از: رهنما
(بخش هشتم)
گزارشی که میخوانيد بطور هفتگی برای چند هفته آينده در وبلاگ من در "ایران واير" منتشر خواهد شد. اين گزارش به قلم یکی از زيستشناسان شناخته شده ايران نوشته میشود که تجربه تحقيق و تدريس را در کارنامه علمی خود دارد. نويسنده متن برای پرهيز از شائبه حمايت يا انتقاد از اشخاص و نظام آموزش عالی ايران از نام واقعی خود استفاده نکرده است.
بخش اول را میتوانید اينجا بخوانيد
بخش دوم را میتوانيد اينجا بخوانيد
بخش سوم را میتوانيد اينجا بخوانيد
بخش چهارم را میتوانيد اينجا بخوانيد
بخش پنجم را میتوانيد اينجا بخوانيد
بخش ششم را میتوانيد اينجا بخوانيد
بخش هفتم را میتوانيد اينجا بخوانيد
*******************************
هر دانشجوی تحصیلات تکمیلی برای دریافت اجازه دفاع باید مقاله بنویسد. در ابتدای شکل گیری دورههای تحصیلات تکمیلی، ملاک کیفیت مقاله شاخص بینالمللی ISI (Institute for Scientific Information) بود و به همین دلیل در سالهای دهه 80 تب نوشتن مقاله ISI در دانشگاهها فراگیر شده بود. ملاک ارتقای اعضای هیات علمی هم داشتن مقاله ISI بود. اما در آن سالها و حتی در حال حاضر با امکانات و بودجههای محدود پژوهشی نوشتن چنین مقالاتی کار سادهای نبوده و نیست. در جستجوی راه حل، محققانی که خود را برای رسیدن به رتبههای دانشیاری و استادی در اسرع وقت محق میپنداشتند سه راه کار اندیشیدند؛ چاپ مقالات نه چندان با کیفیت در مجلات هندی و پاکستانی که با پرداخت پول و بدون طی روند داوری در کمتر از یک هفته پذیرش میدادند، کپی کردن بخشهای بزرگی از مقالات دیگران و چاپ آنها در مجلات معتبر و ابداع شاخص جدیدی به نام ISC یا پایگاه استنادی جهان اسلام در مقابل شاخص ISI. چند جستجوی کوتاه اینترنتی در رزومه استادانی که در حال حاضر برای خودشان اسم و رسمی هم دارند و اغلب هم با کانونهای قدرت در ارتباطند نشان می دهد حجم اصلی مقالاتی که نوشتهاند یا در مجلات ISC چاپ شده و یا در مجلات هندی و پاکستانی. بسیاری از دانشجویان تحصیلات تکمیلی هم که با راهنمایی چنین استادانی پایان نامه مینویسند پا را فراتر نهاده و نوشتن مقاله و حتی پایان نامه خود را سفارش میدهند.
عامل مشکل ساز دیگری که این روزها می توان رد پایش را در دانشگاهها دید ورود مفهوم سیکل معیوب به دانشگاهها است. این مفهوم در اصل در برخی سیستمها کاربرد دارد؛ وقتی فعالیت یک سیستم مادهای تولید کند که سیستم را وادارد باز همان ماده را بیشتر تولید کند، اگر یک عامل قویتر جلوی این روند را نگیرد، تجمع ماده بالاخره سیستم را از کار می ژاندازد. دانشگاههای کوچک و بی کیفیت عملا وارد سیکل معیوب شدهاند، اغلب فارغ التحصیلان این دانشگاهها فقط میتوانند در محیط اداری مشغول به کار شوند و تاسیس دانشگاه جدید باز هم نیروهایی تربیت میکند که به درد کار اداری میخورند، و بالاخره انباشته شدن مدرک داران بدون دانش و تجربه در جامعه به فعالیت چنین دانشگاههایی پایان خواهد داد. به گواه آمار منتشر شده داخلی دانشگاهها، به ویژه در شهرستانهای کوچک، در نیمسال تحصیلی جاری جمعی از پذیرفته شدگان دوره لیسانس اصلا به دانشگاهها مراجعه نکردند یعنی از این به بعد نگه داشتن سه یا چهار دانشگاه دولتی در یک استان کوچک، در شرایطی که آمار متقاضیان پائین آمده، امکانات کافی برای حفظ کیفیت رشته وجود ندارد و دانشگاه نمیتواند حتی خوابگاه در اختیار دانشجویان قرار دهد، هیچ توجیهی ندارد. شاید یکی از چالشهای مهم پیش روی وزارت علوم در چند سال آینده این باشد که چطور دانشگاههای بدون دانشجو را مدیریت کند، تکلیف کادر اداری و هیات علمی دانشگاههایی که تعداد دانشجویانشان به حد نصاب نمیرسد چیست؟ آیا هیچ نمایندهای از طرح ادغام چند دانشگاه ضعیف برای ایجاد یک دانشگاه قوی در هر استان حمایت خواهد کرد یا اینکه وزارت علوم مجبور خواهد شد حقوق و مزایای کارکنان دانشگاههای زیان ده را تا زمان بازنشستگی پرداخت کند؟
این روزها دانشگاهیان ایران به خوبی خطر فرو ریختن پایههای آموزش عالی را حس میکنند. با وجود شعارهایی که از حرکت شتابان علم و جهشهای علمی مطرح است بودجههای انقباضی دانشگاهها سرنوشت دیگری را برای علوم پایه رقم خواهند زد. پژوهشهای دانشگاهی در ایران بخصوص در رشتههای زیست شناسی بیش از آنکه با دیدگاه علم برای علم طراحی شوند بیشتر به سمت و سوی علم برای سود شخصی هدایت میشوند و منظورم از سود شخصی تنها منافع مالی نیست، بلکه هدایت پایان نامههای بی کیفیت و نوشتن مقالات کم ارزش برای دستیابی به ترفیع و ارتقا هم در همین مقوله میگنجد. لازم است تاکید کنم که در دانشگاههای ایران هنوز پژوهشهای ارزشمندی که به نتایج قابل قبولی ختم میشوند جریان دارند، هر چند که آمارشان در قیاس با پژوهشهای صوری قابل ملاحظه نیست.
سخن آخر اینکه اگر ارادهای برای نجات آموزش عالی ایران وجود داشته باشد در گام اول باید به ارزیابی وضعیت دانشگاههایی بپردازد که در ده سال اخیر تاسیس شدهاند. آنچه در حال حاضر در چنین دانشگاههایی در جریان است اتلاف وقت و انرژی اعضای هیات علمی در تلاش برای تولید دانش از هیچ و نیز صدور یک مدرک توخالی برای دانشجویانی است که چیزی بیش از آنچه میدانند نمیآموزند. اگر وزارت علوم تدبیری برای تجمیع این دانشگاهها نیندیشد جبر زمانه خود به خود آنها را تعطیل خواهد کرد.
شاید نتوان در کوتاه مدت برای این مشکل راه حل ضربتی پیدا کرد اما میتوان با اعزام کارشناس از نزدیک وضعیت این دانشگاهها را بررسی کرد. دانشگاهی که فضای فیزیکی برای کلاس و آزمایشگاه ندارد و حتی نمیتواند اتاقی را برای استقرار دانشجویان تحصیلات تکمیلی و مطالعه آنان اختصاص دهد آنقدر نارضایتی ایجاد میکند که دانشجویان سر خورده و عصبی برای تسکین خاطر خود از گل اندود کردن در ورودی دانشگاه حرف میزنند. معلق کردن مجوز پذیرش دانشجوی تحصیلات تکمیلی در این دانشگاهها و منوط کردن پذیرش دانشجو به برخورداری از حداقل امکانات و تعداد کافی اعضای هیات علمی متخصص خدمت بزرگی به جوانانی خواهد بود که ناچارند حداقل دو سال از بهترین سالهای عمر خود را در چالش برای مقابله با مشکلاتی بگذرانند که در ایجاد آن هیچ دخالتی نداشتهاند.
بها دادن به پژوهشهای اصیل به جای افتخار به آمار در حال رشد مقالههایی که کسی آنها را نمیخواند و به آنها ارجاع داده نمیشود، میتواند کیفیت را به جای کمیت بنشاند. برای حل مشکل ساعات تدریس اعضای هیات علمی دانشگاهها میتوان همگام با کاهش تعداد دانشجویان، تعداد واحد موظف اعضای هیات علمی دانشگاهها را هم کاهش داد و اجازه داد اعضای هیات علمی وقت بیشتری را برای پژوهش صرف کنند و شاید تخصیص بودجههای پژوهشی خاص برای گروههای آموزشی عملی بتواند تا حدی مشکل توزیع ناعادلانه بودجههای پژوهشی را حل کند. در هر حال، اگر امروز برای حل این مشکلات چاره اندیشی نشود شاید در چند سال آینده نجات آموزش عالی ایران از وضعیت نابسامانی که با آن درگیر است بسیار سختتر شود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر