شادی بیضایی
خیلی وقتها از خیلی مادر و پدرها میشنوم که میگویند: «این بچه حرف تو کلهاش نمیره» یا «چیزی یاد نمیگیره» و «اصلاً گوشش به حرف بدهکار نیست!» خب البته این راحتترین و دم دستترین کاری است که آدم در برابر بچهای که برای یادگیری مقاومت میکند یا به آن علاقه نشان نمیدهد و یا توانایی بهخاطر سپردن دستورالعملها را ندارد، میتواند انجام دهد.
آدم اینطور وقتها با صدور این حکم، بار همه مسوولیت را به گردن بچه میاندازد و خیال خودش را راحت میکند که: «من تلاشم را کردم، این بچه است که گوش نمیدهد و سر به هوا است و گوشش به هیچ حرفی بدهکار نیست. من مقصر نیستم، او مقصر است.»
خوب که آدم به کارهای بچه نگاه میکند یا دربارهاش از پدر و مادرش میشنود، میبیند که هیچ کسی مقصر نیست چون در واقع کوتاهی و خطایی در کار نیست. آدم میبیند حرف توی کله بچه میرود، خیلی هم خوب میرود فقط روش یادگیری او متفاوت است. خیلی از بچههایی که آدم فکر میکند سر به هوا هستند، دل به یادگیری نمیدهند و یا دقت ندارند و زود فراموش میکنند، تنها سیستم پردازش اطلاعاتشان متفاوت است. البته نیازی به یادآوری نیست که هیچ کس در این ماجرا خودش حق انتخاب ندارد و ما نمیتوانیم کسی را به خاطر این که جور دیگری ماجراها را دریافت و پردازش میکند سرزنشش کرده و یا به سر به هوایی متهمش کنیم.
تنها کاری که ما به عنوان مادر و پدر و معلم میتوانیم برای این بچهها بکنیم این است که کمک کنیم تا به بهترین روشی که مطابق تواناییهای آن ها است، یاد بگیرند و برای زندگی مستقل آماده شوند و از این آموزش و یادگیری به اندازه همه بچههای دیگر لذت ببرند.
شاید در لحظه اول به نظر بیاید که والدین و معلمها راه سختی برای آموزش به این دسته از بچهها در پیش دارند. البته آسان نیست؛ بهویژه که اطلاعات عمومی جامعه و حتی سیستمهای آموزشی نسبت به این ماجرا زیاد نیست و معمولاً توجیه کردن مدرسه و آموزش این روشها به مربیها ممکن است زمان ببرد.
ما در استرالیا زندگی میکنیم و «راستین» به یکی از بهترین مدرسههای دولتی این شهر میرود اما همان اول سال متوجه شدیم که معلم آمادگی او اطلاعات زیادی در این مورد ندارد. ولی آنقدر معلم خوبی بود که تظاهر نکرد به دانستن یا دستکم گرفتن نوع آموزش. او همه چیز را با میل و رغبت شنید، یاد گرفت و بهکار برد و نتیجهاش هم خیلی خوب از آب در آمد.
واقعیت این است که اغلب آدمها از طریق شنیدن خیلی راحت میتوانند همه اطلاعات را پردازش کنند، یاد بگیرند، به خاطر بسپارند و جلو بروند. این آدمها میتوانند سرکلاس بنشینند، به حرفهای معلم گوش کنند و درس را یاد بگیرند. به این آدمها میشود دستورالعملی چند بخشی داد؛ مثلاً کتاب را از روی میز بردار، بگذار بالای کمد، بعد تلویزیون را روشن کن و کنترل آن را بده به من. آنها به راحتی با شنیدن جملهها، محتوای آن را میفهمند و به خاطر میسپارند. اما برای بعضی آدمها ماجرا جور دیگری طراحی شده؛ آنها با «دیدن» یاد میگیرند، نه با «شنیدن» و برای همین هم هست که گاهی ما به اشتباه فکر میکنیم حرف توی کله آنها نمیرود.
گروه دیگری هم هستند که باید ضمن یک فعالیت فیزیکی، یاد بگیرند و دیدن و شنیدن هیچ کمکی به دریافت اطلاعات آن ها نمیکند. تشخیص این که بچه در چه گروهی قرار میگیرد، حتما با یک متخصص است. ما خودمان نمیتوانیم نسخه بپیچیم. اما اگر دیدیم از راهِ شنیدن که مسیرِ یادگیری اغلب افراد است، نمیتوانیم راحت به بچه خود آموزش دهیم، حتما باید با یک متخصص مشورت کنیم تا بدون تلف کردن وقت و انرژی، او را در مسیر درست یادگیری قرار دهیم.
من درباره آموزش به بچههایی که از طریق دیدن بهتر یاد میگیرند زیاد خوانده و شنیده ام چون راستین از طریقِ دیدن- شنیدن یاد میگیرد. یعنی درک آنچه که میشنود برایش ممکن است اما وقتی چیزی را میبیند، خیلی سریعتر و برای همیشه به خاطر میسپارد. گاهی هم - به ویژه وقتی خیلی کوچک بود- برای آموزش بعضی مفاهیم که چند بخشی و پیچیده بودند، ترجیحش به دیدنِ عناصر تصویری بود.
برای آنهایی که تنها با دیدن یاد میگیرند، شنیدن گاهی مثل ارتباط برقرار کردن با زبانی دیگر است. مثل این است که معلم ریاضی شما یک روز شروع کند به درس دادن به زبان اسپانیایی و وقتی شما متوجه منظورش نشوید و جواب سوال را غلط بنویسید، همه شما را سرزنش کنند که چرا خوب گوش نمیدهی و سر به هوا هستی.
اگر بچه شما با دیدن بهتر یاد میگیرد، برای آموزش به او باید از عناصر تصویری استفاده کنید. برنامه روزانه و هفتگی، مفاهیم ریاضی، مقدمات خواندن و نوشتن، همه میتوانند به جای استفاده از کلمات، از تصویر ساخته شوند. بعضی از بچهها-به ویژه آنهایی که توانایی یادگیری از راهِ شنیدن هم دارند- به مرور و با تسلط به خواندن و نوشتن، از تصویر بی نیاز میشوند.
در حال حاضر ما از مفاهیم تصویری خیلی به ندرت استفاده میکنیم اما در بعضی از افراد، حتی در بزرگسالی هم باید ماجراها را با شکل آموزش داد. ممکن است اول این کار سخت به نظر بیاید اما اگر در سیستم آموزشی جای این شکل یادگیری را بشناسیم و برایش وقت بگذاریم، به مرور مربیها با این روش هم آشنا میشوند و کار راحتتر و راحتتر میشود.
بچههایی که با دیدن یا به روشی متفاوت، بهتر یاد میگیرند(از جمله بچههای اوتیستیک)، وقتی چیزی را توی کلاس یا در گفت و گوی روزانه نفهمند، مضطرب میشوند و این اضطراب در روابط اجتماعی آن ها اثر میگذارد. شکل درست آموزش میتواند روی همه جنبههای زندگی آنها تاثیر مثبت بگذارد و ضمن بالا بردن اعتماد به نفس و آرامش آنها، درک بازیها و در نهایت دوست پبدا کردن را برایشان سادهتر کند.
چیزی که باید خیلی دقت کنیم این است که تنها دیدن نشانههایی از تصویری یادگرفتن بچهها کافی نیست که فکر کنیم روش یادگیری آن هامتفاوت است ولی اگر احساس کردیم بچه در مهدکودک یا مدرسه هنگام یادگیری اذیت میشود، بازیگوش و سربههوا به نظر میرسد و خوب قوانین را نمیفهمد، آنجا را آخر دنیا فرض نکنیم و توی سر خودمان و بچه نزنیم که چرا یاد نمیگیرد.
گاهی فقط با یک تغییر کوچک در روش آموزش، یک قدم ساده برداشتن و به دنیای او وارد شدن، میتوانیم خیلی چیزها را عوض کنیم. کافی است توقع نداشته باشیم مغز بچههاهمان شکلی که مغز ما یا اکثر مردم اطلاعات را دریافت میکنند، کار کند. کافی است که توقع نداشته باشیم کاری که برای اکثریت راحت است، برای آنها هم راحت باشد.
دیداری یاد گرفتن پسرِ من موهبتی است که روزهای اول به نظرم پر از چالش و علامت سوال بود اما اگر راستش را بخواهید، امروز با روش درست آموزش، این تفاوت برای هر دو ما در مدرسه یک برگِ برنده حساب میشود چون در مغزش دوربینی دارد که من و خیلیها نداریم؛ دوربینی که همه چیز را با جزییات دقیق ثبت میکند و هر جا که لازم باشد برای تحلیل اطلاعات و یادگیری از آن استفاده میکند. کاری که من و معلمهایش کردیم این بود که این امکان را به او دادیم تا از این دوربین استفاده کند. نگذاشتیم خاک بخورد و بی استفاده شود. حالا وقتی دیگران از این که تمام پرچمهای دنیا و نقشه جهان، عددهای چهار رقمی، جمع و تفریق و خواندن و نوشتن را بلد است تعجب میکنند و فکر میکنند همه اینها را من به او یاد دادهام، در دلم از این که خودم را نباختم و از این تفاوت نترسیدم خوشحال میشوم چون خودم بهتر از هر کسی میدانم که در واقع من هیچ چیزی به او یاد ندادم. تنها کاری که کردم این بود که سعی کردم سدهایی را که جلوی یادگیری او بود، بردارم. این که چه کردم و از چه روشهایی کمک گرفتم، چیزی است که هفته آینده مفصل دربارهاش مینویسم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر