جمعه 25/4/89
امروز روز را با زندان واقعي شروع كرديم؛ حبس کامل درون حسينيه. هواخوري كارگري طبق معمول روزهاي تعطيل بسته بود. هواخوري عادي را هم طی روز زندانيان بند4 - جوانان- اشغال كرده بودند. علت اشغال هم خرابي توالتها بود و کارهای تعميراتی آن و استقرار ساکنان بند در هواخوري. در نتيجه، جايي براي حضور زندانيان بند3 در حیاط نبود.
اين امر موجب شد كه بيشتر يا تقريبا تمام وقت ما در حسينيه بگذرد و نظافت ملي طبق برنامه، اما با جديت بيشتري در دستور كار قرار گيرد. فضاي محدود محل اقامت و تعدا نسبتا بالای زندانیان در عمل عدهاي را از كاركردن معاف كرد و انجام وظيفه ی آنان را به هفته ی آينده موكول ساخت. هنوز كه هنوز است خبري از اجراي وعده ی در اختيار گذاردن جاروي برقي برای نظافت حسینه نيست. درنتبجه، گروه ويژه بسنده كرد به همان روش سنتي، نظافت با جارو خاكانداز! هر يك از دوستان ابتدا محوطه ی خصوصي خود، محیط جلوی تخت ها را تميز كردند و بعد نوبت رسيد به محوطه ی عمومي داخل حسينه و آشپرخانه-كتابخانه سابق الزهرا- و دیگر امور متفرقه.
نوشتن يادداشت روزانه پنجشنبه و مباحث حاشيهاي آن به گونهاي وقت گير بود و نيازمند بررسيهاي مجدد كه در عمل فرصتي براي مطالعه و كتاب خواندن باقی نگذارد. بحثهاي حاشيهاي دادگاه و دفاعيه روي اين كار تلنبار شد تا تنها فرصت اندکی براي چند صفحه خواندن كتاب "تسليم" اورول باقي بماند و شروع مقدماتي كتاب تفسيرالميزان- جلد 12- كه در آن سوره انبيا بحث شده است. اين كتاب را به دست گرفتم تا ببينم ميتوانم حال كه ختم هفتگي قرآن را كنار گذاردهام و كتاب آيتالله طالقاني هم به انتها رسيده است. جايگزين آن ها كنم يا نه. تفسير بسيار فني است و به قول معروف حوزوي. بعيد است كه در اين زمان كه توجهام بيشتر آن بدهم.
امور آشپزي و آشپرخانه گروه هم اگرچه طبق تقسيم كار با داوود است و مهدي به عنوان كمك آشپز، اما در کارهای جانبي و طبخ غذاهاي خاص وظايفي هم به عهده ی من گذارده شده است. امروز نوبت ماستبندي بود و توليد دوغ خانگی. من ماست زدم و مهدي هم براساس اصول آموزشي كرمي خیرآبادی، توليد دوغ در بطريهاي آب معدني را به صورت توليد به مصرف پيش برد- البته با منظور کردن زمان انتظار براي ترش و گازدار شدن آن.
پس از يك دو هفته سكوت و بيخبري درخصوص رفتن به مهماني يا رسيدن مهمان امروز باز بحث انتقال از زندان رجایی شهر مطرح شد. دوستان خبر آوردند كه سهراب سليماني رئيس كل زندانهای استان تهران، اخیرا در اوين بوده و بند 350. او در آنجا مطرح كرده كه در آينده ی نزديك، به اصطلاح "زندانيان امنيتي" مستقر در رجايي شهر را هم به اين بند انتقال خواهند داد. البته سلیمانی تاريخ دقيقي براي اين نقل و انتقالات، میزان و دامنه ی آن ذكر نكرده است. اين بحث ميتواند همچون يك ماه گذشته، كماكان مفتوح باشد و معلوم نشود كه عاقبت به كجا ميانجامد.
اعتصاب غذاي ارژنگ هم كماكان ادامه دارد. او با تبلیغات محدود برنامه ی خود را پيش ميبرد. واقعيت اين است كه اگر جابهجايي هم بخواهد صورت بگيرد در مورد هر 14زنداني مستقر در حسينيه نخواهد بود. احتمالا وضعيت داوودي و كرمي خيرآبادي چون سالهاي گذشته خواهد بود، بهنام فيوجي كه همين روزها دوران حبساش به انتها ميرسد و مصطفي رادپور هم اگرچه از ديگر زندانيان سازمان مجاهدين جدا نگهداشته شده است و در جمع ما جا گرفته اما بعيد است در مجموعه ی این گروه از زندانیان سیاسی بگنجد. ميماند مصطفي كه نميدانيم آخر و عاقبتش چه خواهد شد. مادرش در روز ملاقات به خانوادههاي ما گفته بوده است كه متهم اصلي همسر وي است و مصطفي فريب او را خورده است. هر چه هست وضع پرونده اش ناروشن است و ميتواند يك مورد خاص و منحصر به فرد باشد. اصانلو هم كه خود را بيش از آنكه زنداني سياسي بداند، فعال سنديكايي عنوان می کند ممکن است مستثنی شود.
در نهايت، اگر چنین تفکیکی از طرف مسوولان امنیتی و قضایی صورت گیرد، از ساکنان حسینیه بند 3 تنها هشت نفر باقي ميمانند كه شش نفر از آن ها گروهی هستند که دسته جمعي از اوين به رجايي شهر انتقال يافته اند. دو نفر دیگر، مسعود و احمد. آنها نیز وضعیت مشابه ای داشته اند و هر کدام جداگانه به ترتيب به اينجا منتقل شده اند. با توجه به نامهاي كه خانوادههای ما امضا كرده اند، تصميمگيري اصلي عمدتا در مورد اين جمع خواهد بود.
عفو بينالملل و گزارشگران بدون مرز- براساس گزارش راديوها- بيانيهاي منتشر كرده و در مورد تعدادي از روزنامهنگاراني كه مشكل پزشكي و بيماري دارند، درخواست آزادي فوري را مطرح کرده است. از جمع ما، اسم من، مهدي، مسعود و اصانلو در اين بيانيه آمده است و در كنارش شيوا نظرآهاري، كوهيار گودرزی و مجيد توكلي و...- از زندانیان سیاسی مستقر در اوین.
به نظر ميرسد مشكل بيماري پروستات من هم در حال وخيمتر شدن است، همچنين فشار خونم كه طي اين هفته هميشه بالا بوده است و در شرایط خطرناک. مشكل كمردرد و پادرد من- به دلیل به عدم امكان تامين دارو توسط داروخانه ی زندان- کم کم دارد حادتر و شديدتر ميشود. معلوم نيست كه در اين خصوص چه كاري ميتوان انجام داد، به ويژه در مورد من كه ملاقاتهايم يك هفته در ميان است. چند روزي بايد صبر كنم و اگر امكان تهيه ی داروها از طریق بهداري فراهم نشد چاره ای نیست جز این که از طريق مددكاري زندان اقدام كنم.
پس از برگزاري دادگاه تلاش خواهم كرد كه از این طريق پيگير دريافت وسايل توقيف شده در منزل و محل كار هم شوم.
عصر روز پنجشنبه 26/4/89 ساعت 16:15 حسينيه، بند3 زندان رجايي شهر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر