پریسا صفرپور، کارشناس رسانه و هنر
اغلب ما به واسطهٔ ایرانی بودن و پیشینهٔ فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی خود، بیش از آن که از تفریح و آسایش صحبت کنیم، از خشونت های روزمره ای که در خانه، خیابان، و کل جامعه با آن مواجه هستیم، سخن می گوییم. هیچکس از این قاعده مستثنی نیست زیرا به گفتۀ «م.خسروی» دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی، "خشونت فقط تجاوز، کتک زدن، قتل و فیلم های وحشتناک هالیوودی نیست". به زبان ساده، خشونت یعنی متلکی که مردی در خیابان به زنی می گوید، یعنی فریاد کشیدن اعضای یک خانواده بر سر یکدیگر، یعنی بد نشستن یک مرد در تاکسی و ایجاد مزاحمت جنسی برای زنی که کنارش نشسته است. آقای خسروی می گوید "اِعمال خشونت در خانه های ما بی آن که متوجه شویم، ذره ذره نهادینه شده است".
تاکنون از خود پرسیده اید که آیا اِعمال خشونت نوعی بیماری روانی اکتسابی یا حتی ژنتیکی است؟ شاید پیش از هرچیز لازم باشد که بدانیم خشونت چیست. براساس تعریف روان شناختی و جامعه شناختی "خشونت"، "وقتی فرد یا گروهی با اِعمال زور و تهدید فیزیکی، کلامی، روانی و حتی اقتصادی بخواهد فرد یا گروه دیگری را به انجام کاری که مطابق میل قربانی نیست وادار کند و یا از کاری که مطابق میل قربانی است، بازدارد با خشونت روبروییم."
دکتر "سیمین صبری"، روانپزشک، می گوید: "اعمال خشونت به شیوههای مختلفی انجام میشود که بارزترین و شایعترین آنها عبارتند از:
1- خشونت جسمانی: زدن، حبس کردن، کشتن و ...
۲- خشونت معنوی: تخریب وجهۀ مستقیم و غیرمستقیم قربانی، که به پرونده سازی و پاپوش دوختن معروف است.
۳- خشونت روانی: تحقیر و توهین و تهدید، که به آبروریزی معروف است. مثلا به قربانی فحش می دهند یا او را بی عرضه و بی ارزش می خوانند.
۴- خشونت اقتصادی: در تنگنا قرار دادن قربانی از نظر معیشتی و اقتصادی. برای مثال، شوهر به همسر یا کارفرما به کارمند فشار اقتصادی وارد می کند.
۵- خشونت جنسی: وادار کردن کسی به همخوابگی و همبستری.
به نظر دکتر صبری، اِعمال خشونت نوعی نمایش و به کارگیری قدرت برای کنترل و تسلط بر دیگران است و دو مولفه دارد: قربانی و زورگو.
چرا خشونت در جامعۀ ما تا این حد رواج دارد؟ آقای خسروی می گوید: "دربارۀ خشونت خانگی و نهادینه شدنش فقط کافیست که به برنامههای تلویزیونی سی و پنج سال اخیر نگاه کنید. جایگاه زن در این برنامههای تفریحی، آموزشی و تبلیغی کجاست؟ اگر تبلیغ « جای زن فقط در آشپزخانه است» را نادیده بگیریم؛ زن در این فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی موجودی است که برای خودش هیچ نمیخواهد و فقط برای ارضاء امیال جنس مذکر آفریده شده است. در این آموزش های «مستقیم» ملی، زنان و دختران بد، آنهایی هستند که از حقوق خود آگاهند و شاد و سرخوش و به گفتۀ عام «زبان دراز» هستند. زنان خوب آنهایی هستند که سر سجاده ها و در امامزاده ها از خدا می خواهند که به آنها صبر بیشتری عطا کند تا بتوانند رضایت همسر خود را به دست آورند. زنانی که از این الگو پیروی نمی کنند، خود را ناتوان و سرخورده می یابند و هرگونه اعمال خشونتی توسط همسر را ناشی از ناکارآمدی و اشتباه خود می دانند. جنس مذکر اعم از پسر، برادر، همسر و پدر با آن چه در این برنامهها به عنوان «زن خوب» به او معرفی کرده اند، آشنایی دارد و هر نمونۀ دیگری را ناهنجاری تلقی می کند. والدین نیز همین الگو را به فرزندانشان انتقال میدهند و نا آگاهانه خشونت را بازتولید می کنند. در نتیجه، برنامههای تلویزیونی تأثیرات ویرانگری بر روان کودکان و نوجوانان دارد. همان طور که آموزش های غیر مستقیم و ناصحیح «زنانه مردانه» شدن در مراکز آموزشی و عمومی نیز چنین تأثیر زیان آوری دارد".
از دکتر صبری می پرسم "خشونت های سازمان یافتۀ ایدئولوژیک حکومت ها علیه شهروندانشان و خشونت خانگی از چه نشأت می گیرد؟" به نظر دکتر صبری، برای ریشه یابی خشونت باید "مرتکبین" را دسته بندی کرد: کسانی که در خانواده یا جامعهای بزرگ شده اند که خشونت را جزئی از "تعلیم و تربیت "میداند. این افراد از فقر فرهنگی و نادانی رنج میبرند. برای این گروه باید جلسات آموزشی دربارۀ فضائل انسانی و عوارض خشونت برگزار کرد. معلمان، آموزگاران، والدین و همسران را میتوان در این گروه جا داد. دستۀ دیگر آنهایی هستند که در محیطی خشن بزرگ شدهاند و خشونت را قبیح نمیدانند.
به عقیدۀ دکتر صبری، دستۀ دیگر مشکلات روانی دارند. فرد بیمار، سازوکاری برای کنترل و واکنش معمولی به مسائل ناخوشایند ندارد و به قول معروف "زود از کوره در میرود". اگر فردی پس از اعمال خشونت، احساس ندامت و عذاب وجدان دارد، بیمار است و روانپزشک میتواند با دارو یا مشاوره به بهبود او کمک کند. دو نوع از این بیماریها اهمیت خاصی دارد. یکی اختلال شخصیتِ اجتماع ستیز که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و نسبت به رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد. دیگری اختلال شخصیت است که فرد عجیب و نامتعارف رفتارهای نمایشی دارد و مضطرب و دمدمی مزاج است. دکتر صبری میگوید این دسته احساسی به قربانی ندارند و می توانند به خشونت متوسل شوند بی آن که احساس پشیمانی کنند. به نظر برخی از پژوهشگران، این بیماری ۵۰ درصد احتمال دارد که ژنتیکی باشد.
گروه دیگرشامل افرادی است که به علت اختلالات ارگانیک در سیستم اعصاب مرکزی نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند. دکتر صبری می گوید: "عارضههای مغزی ای که به قسمت جلویی قشر مغز صدمه میزند، اختلالات هورمونی ، کمبود اکسیژن در مغز، عوارض ناشی از داروها و گیاهان سمی، مسمومیت با فلزات سنگین، کمبود ویتامین و مواد معدنی در بدن ، بیماری های کلیوی و کبدی در مرحلۀ گذار، سکته مغزی و صدمه به بخشهای معیّنی از مغز، آلزایمر و عوامل پیری، از جمله هستند.که فرد را از کنترل رفتار خود ناتوان می سازند. معمولاً در صورت تشخیص به موقعِ بیماری و مصرف داروهای آرام بخش یا ضدّ سایکوز، فرد می تواند تعادل احساسی خود را بازیابد. شباهت این گروه با دستهای که بیماری روحی دارند در مصرف دارو است. تفاوت آنها در این است که بیماران روحی همزمان با درمان دارویی به روان درمانی و مشاوره نیاز دارند".
هر چند نباید اعمال خشونت را صرفا نوعی بیماری تلقی کرد اما به نظر میرسد که در بعضی از موارد، مشاوره های روانکاوانه و مراجعه به روانپزشک، کوتاه ترین و آسانترین راه حل مشکل است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر