بنده و از همه مهمتر یک حزب سیاسی و دبیر کل آن که براساس قانون اساسی در انتخابات شرکت کردند و طبیعتا” وزارت اطلاعات مرجع رسیدگی به فعالیت آنان نیست، پیش رفت، نشان میدهد که شما به دلیل رفتار خشن، توام با ضرب و جرح و شکنجه جسمی که موجب ضربدیدگی نقاطی از بدن و شکستگی دندههایم شده و اکنون شکنجه روحی خانوادهام که حتما” نگران وضع روحی و جسمیام در شرایط مصرف داروهای متعدد هستند، چیزی جز وقتکشی به حساب نمیآید تا مانع مراجعه من به پزشکی قانونی و پیگیریهای لازم شوید. سابقهی مراجعهی پیشین من به پزشکی قانونی در خصوص شکایت علیه آقای محسنی اژهای لابد موجب این نگرانی شده است که ارجاع من به پزشکی قانونی تبعاتی برای وزارت متبوعه، دادستانی و دیگر نهادهایی که در دستور ضرب و شتم و شکستن دندههای سمت چپ و وارد آوردن ضربات به دیگر نقاط بدنم که موجب کبودی شده است، به همراه داشته باشد. از اینرو سعی دارید با حبسهای غیرقانونی اینجانب و نگاه داشتن در شرایط اولیه و سلولهای انفرادی مانع انتشار اخبار این شکنجهها شوید.»
ریاست محترم دادگاه، اعضای هیأت منصفه
اصول متعدد دیگری از فصل سوم قانون اساسی از جمله: اصل بیست و پنجم در خصوص استراق سمع، افشای مخابراتی، تلگرافی و تلکس ( و اکنون ایمیل و اس ام اس ) و سانسور؛ اصل بیست و ششم در خصوص آزادی فعالیت احزاب و گروهها؛ اصل بیست و هفتم دربارهی آزادی تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح؛ اصل بیست وهشتم، آزادی اختیار شغل دلخواه؛ اصل سی و دوم، اعمال ترتیبات قانونی در جریان دستگیری، بازجویی و محاکمه؛ اصل سی و چهارم در مورد آزادی و حق مسلم دادخواهی آحاد ملت؛ اصل سی و پنجم، حق داشتن وکیل؛ اصل سی و هشتم، ممنوعیت اعمال هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا غیر مجاز بودن کسب اطلاع و اجبار شخصی به شهادت، اقرار یا سوگند؛ اصل سی و نهم، ممنوعیت هتک حرمت و حیثیت افراد دستگیر شده و بازداشتی؛ و... اصول متعددی هستند که اصلاحطلبان و تحولخواهان بر آنها تاکید دارند و مورد عنایت قرار نگرفته و حتی آشکارا برخلاف آن عمل میشود.
تمامی این موارد بهعلاوه ضرورت اعمال آزادی مطبوعات، احزاب و تشکلهای صنفی و سیاسی همه در زیر مجموعه شعار «آزادی» قرار میگیرد که با رعایت «دموکراسی» از طریق انتخابات آزاد و جلوگیری از استبداد و رعایت «حقوق بشر» شعار «جمهوریت » را تحقق میبخشد. آیا میتوان علیه طرفداران این اصول و شعارها اتهام تبلیغ علیه نظام را مطرح کرد؟ یا در واقع متهمان اصلی آنانی هستند که نه تنها به این شعارها باور قلبی ندارند بلکه در جایگاه حکومت و با استفاده از امکانات و ابزارهای قدرت، آنها را زیر پا له میکند. این گروه همانهایی هستند که با نقض حقوق بشر و آزادیهای قانونی بهجای اسلام مترقی مورد نظر مردم و بنیانگذار فقید انقلاب، اسلام طالبانی را ترویج و تبلیغ مینمایند و برای حفظ و تداوم قدرت، شیوههای شیوخ عرب و حاکمان پیشین عراق و افغانستان را دنبال میکنند.
آیا آنان که استقلال کشور را در جهت کسب آرای موقت این یا آن کشور به ثمن بخس میفروشند - و تازه همان آرا نیز به نفع ملت ایران در صندوقها ریخته نمیشود- از شعارهای انقلاب دفاع میکنند یا کسانی که در دوران زمامداری خود حاضر نیستند به قیمت ورشکستگی تولیدکنندهی داخلی (اعم از صنعتگران و کشاورزان و تجار ملی) کشور را از کالاهای رنگارنگ وارداتی و اجناس بنجل پر کنند و به تولید ملی و صادرات حیاتی کشور ضربه بزنند؟ گروهی که نه تنها «استقلال» کشور را زیر پا میگذارند بلکه به بهانهی مبارزه با آمریکا، روسیه و چین را بر ارکان کشور و بازارهای ایران مسلط میکنند، و اینچنین شعار محوری انقلاب، یعنی «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را روز بهروز بیشتر نقض میکنند.
حضار محترم، اعضای هیأت منصفه
شما قضاوت کنید که چه اشخاصی حقیقی و حقوقی هستند که با اینگونه گفتار و کردار خود هرروز علیه نظام تبلیغ میکنند. حال باید منتقدان آنان را به اعمال فعالیت تبلیغی علیه نظام متهم کرد؟ گروهی که تنها به وظیفهی ملی و اسلامیخود در خصوص امر به معروف و نهی از منکر، و احیانا نصیحه الملوک، عمل میکنند. آیا اعمال و رفتار ذکرشدهی آقایان، سیاهکاری نیست؟ پس چگونه است که به تصویر کشیدن سیاهکاریها بهزعم بازجویان اوین و مأموران وزارت اطلاعات، سیاهنمایی خوانده میشود؟
ریاست محترم دادگاه
هدف من از بیان این نکات تنها ذکر این مسئله بود که ما برهم زنندگان نظم ستمشاهی و شریکان روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، اگر حرفی میزنیم و نقدی میکنیم همه از روی حسننیت و در جهت حفظ نظام است، و نه در راستای تبلیغ علیه نظام؛ و از اینرو در قضاوت و صدور حکم- چنانکه در شرع نیز آمده است - باید به نیت افراد توجه کرد؛ مگر جز این است که «انما الاعمال بالنیات»؟ براین اساس است که توجه دادگاه را به این نکتهی مهم جلب میکنم که آنچه من گفته و نوشتهام در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر بوده است و لذا از لحاظ وجود عنصر قانونی، مادی و معنوی وقوع جرم، موضوعیتی ندارد.
ریاست محترم دادگاه
با عرض پوزش از اطالهی کلام و با امید به این که دفاعیات من باعث شده باشد دادگاه محترم اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» را با توجه به نکات فوقالذکر از اتهامهای مطروحه حذف کرده، و یا دستکم آنها را در ذیل اتهام دیگر یعنی «توهین علیه مقام معظم رهبری» گنجانده باشد، به بخش سوم دفاعیاتم در خصوص موارد مورد استناد در خصوص این اتهام در مقالات و مصاحبههای خود میپردازم.
اجازه دهید این موارد را به ترتیبی که در پرونده ذیل موارد ۱۹ گانه اجمالی یا ۹ گانه تشریحی آوردهاند بیان کنم.
بیان این نکته را نیز ضروری میدانم که بسیاری از موارد اتهامی به دلیل گذشت زمان وقوع مسائل و حوادث دیگر حتی در سطوح بالاتر مطرح شده و برای بخشهایی از آمران و عاملان شکنجه و جنایت، پرونده قضایی تشکیل گردیده و یا در کمیسیون امنیت ملی مجلس گزارش مشروحی تهیه و در سطوح عادی و محرمانه ارائه شده است. این همه، خود به خود میتواند حقانیت انتقادهای من به تخلفات یازیر پا گذاردن حقوق بشر را به اثبات رساند؛ امری که خود میتواند عاملی برای صدور حکم تبرئه باشد. هرچند که هم اکنون من بیش از یکسال است که در زندان بسر میبرم و حتی از دادن یک روز مرخصی نیز در حق خود و خانوادهام دریغ شده است. این در حالی رخ میدهد که اتهام من - براساس مستندات پرونده و با حذف دو اتهام اولیه و ثانویه، یعنی شرکت در اغتشاشات و تشویق مردم به اغتشاش و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور- تنها اتهامی مطبوعاتی بوده و باید ماهها پیش با قرار کفالت یا وثیقه آزاد میشدم.
مورد نقض قانونی دیگر در خصوص پروندهی من و نگاهداریام در سلول انفرادی، بازداشتگاه و زندانهای مختلف ایران بوده است که براساس قانون متهم را حداکثر میتوان در حد کف مجازات در زندان نگاه داشت. با توجه با اینکه کف مجازات برای توهین به رهبری شش ماه و برای تبلیغ علیه نظام – حتی اگر امر بر حذف آن قرار نگیرد – سه ماه است، دادگاه حداکثر میتوانست بازداشتی نه ماهه(۲۷۰ روزه)را علیه من اعمال کند، و نه آنکه تا امروز، یعنی حدود ۳۸۰ روز - آنهم بدون احتساب ضریب حبس انفرادی- در حبس و بند و زندان بسر برم.
ریاست محترم دادگاه، اعضای هیأت منصفه
بار دیگر اجازه میخواهم که به مصادیق اتهامها بپردازم.
در ۱۹ مورد اتهام توهین به مقام معظم رهبر، ۷ مورد با استناد به مقالهی «سربازان وطن یا جنایتکاران جنگی» مندرج در سایت روز آنلاین مورخ ۵/۴/۸۸ به دادگاه ارائه شده است. کارشناسان وزارت اطلاعات معتقدند در این مطلب، «توهین» به مقام رهبری از طریق انتساب «جنایتکار» یا انتساب «اعمال جنایتکارانه» و انتساب «قدرتطلبی و صدور دستور وحشیانه » و استفاده از نیروهای کم سن و سال بهعنوان نیروهای خشن ضربتی، و مقایسه و تشبیه رهبر معظم انقلاب به برخی دیکتاتورهای جهان و بالاخره انتساب الگوبرداری رهبر معظم انقلاب از رژیم پهلوی صورت گرفته است. آنها در اثبات این اتهامها در جایی دیگر که بخشهایی از مقاله فوقالذکر را آوردهاند، به دو پاراگراف مقاله (که در زیر آمده است) استناد کردهاند:
«رهبر جمهوری اسلامی ثابت کرده است که برای چند روز زمامداری بیشتر و حکومت مستبدانه بر مردم، از هیچ راه و روشی نمیگذرد. اکنون شاهدیم که سیدعلی خامنهای از جنایتهای بشر در جهان شرق و غرب، هر آنچه را که بدترین بوده است برگزیده و در این کار دست جنایتکاران معروف جهان را در کشتار مردم بیدفاع از پشت بسته است. (از نگاه سیدعلی خامنهای آنگاه که ایشان به شعر و ادبیات و بزم وموسیقی میپرداخت و هنوز قدرتطلبی به خشم خونخواهانه مسلحاش نکرده بود (ضرب و شتم ) غلط است و باید عبارت درست ضرب و جرح را بکار برد، روشی که اکنون (دستور و شیوه وحشیانه ) آنرا صادر کرده است.) »
و بخش منتخب دیگر این مقاله چنین است: «بهکارگیری نیروهای مسلح شدهی سیزده تا شانزده ساله بهعنوان نیروی خشن ضربتی هم از شاهکارهای بفرمودهی رهبر است. جوانان بیگناهی که نادانسته بازیچهی دست قدرتطلبان شدهاند و هنوز آنقدر خردسال هستند که وقتی خسته میشوند، هدیه و جایزه ای چون کیک و ساندیس راضیشان میکند و پولی که آخر شب یا آخر ماه در جیبشان میگذارند، خاطرهی جنایت روزانه را از یادشان میبرد. این کار اوج رذالتی تاریخی است که این روزها و گاه شباهنگام در ایران در حال اجراست. روشی که دیکتاتورهای آفریقایی چون پل کاگامه در رواندا و جنایتکاران بالکان مانند میلوشوویچ در یوگسلاوی سابق با تشکیل «ارتش حرفهای خردسالان» برای نسلکشی قبیلهای یا سرکوب مخالفان غیرنظامیشان بکار بردند و رسوای عام و خاص شدند. چه میدانستم زمانی که در برابر نظامیان تا دندان مسلح شاه، برای انقلابی مسالمتآمیز گل در لولههای تفنگ میکاشتیم و ذهنمان بیخود درگیر آرمانهایی طلایی و ساختن جامعهی بیطبقهی توحیدی بود، دیگرانی چون سیدعلی خامنهای مشغول الگوبرداری از روشهای رژیم پهلوی بودند و کشف خطاهای آنان برای چند روز حکومت بیشتر، درصورت رسیدن به قدرت بودند.»
ریاست محترم دادگاه، اعضای هیأت منصفه
ملاحظه فرمودید که کارشناسان فوقالذکر برای مستند کردن ۹ مورد اتهام مندرج در کیفرخواست ، دو پاراگراف بریده بریده را ارائه دادهاند که میتواند معنا و مفهوم جملات و نتیجهگیریها را کاملا” عوض کند و صغرا و کبرای بحث را بههم بریزد. اجازه میخواهم در جهت روشن شدن مسئله و بی اثر ساختن و تصحیح خطایای ناشی از تقطیع مطالب و بریده بریده کردن آن، کل مقاله را قرائت و خدمتتان تقدیم و توجه شما را به تفاوت کلی بحث رهبر و سیدعلی خامنهای جلب کنم ؛ که یکی در جایگاه شخصیت حقوقی و دیگری شخصیت حقیقی، یکی از لحاظ قضایی میتواند از جانب مدعی العموم عرضه شود – هرچند که مستنداتی ارائه دادم که نشان میداد برخلاف شیوه زمانداری حضرت رسول (ص) و امیر المومنین (ع) است– دیگری نیاز به شاکی حقیقی دارد که پرونده جای آن خالی است و آنرا ناقص و طبیعتا” بلااثر میکند.
اما متن کامل یادداشت مورد استناد (سربازان وطن یا جنایتکاران جنگی) چنین است:
«جوان که بودیم یکی از افتخارهای ما این بود که حکومتی خواهیم ساخت که اساس و بنیانش بر شعار «نه شرقی و نه غربی» استواراست و نمادش «صلح و دوستی» و نشانه ی انسانیت شهروندانش پیروی از الگوی حافظ برای زندگی:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آن زمان خوشباورانه بر این اعتقاد در سراشیبی حکومت طاغوت بودیم که پس از محمدرضا شاه کشوری خواهیم ساخت که در آن نظامیانش رفتاری انسانی خواهند داشت؛ نه سرباز و ژنرال اسیر دشمن را از روی خشم برآمده از کشتار مردم بیدفاع قربانی خواهند کرد و نه در برابر خواست و اراده ی مردم خواهند ایستاد. درنتیجه نه چون سربازان آمریکایی ناجوانمردانه به اسرای ویتنامی شلیک خواهند کرد و نه چون کمونیستهای پل پوت از پشت سر، تیر خلاص به مغز مخالفان رهبران خویش خواهند زد.
اما آنچه این روزها، پس از گذشت سی سال از پیروزی آن انقلاب، در جایجای این کشور میگذرد بیانگر آن است که آن رفتار انسانی تنها «آرزوی ما جوانان مسلمان» بود، چون «رهبر جمهوری اسلامی» ثابت کرده است که برای چند روز زمامداری بیشتر و حکومت مستبدانه بر مردم، از هیچ راه و روشی نمیگذرد. اکنون شاهدیم که سیدعلی خامنهای از جنایتهای بشر در جهان شرق و غرب، هر آنچه را که بدترین بوده است برگزیده و در این کار دست جنایتکاران معروف جهان را در کشتار مردم بی دفاع از پشت بسته است.
شاهد زشتی و سختی ماجرا نیز تنها آنچه هر روز در کوچه و خیابان و کوی و برزن این مملکت میگذرد نیست، بلکه صدور فرمان استفاده از نیروهای «تکتیرانداز» هم هست. جنایتکارانی که زبونانه بر پشتبامها یا ورای دیوارها سنگر میگیرند و سر و سینهی جوانان بیدفاع ایرانی را نشانه میروند تا هر روز شهدایی چون «ندا»ی مظلوم، روانهی بهشت زهرا کنند.
شاهد جنایت روزانهی رهبری، بهره بردن از غیرنظامیان ناآگاهی هم هست که در برابر چشم مردم و دوربین روزنامهنگاران حرفهای و آماتور، وحشیانه بر سر مخالفان غیرمسلح میریزند و پس از ضرب و شتم دستگیرشدگان، جنایت خود را تکمیل میکنند و در زیر درختی یا کوچه ی بنبستی تیر خلاص به مغز اصلاحطلبان خالی میکنند. (البته از نگاه سیدعلی خامنهای آنگاه که ایشان به شعر و ادبیات و بزم و موسیقی میپرداخت و هنوز قدرتطلبی به خشم خونخواهانه مسلح اش نکرده بود، «ضرب و شتم» غلط است و باید عبارت درست «ضرب و جرح» را بکار برد ـ روشی که اکنون دستور شیوهی وحشیانهی آن را صادر کرده است.)
وقیحانهتر از همه، اقدامی است که در روزهای اخیر بهعنوان یک روش برنامهریزی شده انجام میشود. اکنون فاش شده است که برنامهی این روزها را سالها پیش ریختهاند- آنگاه که «تئوری توطئه» را بافتند و «براندازی نرم» را ساختند تا روزی که رأی مردم را به سطل زباله ریختند و انتصاب را جایگزین انتخاب کردند، تا مردم حقطلب و تحولخواه را ساکت و آرام کرده و خانهنشین سازند.
بهکارگیری نیروهای مسلح شدهی سیزده تا شانزده ساله بهعنوان نیروی خشن ضربتی هم از شاهکارهای بفرمودهی رهبر است. جوانان بیگناهی که نادانسته بازیچهی دست قدرتطلبان شدهاند و هنوز آنقدر خردسال هستند که وقتی خسته میشوند، هدیه و جایزهای چون کیک و ساندیس راضیشان میکند و پولی که آخر شب یا آخر ماه در جیبشان میگذارند، خاطرهی جنایت روزانه را از یادشان میبرد. این کار اوج رذالتی تاریخی است که این روزها و گاه شباهنگام در ایران در حال اجراست. روشی که دیکتاتورهای آفریقایی چون پل کاگامه در رواندا و جنایتکاران بالکان مانند میلوشوویچ در یوگسلاوی سابق با تشکیل «ارتش حرفهای خردسالان» برای نسل کشی قبیلهای یا سرکوب مخالفان غیرنظامیشان بهکار بردند و رسوای عام و خاص شدند.
این جنایتکاران و حامیانشان چه کمحافظهاند که برگزاری دادگاههای بینالمللی جنایات جنگی را فراموش میکنند و چه کوردل هستند که عاقبت جنایتکارانی چون صدام حسین را نمیبینند.
اکنون روشن شده است که آن جوانان بیگناهی را که سالها در چند اردوگاه ویژه سپاه چون اردوگاه حسنآباد، در مسیر تهران - قم آموزش نظامی و ضد چریک شهری میدادند با چه هدفی گردآوری میکردند. آنها مخفیانه بچههای بیگناه مردم فقیر یا فرزندان بیسرپرست را به ازای لقمه نانی چون گلادیاتورها بار میآوردهاند. نظامیان کوچکی که شستوشوی مغزی و بازیهای نظامیبه آنها اجازه میدهد به بهانهی دستگیری جوانان معترض بدون تفکر به منزل و دفتر کار مردم بریزند و دستگیرشدگان را زیر مشت و لگد بگیرند و خانه و کاشانهی ملت را که گناهی جز انساندوستی نداشته و ندارند وحشیانه تخریب کرده و به آتش بکشند.
دوستی دیشب تکهای از روزنامههای دوران انقلاب را برای من فرستاده بود و به طعنه میگفت، این بود آن اسلام نابی که از آن دم میزدید؟ این بود آن نظام انسانی که وعدهاش را به ملت میدادید؟ و این بود آن سربازان نمونهای که وظیفهی آنان را پاسداری از وطن در برابر دشمن و نگاهبانی از جان و مال و ناموس مردم ایران اعلام میکردید؟!
چه میتوانستم در برابر این سخن حق بگویم که نقیضاش دارد هر روز در کشور اثبات میشود؟ چه میدانستم که آن روزها – در سراشیبی حکومت طاغوت در دی ماه سال ۵۷ – وقتی که روزنامهنگاران در مقابل وحشیگری گارد جاویدان تیتر میزدند که «نزن، سرباز...» یا شعرا میسرودند: «نزن سرباز!/ تو سربازی، ولی سر در کدامین راه میبازی؟/ ره الله یا راه اهریمن؟/ کدامین سینه را آماج میسازی؟/ از آن دوست یا دشمن؟/ من و تو، هر دو مسلمان، هر دو انسان، هر دو سربازیم...» نظارهگر جنایت حاکمان به ظاهر مسلمان در تیرماه سال ۸۸ نیز خواهیم بود!
چه میدانستم زمانی که در برابر نظامیان تا دندان مسلح شاه، برای انقلابی مسالمتآمیز گل در لولههای تفنگ میکاشتیم و ذهنمان بیخود درگیر آرمانهایی طلایی و ساختن جامعهی بیطبقه توحیدی بود، دیگرانی چون سیدعلی خامنهای مشغول الگوبرداری از روشهای رژیم پهلوی بودند و کشف خطاهای آنان برای چند روز حکومت بیشتر، درصورت رسیدن به قدرت.
چه میدانستم فرزندان ما سی سال بعد، در دورانی چون امروز، قربانیان جنایت اینانی خواهند شد که اسلام و مسلمانی را بازیچهی قدرتطلبی و سلطهجویی خود کردهاند و نوجوانان ناآگاه را مسلح کرده و به جان هموطنان خویشانداختهاند.»
ریاست محترم دادگاه، اعضای محترم هیأت منصفه
چنانچه ملاحظه فرمودید در مقاله «سرباز وطن یا جنایتکار جنگی» ابتدا یک جامعه تراز نوین و ایمانی که براساس اصول اسلام برروی ویرانههای نظام شاهنشاهی و در تضاد با روشهای جنایتکارانه امپریالیسم آمریکا ساخته شده ارائه گردیده است. نظامیکه در آن سرباز ایرانی مسلمان «رفتارهای انسانی» دارد که نه سرباز و ژنرال اسیر را از روی خشم برآمده از کشتار مردم بی دفاع قربانی خواهند کرد و نه در برابر خواست و اراده مردم خواهند ایستاد. الگویی که در تضاد با رفتار سربازان آمریکایی است که در جنگ ویتنام به اسرای جنگی شلیک میکردند یا چون کمونیستها و پل پوت از پشت سر تیر خلاص به مغز مخالفان رهبران خویش خالی مینمودند.
حضار محترم، اعضای هیأت منصفه
بهخوبی میتوانید تصور کنید جوانی که سی واندی سال پیش چنین جامعه آرمانی را در سر میپروراند، بعد از یک انتخابات قانونی به یکباره با این واقعیت مواجه میشود که نظامیان تا دندان مسلح کشورش که برای برخورد با نارضایتی مردم دورههای ویژه دیده و حتی به کشور روسیه اعزام شدهاند در لباسهای گوناگون و با ابزار مختلف در برابر مردم ایستند؛ آنهم در برابر شهروندانی که روزها شعار میدهند «رأی مرا پس بدهید» و «رأی من کجاست» و شبها بربامها فریاد «الله اکبر»شان بلند است. چنین شهروندانی به خاک و خون کشیده میشوند یا با ضرب و جرح و شکنجه به بازداشتگاهها و زندانهای مختلف منتقل میگردند.
هنگامی که من این مقاله را نوشتم تنها دو هفتهای از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دهم گذشته بود و هنوز این همه عکس و خبر و نام و نشانی و حتی آدرس گور شهدا منتشر نگردیده و هنوز عمق فاجعه افشا نشده بود که در بازداشتگاههایی چون کهریزک چه بلاهایی بر سر دستگیرشدگان آمده است. و هنوز خودم بهعنوان یک نمونه و مدرک زنده از وجود ضرب وجرح و شکنجه، چنین تجربهای نداشتم. اما حالا چطور؟ آیا کسی هست که منکر این مسائل شود؛ این که در جریان مقابله با حرکت اعتراضی مردم -که اکثر قریب به اتفاق موارد حرکت معترضان مسالمتآمیز بوده است- آن گروه از سربازان وطن که منظور من بودهاند، چون «جنایتکار جنگی یا شکنجهگر» عمل نکردهاند؟ گزارش کمیسیون امنیت ملی مجلس، شکایتهایی که در وزارت کشور ثبت شد و غرامتها و دیههایی که پرداخت گردید و پروندههایی که برای نظامیان متخلف ثبت شد و احکامی که برای بخشی از آنان در پرونده کوی دانشگاه و کهریزک صادر شد آیا دلیلی براثبات مدعای من و حقانیت این مباحث نیست؟ حتما” صحبتهای مرا تصدیق خواهید کرد.
این پرسش مطرح است که آیا این جریان سرکوبگر، خودسرانه عمل کرده است؟ آیا نظامیان و جوانان و نوجوانان خردسال شخصیپوش بهصورت خودجوش و خود بهخود به خیابانها آمدهاند و با مردم برخورد کردهاند یا ازمقامهای مافوق خود دستور گرفتهاند؟ این نظامیان و بسیجیها و فرماندهانشان براساس نظم و قانون ایران زیر نظر مستقیم چه کسی قرار دارند و از چه مقام و شخصیتی دستور تیر یا اعمال شکنجه گرفتهاند؟ بعید میدانم کسی بگوید آنان خودسرانه عمل کردهاند، اگر اینگونه باشد نقش و وظیفهی رهبری زیر سئوال خواهد رفت و تدبیر و مدیریت او مخدوش خواهد شد که براساس اصل یکصد و یازده قانون اساسی مستندی بر «ناتوانی رهبر» و ضرورت «برکنارکردن» اوست. واگر این اعمال خودسرانه نبوده و دستور از «بالا» رسیده است و فرمانده کل قوا، باید گفت که رهبر در جایگاه و طبیعت شخصیاش چنین دستوری را جهت حفظ قدرت صادر کرده یا اینکه چنین الگو و رفتاری را -که مشابه اقدامات رژیم پهلوی و دیکتاتوری تاریخ است- ضروری تشخیص داده است. در اینصورت این پرسش مطرح میشود که آیا نمیشد روشی را برگزید که چنین تبعاتی نداشته باشد؟ بهنظر میرسد که بسیاری با من هم نظر هستند که میشد رفتار و کردار انسانیتر و اسلامیتری را در خیابانها و زندانها اختیار کرد که پیامدش کشتار کمتر و ضرب و جرح و شکنجه محدودتر و حتی تا حد صفر باشد. اگرچنین روشی برگزیده نشده، آیا ناشی از بیتدبیری و نبود مدیریت مناسب نیست؟ روشی که موجب شده اکثر قریب به اتفاق مقامها و شخصیتهای سیاسی و مذهبی ایران (از مراجع و علمای دینی گرفته تا روسای جمهور و مقامات ارشد سابق کشور و از وکلا و حقوقدانان و اساتید دانشگاه گرفته تا مقامهای قضایی و...) با آن مخالفت کنند اما آیتالله خامنهای برآن اصرار بورزد.
آیا بهتر آن نیست که در جهت حفظ نظام و آبروی آن و برای رد و نفی جنایت و شکنجه در «اسلام» و «نظام جمهوری اسلامی» بپذیریم و اعلام کنیم که این تصمیمها نه از جانب «رهبر نظام»، بلکه از جانب «یک فرد» اتخاذ شده که از اصول اولیهی انقلاب و الگوی مردم انقلابی عدول کرده است.
تصور من این است که متوجه شدهاید هدف اصلی مقاله این بوده است که مقصر اصلی فردی خاص معرفی شود تا حکم برائت نظام درخصوص کشتارهای خیابانی، شکنجههای بازداشتگاهها صادر گردد و از پیامدهای داخلی، منطقهای و بینالمللی آن جلوگیری بهعمل آید. به این دلیل است که که وقتی برخی از دوستان به انتقاد از من پرداختند، در جهت تبین نگاه اسلام و معیارهایی که براساس آن انقلاب شد، مقالهی «معیار و محک جنایت» را در تاریخ ۷/۴/۸۸ نگاشتم و در آن تاکید کردم: «نمیدانم چرا عده ای بیش ازاندازه اصرار دارند که «جنایت» را اندازهگیری کنند و برای آن معیارهای کمی و کیفی بیابند، در حالی که «شکنجه» یا «جنایت» در هر حد و اندازهای که باشند، «شکنجه» و «جنایت» هستند و هر دو لکهی ننگی بر دامان بشریت محسوب میشوند و جنایتکاران نیز در هر جایگاهی مستوجب سرزنش و مجازاتاند.
پاسخ شهروندان ایرانی، بهویژه آنان که مطالعاتی اسلامی دارند راحتتر است، چون آنان به استناد آیاتی از قرآن آسانتر میپذیرند که جنایاتی سازمان داده شده در جریان است که «نفس» آن را اسلام نمیپذیرد، از جمله این آیه را: «کشتن یک انسان مانند کشتن کل بشریت است.» اما کار سخت و دشوار، راضی کردن خارجیها بهویژه دستاندرکاران نهادهای بینالمللی تخصصی و روزنامهنگاران است، زیرا آنان ظاهرا” منتظرند تا ابعاد جنایت چنان گسترش یابد تا با محک و معیار خود آن را «جنایت علیه بشریت» یا «شکنجه جسمی و روحی» بنامند.
مگر ایرانیان جسد بیجان چند صد طرفدار اعتراضهای مسالمتجویانه چون «ندا»ی مظلوم را باید زیر خاک بسپارند تا دنیا باور کند که اینجا جنایتی در جریان است؟ مگر در آنجا هم چون اینجا وقتی که جسد شهید را تحویل دادند غرامت چهل میلیون ریالی دریافت میکنند و وقتی به آنها گفته میشود «شما که در رادیو و تلویزیون خود میگویید اینها را ما نکشتهایم و عوامل خارجی کشتهاند، پس چرا باید پول گلولهی آنها را به شما بدهیم؟»، خیره و مات به چشمانت مینگرند و میگویند: «خفه شو، این غلط ها به تو نیامده است.» تازه مگر در آنجا جلوی عزاداری خانوادههای شهدا را میگیرند و در اتوبوسهای حامل عزاداران تا بهشت زهرا چند مامور مینشانند و بر سر قبر شهید دائم فریاد میزنند: «ساکت باشید و مراسمتان را زودتر تمام کنید.»
پاسخ من به این دوستان همچنین این بود که چه تعداد پیکر آش و لاش شده و سرخ و کبود جوانان را باید جلوی دوربین قرار داد تا جهانیان دریابند که آنانی که دم از شکنجه در زندانهای ابوغریب و گوانتانامو میزنند، خود اکنون به شکنجهگرانی بینظیر تبدیل شدهاند. آنان بازداشتشدگان را - حتی اگر رهگذری بیش نباشند- از محل تجمعهای اعتراضآمیز با ضرب و شتم به مکانهای ناشناخته میبرند و تا حد مرگ کتکشان میزنند و به شیوههای جدید و قدیم شکنجهشان میکنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر