چهارشنبه 16/4/89
بحث هنوز بحث دردكمر است و دردي كه تير ميكشد و چون رشتههايي نامرئي پاها را تا زانو، به ويژه پاي راست، به تسخير خود در ميآورد. امروز ميزان نرمش و راهپيمايي را باز هم محدودتر كردم و در ميانهي راه رفتن شاخههاي نيلوفر بيشتري را سروسامان دادم. آن ها از درون شمشادها و علفها و بوتههاي رز جدا كرده و دور نردههاي باغچه پيچاندم و جلو بردم و از هر سو گستراندم. اكثر آنها اكنون غنچه كردهاند و با رنگهاي بنفش كمرنگ و ارغواني صبحگاهان رو به خورشيد نيايش ميكنند.
در باغچه ی ميان ميدانگاهي نيز نسلي خودرو و ريزتر نیلوفر با گلهاي سفيد و صورتي بر بستر علفها و شبدرها خود را چون فرشي رنگین به هر سو گستراندهاند و در جاهايي كه شبدرها گل داده اند، زمين را سبز و سفید و بنفش ساخته و تركيب رنگ زيبايي را شكل دادهاند. در این مکان انگار هنرمندی با ذوق رنگها را به گوشه ی تخته نقاشي كنار هم تركيب كرده و بهترين نقش را برگزيده و بر روي بوم آورده است. کار نقاش طبیعت زمانی دیدنی تر شده است که آخرين شاخه ی نسترن هم در این فضا گل های صورتی کم رنگ داده و بوته ی بزرگ خرزهره يك باره رنگين شده و صورتي پررنگي را در كنار تركيب يونچه سبز و نيلوفر رنگارنگ و حتي گلهاي زرد خودرو به نمايش گذارده است.
كاش به درخواستم پاسخ مثبت ميدادند و امكان كار در زندان براي ما، زندانیان سیاسی، را هم مهيا می کردند تا همراه با باغباني زنداني كه کار خود را تنها آب دادن گل ها و زيادش کندن علفهاي هرزه می داند، به هرس كردن بوتههاي رز می پرداختم و سروسامان دادن وضعیت شمشادها كه برگهاي سبز خوش رنگشان در گوشه و كنار دارد کم کم زرد و سفيد ميشود و آفتهاي گياهي روز به روز بیشتر آنها را تسخير ميكنند.
امروز بحث تنوع بیش از اندازه ی غذا و خريدهاي به نظر من زايد و اصراف گونه يك بار جوانه زد، روييد، گل كرد و در ميان دلخوري پژمرد. ماجرا از آنجا پيش آمد كه عصر براي شام، سيبزميني و تخممرغ دادند. دوستاني كه وظيفه آشپزي را به عهده دارند، تخممرغها را كناری نهادند و سيبزمينيها را پوست كندند و براي روز مبادا داخل یخچال قرار دادند. آن ها به جای غذای دولتی زندان ترجيح داده بودند املت تخممرغ و گوجهفرنگي بخورند! وقتي ناخودآگاه علت بيرون ماندن تخممرغها را پرسيدم، گفتند كه چون ميخواهند آنها را دور بريزند، دیگر نیازی به داخل یخچال گذاشتن نبوده است!
با شگفتی سوال كردم: "مگر تخم مرغ ها را براي صبحانه فردا نميخواهيد؟" پاسخ دادند كه "نه". اين در شرايطي بود كه يك دو روز است که برنامهي خوردن املت قارچ و تخممرغ به دليل تاخير در بيدار شدن به روز بعد موكول شده است. من واکنش غیرمعمولی نشان دادم و تاکید کردم كه حيف است تخممرغهای پخته را بيرون بيندازند، آنها را نگاه داريد، من همه را ميخورم! ... به شوخي و جدي گفت: "معلوم است فلاني آدم صرفهجويي است و سرش داخل حساب است!". من هم كه از قبل زمينه داشتم دفتر یادداشت روزانه ام را برداشتم و مطلب نوشته شده در این خصوص را برايشان خواندم.
طي يك دو روز گذشته وقتي زمان ميوه خوردن دوستان به سركردگي ... ميرسيد من به نوعي شاکي ميشدم و اصرار زیادی می کردم در كم مصرف كردن و درست مصرف کردن مواد خریداری شده از فروشگاه. يك روز بحث خيار را داشتم و حذف آن از جایگاه ميوه خوردني و قرار گرفتن در وضعیت مواد مصرفي کنار غذای اصلی مانند ماست و خيار و سالاد. يك روز موضوع تقسيم ميوه در حد يك سري ميوه درختي را مطرح می کردم و كنار گذاردن هندوانه از برنامه ی دسر آن روز. امروز عصر كه آمدم تا سهم ميوه ی خود را از انبار مشترک بردارم، ديدم كلي زردآلو و شليل و... خراب شده و دوستان بدون نگاه كردن و توجه به كل ميوهها، تعدادي را از همان رو برداشته و خورده اند. در اين ميان بيش از يك كيلو ميوه خراب يا لكدار شده بود كه درست يا غلط، موجب ناراحتي و خودخوري من شد.
مطلب نوشته شده را كه بلند بلند خواندم، وقتي به اين قسمت رسیدم كه ".... جون نديد بديدها و قوم تاتار به جان ميوهها افتادند و حال نخور كي بخور..." هریک از دوستان به گونهاي متفاوت نسبت به آن واكنش نشان دادند. یکی گفت: "مگر خودت نخوردي؟"، ديگران، به خصوص... هم بند كردند به اصطلاح "قوم تاتار".
در ادامه، بحث كشيده شد به تفاوت ديدگاه و رفتار نسل گذشته و نسل جديد و مباني ارزش و رفتاري هر يك. چون در اقليت يك نفره قرار داشتم و بحث را هم برخي از دوستان با شوخی داشتند از محتوا خالي ميكردند و به مضحكه ميكشاندند، ترجيح دادم از جمعشان خارج شوم و به خواندن كتاب بر روي ميز پينگپنگ و روي صندلي قرضي بپردازم و از دور ادامه ی بحث و طعنههايشان را بشنوم.
این طعنهها گاه که از حد معمول خارج ميشود، مرا به اين فكر مياندازد كه از گروه خارج شوم و زندگي فردي را دنبال كنم تا دست كم بتوانم غذاي سالمتر و كم كالريتري بخورم و با دوري جستن از غذای چرب و پرنمك هم از ميزان فشار خونم بكاهم و هم از ميزان وزني كه به صورت چربيهاي دور شكم که کم کم دارد وحود خود را به نمايش ميگذارد.
امروز دوستان برنامه ديگري را هم برايم تدارك ديده بودند. اول از همه... شروع کرد. از محل تلفن كردن که برگشت او با اشاره به متن ارسالي براي دادن شهادت و ضرورت علني بودن دادگاه و رعايت اصل 168 گفت: "دوستان سایت كلي به اين مطلب خنديدهاند و... به اين دليل هم يك دو روز آن را كار نكردهاند!". جالب این که ديروز پس از پيگيرهاي من گفته بود كه علت عدم استفاده نداشتن امضا بوده است. بعد معلوم شد براي رعايت مسائل امنيتي در زمان قرائت نام و فاميل را خط زده بوده است! بعد هم با ایما و اشاره گفته بوده است كه مال چه كسي است که ظاهرا آن ها متوجه ی نام مورد نظر نشده بودند. در اين بين مهدي هم از سفر بازگشته و خودش در همان محل بر روي آن اقدام كرده بوده است. بعد نوبت ... رسيد كه گفت دوستان زندانی درمورد انتشار اين مطلب تو منتقدند و ميگويند... پس از مدتی متوجه شدم كه حرفها بيشتر از اينكه جدي باشد، جنبه ی شوخي دارد و هدف دست انداختن من است! از فرصت استفاده کردم و بحث را به صورت جدي مطرح كردم: " بايد ديد اين دوستان كدام هستند، بيش از سه يا چهار گروه نميتوانند باشند". در ادامه اين سه چهار گروه را به شكل زير تقسيمبندي كردم:
"يا دوستاني هستند كه هنوز ملاحظهكارند و محافظهكار و مواظبند كه در زندان دست به كاري نزنند؛ آهسته بروند و آهسته بيايند كه گربه شاخ شان نزند، مرا با آنان قاعدتا كاري نيست و حرف و روش و منش آنها براي من بيارزش است.
گروه ديگر ميتوانند آن هایی باشند كه طي اين يك سال دستگير شده، زنداني شده و دادگاهي شدهاند و حكم گرفته و اكنون به قید وثيقه يا از طريق مرخصي بيروناند و تمام تلاش شان اين است كه بيرون بمانند. طبيعي است كه اين افراد از تند شدن فضا واهمه دارند و ميخواهند بیشتر بيرون بمانند. من به اين ها هم كار ندارم كه در بيرون غیر فعالند يا چسبيدهاند به زن و بچه ی خود. طبيعي است كه راه من از آنان جدا باشد و روشم نيز. آنها در دادگاه شركت كردهاند و براساس سناريوي تنظيمي خویش عمل كرده يا حتي براساس همان سناريو حرف زده و از خود دفاع كردهاند، پرونده بعضی هم که روشن است. برعکس آن ها،روش من اين است كه حرفم را بزنم و اگر نگذاشتند مطلبم را منتشر كنم. برنامهام اين است كه در دادگاه بر روي اجرای قانون، به خصوص اصل 168 قانون اساسي تاكيد كنم و اگر اجازه ندادند دادگاه را ترك كنم و دفاعيهام را منتشر كنم و هزينه ی آن را هم بپردازم- حكم صادره هم هر چه كه سنگين باشد، آن را می پذيرم. طبيعي است كه مرا با اين گروه هم كار چنداني نيست و حرفشان را هم چندان خريدار نيستم.
گروه ديگر آن هایي هستند كه همچون من ميانديشند و عمل ميكنند و تا حالا نیز عمل كردهاند، طبيعي است كه ما همراه و هم برنامهايم و حرف آنان ميتواند حجت باشد كه تا حدودي هم نظرشان را در دفاعیه ام اعمال كرده و ميكنم.
گروه چهارم هم شماها هستيد كه اينجا در رجایی شهر زندانی هستيد و دوران تبعید رسمی و غیررسمی را می گذرانید، آيا كسي هست كه بگويد نبايد روي اصل 168 قانون اساسي و زدن حرفهاي حق پافشاري كرد؟ خوشبختانه اكثر قريب به اتفاق دوستان با این نظر موافق بودند.
آخرين نفر ... بود كه بيخبر از اين بحثها برنامه اش را اجرا کرد. او غروب بعد از تلفن گفت كه خانوادههاي زندانیان سیاسی از مطلب تو ناراحتند! بحث را زياد طول ندادم و گفتم ميدانم كه قصد تو سر به سر گذاشتن است. در حالی که درد امانم را بریده بود و کم حوصله و بی طافت شده بودم. تاحدی در برابر حرف او عصبانی شدم. از این رو در واکنش به سخنان برنامه ریزی شده ای او،گفتم: " اگر حرفت شوخي است بگو شوخي است، اگر جدي است بگو تا جواب آن را بدهم!" بعد اشاره كردم كه تمايل ندارم چون مساله دم کردن"چاي سبز"، تا آخر ماجرا خودم را به کوچه علی چپ بزنم و شوخي دوستان را با جديت پاسخ بگويم و برای خندیدن آن ها نشان دهم كه سركار هستم! او متوجه شد كه اين بار به بيراهه رفته است و تاييد كرد كه در حال اجراي سناريوي برنامه ریزی شده توسط برخی از دوستان بوده است!
بحث تامین داروهای مورد نیاز هنوز حل نشده است. داروخانه يك قلم از داروهای نسخه ی پزشک معالج را نداشته و قرار شده است كه اين يك قلم را از داروخانه مركزي تهيه كنند. حال بايد يك روز بيشتر با درد كمر و پاها كه البته اندكي بهتر شده است بسازم. بحث آوردن توالت فرنگي را هم که دوباره مطرح كردهام، باز تنها قول آن را دادهاند و احتمالا يك قلم جدید به ليست وعدههاي عمل نشده و اقلام تهيه نشده، اضافه خواهد شد.
در تماس تلفنی رويا خبر داد كه تقي كروبي زنگ زده و جوياي حالم بوده است. بستگان زندانیان سیاسی هم خبر داده اند كه شیخ مهدی كروبي آنها را برای نهار پنجشنبه دعوت كرده است. رويا از اين ماجرا بيخبر بود، احتمالا تقي طبق معمول اعلام این موضوع به وی را فراموش كرده است. قرار شد او مساله را پيگيري كند و در صورت دعوت داشتن حتما در این مراسم شرکت کند.
كار احداث درمانگاه دارد كمكم پیش ميرود در حالي كه هادي زحمت ديواركشي را عهدهدار شده است مصطفي گفت كه مجوز شيرخوارگاه آمده است. پنج ميليون تومان پول دریافت پروانه ساختمان برای احداث شیرخوارگاه نیز فراهم شده و قرار است بر اساس طرح جدید طبقه ی اول ساختمان همچنان درمانگاه باشد.
بعضی از بستگان با ديواركشي زمین در شرایط زندانی بودن من مخالف هستند، اما من اصرار دارم كه این کار انجام شود. تاکید کردم که " نميشود منتظر بيرون آمدن من از زندان بمانید، شايد حبس من پنج سال طول بكشد، كارها را که نبايد تعطيل كرد". خبرداده اند كه براي زمين كنار مسجد مشتري آماده است، فروش این قطعه ميتواند بخشي از مشكل مالی پروژه را حل كند و مخالفتها را کاهش دهد!
ظهر روز پنجشنبه 17/4/89 ساعت 12:15 هواخوري كارخانجات بند3 كارگري
پس از نگارش:
امشب به داوود خبر دادند كه پنجشنبه صبح بايد به پزشكي قانوني برود. تعجب كردم كه چرا اسم مرا نخواندهاند، احتمالا پرونده ی ما دو نفر را از هم تفكيك كردهاند! روزي كه جعفري دولتآبادي به رجايي شهر آمد و با ما ديدار كرد در ملاقات سليماني وقتي بحث شكنجه مطرح شد و بيماريهاي يك سال اخير داوود به او قول داد كه ترتيب معاينهاش توسط پزشك قانوني را خواهد داد.
در ديدار با من نیز دادستان تهران، هم وقتي بحث شكستگي قفسهي سينه مطرح شد، قول مشابهي را داد. منتهي وقتي من از او پرسيدم كه مرا به پزشكي قانوني اعزام ميكنيد، تاکید کرد كه نماينده ی پزشكي قانوني را اينجا ميفرستند. من هم در برابر اين سخنان واكنش نشان دادم كه بهداري اينجا بعيد است دستگاه سونوگرافي داشته باشد، چون اصلا مجهز نيست.
براي كارهاي عادي هم دستور اعزام به بيمارستانهاي خارج از زندان را مينويسند كه در مورد گروه ما، زندانيان سياسي، تاكنون اجرا نشده است. بيش از يك ماه است كه براي انجام تست ورزش بايد اعزام شوم، اما هیچ خبری از فرستادنم به مراکز درمانی خارج زندان نيست. براين اساس فكر نميكنم كه داوود را به پزشكي قانوني اعزام كنند، زیادش او را همين جا، در بهداری معاينه خواهند کرد. بايد ديد در عمل چه اتفاقي خواهد افتاد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر