چهارشنبه 24/4/89
امروز صبح كمي راحتتر و بيدردتر از رختخواب برخاستم. ظاهرا داروها و استراحت نسبي موجب شده است كه از فشار درد كاسته شود. با اطمينان خاطر بيشتري به هواخوري رفتم و برنامه نرمش و ورزشم را دنبال كردم. دكتر ابوالفضل همتي ديروز وقتي در مقابل اين پرسش من قرار گرفت كه " با پیاده روی هاي روزانهام راه كنم؟ بر روي بيماريام اثر منفي نميگذارد؟"، گفت که راه رفتن روی زمین مسطح تا جايي كه احساس درد و ناراحتي نكند اشكالي ندارد. به اين دليل زودتر از زمان معمول به هواخوري رفتم، بيشتر و سريعتر قدم زدم و با اطمينان خاطر بيشتري با دستگاههاي ورزشي و بدنسازي كار كردم. برنامه ی پينگ پنگ روزانه هم با تحرك زيادتري دنبال شد و بيشتر دنبال توپ دويدم.
موضوع نامه خريد وسايل ورزشي- توپ پينگ پنگ و بدمينتون و شطرنج- را هم دنبال كردم. رويا آنها را تهيه كرده و گرامي هم نامه درخواست را به دفتر رياست فرستاده است. حالا بايد ديد در عمل فردا بعد از ملاقات آنها را در اختيار ما فرار خواهند داد يا نه. به رويا تاکید کردم كه "هر جور كه شده آنها را تحويل بده، من هم هر جور شده آنها را تحويل خواهم گرفت!". حال بايد ديد آنها را به تحویل دهنده برنميگردانند، يا حتي اگر دریافت کردند به دست ما می رسانند د يا نه. اگر حالت اول پيش نيايد، حل مشکل حالت دوم راحتتر است. گرامي حضور نداشت تا امروز این مساله را پيگيري كنم.
رويا از ملاقات ديشب با نرگس محمدي خبر داد و وضع جسمي بسيار نامساعد او بعد از بازداشت اوضاع اسفباري پيدا كرده است. واي به حال رحمانی و آن دوقلوي وروجك كه رويا ميگفت خانه را زيرورو كرده بودند. پيامي هم از تقي داشت در ابراز ارادات، مخصوص ارادت بيشتر پس از مقاومت در زندان! بايد سر فرصت به او زنگ بزنم. مینو خانم هم جوياي حال من بود و به قول رويا منتظر تلفن. به او گفتم كه ميگفتي طي دو سه روز گذشته، به مناسبت عيد مبعث چند بار به خانه اشان زنگ زده بودم، نه او بود. نه همسرش دکتر پيمان. گفت خانم مرتاضی لنگرودی حتما خبر نداشته است كه تماس گرفته ای وگرنه این موضوع را به من ميگفت. جالب است كه در این شرایط مسعود امروز توانست با پيمان صحبت كند، حامل پيام خاص او هم بود براي من و احمد و البته ديگر زندانیان سياسي.
امروز فرصت شد تا با بهزاد و مصطفي هم صحبت كنم. بهزاد مشهد بود و طبق معمول با روحيه و شاداب و سرزنده. تلفن همراه جديد تاج زاده را از خانم محتشميپور گرفته ام. البته بعد از شوخيهاي معمول بين من و او و اين بار؛ "چرا آهنربا از روي مصطفي برنميداريد، تا به زندان برگردد، جاي اصلياش، کنار ما!" پس از بگو بخندهاي معمول بین ما، ابراز اميدواري كردم كه تاجزاده هميشه آزاد باشد و در كنار خانواده، اصلاح طلبان و یاران جنبش سبز.
پس از نيم ساعت نوبت خود او بود كه جواب دهد كه چرا به زندان بازنميگردد! وضع جسمی اش الحمدالله بهتر بود. از تک تک دوستان و دیگر ساکنان حسينيه پرسيد و اين واكنش كه "جمعتان جمع است... ". من هم به شوخی گفتم كه "ولي جور نیست، جای دو نفر خالی است، تو و بهزاد!" از حال و احوال محسن آرمين پرسيدم. متوجه شدم كه هنوز در سلول انفرادي است و بدون ملاقات- البته دو سه بار به خانوادهاش تلفن زده است.
رويا ميگفت كه يكي از اعضاي خانواده بورقاني خواب محسن را ديده است در حال قرائت قران و... طبيعي است كه در چنين ماههايي آن هم در انفرادي. قران مونس اصلي انسان خواهد بود. امروز آخرين درس "با قران در صحنه" آيت الله طالقاني را كه از سر اتفاق در خصوص ماه رمضان بود به پايان رساندم. مربوط به آخرين جلسه با قران در صحنه بود، بعد هم که برنامه قطع شد. ماند خطبههاي نماز جمعه تهران و سپس فوت مشكوك به شهادت او. فردا بايد اين كتاب را همراه با اين دفتر يادداشت بازگرداندم. اين دفتر چهارم است هرچند كه يك سوم صفحات آن هنوز خالي است اما بايد در زمان ملاقات تلاش كنم تا از اينجا خارج شود. در زندان روي هيچ چيز نميشود حساب كرد. اوضاع دائم در حال تحول است و دگرگوني. قانون و مقررات دائم تغيير ميكند و وضع ما نيز. معلوم نيست تا كي اينجا خواهيم بود و اگر باشيم هم در ملاقات آينده چه نظمي را بايد بپذيريم.
امروز ماموران حفاظت ريختند و با وجود اعتراض ما حسينيه را حسابی گشتند. اين در شرايطي بود كه ماه گذشته تا گفتيم ما زندانی سیاسی هستیم و استثنا، راهشان را گرفتند و رفتند. اما آنها امروز در اجراي برنامه خود محكم و پابرجا بودند، هر چند كه ميگفتند: "فقط پشت پنجره را ميخواهيم بگرديم"- براي كشف مواد مخدر. تلاش من براي دسترسي به گرامي براي جلوگيري از اين كار، با نبودن و غيبت رئيس بند3 بينتيجه بود. دامنه ی بازرسي از پشت پنجره، در مواردي به وسايل دوستان هم رسيد. هر چند كه در مورد وسايل من و تختم كاري نكردند و از آن گذشتند!
هفته ی پيش وقتي قاضي ناظر زندان به حسینیه آمد، بحث تحويل وسايلم را كه يك سال پيش از زمان هجوم به خانه و دفتر با خود بردند و همچنين لپتاپ حميد را مطرح كردم، پس از گذشت ده روز هيچ جوابي ندادهاند. چهار پنج ماه پيش هم از طريق مددكاري بند 350 پيگير اين مساله شدم، اما جوابي دريافت نكردم. نگران اين مساله هستم كه لپتاپ حميد را بازجوي محترم كه مسلما بويي از حلال و حرام نبرده است، به نوعی از آن خود كرده باشد. در 209 که بودم می گفتند دارد از آن استفاده می کند! احتمالا حميد هم ملاحظه دارد كه به صورت شخصي پيگير مساله شود.
امروز دوستان از مواردي یاد می کردند كه بازجو از تلفن همراه فرد بازداشتی استفاده کرده بوده است. در شرایطی که قاعدتا تلفن کار نكرده بوده – چون صاحب اصلي در بازداشت بوده و دسترسي به اموال خود نداشته- صورتحسابهاي كلان آمده بوده است. لابد اين یک روال عادي است كه ماموران وزارت اطلاعات يا ضابطان قوه قضائيه به آن عمل ميكنند. مواردی وجود دارد که آن ها برای به تله انداختن دوستان فرد بازداشتی به آن ها زنگ زده یا برایشان پیامک فرستاده اند! در دوران بازداشت در 209 خودم شاهد موارد خاصي در استفاده خصوصي وسائل خود و دیگر بازداشت شدگان بودم.
به هر حال بايد اين مساله را از طريق واحد مددكاري رجایی شهر هم دنبال كنم، هر چند كه اميد چنداني به حل زود هنگام آن ندارم. شايد دوستان بتوانند با پيگيري خاص سرنخهايي به دست آورند. بايد از رويا هم بخواهم كه همزمان اين مساله را پيگيري كند و در صورت نياز نامهاي به دادستان تهران بنويسد و از اين دست بيقانونيها شكايت كند. تشكيل دادگاه در روز يكشنبه هم ميتواند زمينهسازي بهتري براي پيگيري ماجرا باشد.
در پي صحبتهاي ديروز با رفيعي فروشاني، او امروز نامه شكوائيهاش به رئيس قوه قضائيه را براي مطالعه و اظهارنظر در اختيارم گذاشت. نكات ريزي را تذكر دادم و در ضمن توصيه كردم كه مطلب را در دو نسخه تحويل خانوادهاش دهد، يك نسخه در فرم رسمي و يك مورد هم به صورت عادي- روالي كه من و طبرزردي به آن عمل كرده ايم. او هم مواردي از شكنجه روحي و جسمي را مطرح كرده است و حقه بازي و فريبكاري بازجويان و قاضي پرونده، صلواتي رئيس شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران- شعبهاي كه پرونده من به آن ارسال شده است. قرار شد نامه پس از چند روز، در صورت عدم اقدام رئيس قوه قضائيه، به صورت سرگشاده منتشر شود. نامهاي است كه رونوشت آن به چند مقام عاليرتبه كشور از جمله رهبري هم ارسال ميشود. رويا آخر شب، در پي تماس و درخواست من، خبر داد كه خانم ستوده بالاخره امروز توانسته است به شعبه مربوطه برود و براي روز شنبه وقت ملاقات حضوری بگیرد. به این ترتیب خودش و فقيهي به ديدارم خواهند آمد تا يك روز پيش از برگزاري دادگاه، در رجایی شهر آخرين مشورتها و هماهنگيها را داشته باشيم. مرتضي هم زحمت كشيده و ويرايش آخر را روي دفاعيه انجام داده است. اميدوارم كه روز پنجشنبه نسخه نهايي شده در اختيارم قرار گيرد.
به حشمت گفتم كه ستوده روز شنبه اينجا خواهد بود و بهتر است كه از طريق گرامي دنبال ملاقات- از طريق فرصت پيش آمده- باشد، توصيهاي كه مشابه آن را به مهدي، در مورد فقيهي كردم. با طبرزدي همچنین صحبت كردم كه بهتر است خودش پيگير پرونده باشد و در اين شرايط سكون و سكوت، زمان برگزاري دادگاهش را مشخص كند، به خصوص كه اكنون دفاعيهاش را نوشته و بيرون فرستاده است!
نيمه شب چهارشنبه- 24/4/89 ساعت: 11:55 حسينيه سالن8 بند3 كارگري
پس از نگارش
كتاب "تسليم" جورج اورول را كه كتابي غيرمعروف از او است، امروز پس گرفتم. كتابي است ضدسرمايهداري و مظاهر آن، از جمله مظهر اصلي،. داستان نويسنده و شاعري كه دنبال آرمانهاي خود است و ضدپول و پول پرستي. طبيعي است كه با چنين روحيهاي زندگي مناسبي در جامعه نخواهد داشت و دائم دچار دردسر و فرار از زندگي عادي خواهد بود. او به گونهاي نميخواهد همچون آقاي"چوخ بختيار"، شخصیت اصلی داستان صمد بهرنگی باشد. كتاب هنوز به نيمه هم نرسيده است بايد ديد كه او اين زندگي را براساس آرمانها و ايدهآليسمهاي خاص نسلي ويژه پيش خواهد برد و با مظاهر بورژوازي به مبارزه خواهد پرداخت یا نه. در این صورت، آيا همه ما از آبشخوري خاص از يك نسل تغذيه نكردهايم و سرنوشت و آينده مشابه نخواهيم داشت؟
امروز صبح زود مهدي را زير هشت خواستند. تعجب كرديم. او هم با شگفتي از خواب بيدار شد. من گمان كردم كه موضوع تحويل لباسهايش است كه گرامي گفته بود به دليل تخلف گذشته جلوي انتقالش را گرفته است، اما وقتي رفت و برگشت گفت كه بايد به بهداري برود چون دكتر رجبي رئيس بهداري او را فراخوانده است، معلوم نبود به چه دليل. وقتی برگشت معلوم شد باز نماینده پزشكي قانوني به زندان آمده است، براي معاينه از ريه و... باز هم بحث شكنجه در دوران بازجويي مطرح شد. هنوز خبري در مورد وعده ی جعفري دولتآبادي در خصوص من نشده است! جالب اين است كه زندانيان در اين گونه موارد بايد اعلام كنند كه هزينههاي معمول را متقبل ميشوند تا پروسه ی معاينه و ديگر امور به جريان بيفتد و پيش برود!
درخصوص اعزام به بيمارستانهاي خصوصي و نيمه خصوصي هم چنين وضعي حاكم است. زنداني بايد بپذيرد كه هزينههاي مربوطه را بپردازد. در خصوص تست ورزش هم چنين پيشنهادي به من شد كه اگرچه گفتم که هزينه حدودا 40 هزار تومانی آن را قبول ميكنم، اما هنوز كه هنوز است مرا اعزام نكردهاند. این در شرایطی است رابط بهداري معتقد بود كه اگر هزينه را بپردازم به سرعت مرا به يكي از بيمارستانهاي مجاز اعزام خواهند كرد چون مشكل گذشته حل شده است.
حال كه دكتر عندليب متخصص قلب و عروق زندان هم به آمريكا رفته است ديگر نبايد اميد چنداني به پيگيري چنين امري را از سوي مسؤولان زندان داشته باشم. كرمي دولتآبادي با توجه به مساله مهدي به شوخي و خنده ميگفت مرا هم به پزشكي قانوني فرستادند، پولش را هم گرفتند، اما چون موافق آزادي و معالجه من نيستند، جواب رد دادند! او اكنون نزديك به پانزده سال است كه در زندان است، از بيماريهاي متعددي هم رنج ميبرد. عمل جراحی هم داشته است اما حاضر نيستند مجوز عدم تحمل كيفر برايش صادر كنند. آن گونه كه ملاحظه ميشود و از ظواهر امر پيداست، زندگياش در اين جريان حسابي از هم پاشيده شده است. حبسهاي طولاني، بلاي جان زندگي انسانهاست، به ويژه زندگي خانوادگي آن ها.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر