از: رهنما
(بخش دوم)
گزارشی که میخوانيد بطور هفتگی برای چند هفته آينده در وبلاگ من در "ایران واير" منتشر خواهد شد. اين گزارش به قلم یکی از زيستشناسان شناخته شده ايران نوشته میشود که تجربه تحقيق و تدريس را در کارنامه علمی خود دارد. نويسنده متن برای پرهيز از شائبه حمايت يا انتقاد از اشخاص و نظام آموزش عالی ايران از نام واقعی خود استفاده نکرده است.
بخش اول را میتوانید اينجا بخوانيد
*******************************
مرور روند اعزام دانشجویان به خارج از کشور داستان دیگری از ناکامی در سیاستهای نادرست آموزش عالی در ایران را روایت میکند. از سال 1364 آزمون اعزام به خارج سرنوشت گروهی از جوانان این مرز و بوم را رقم میزد، هر کدام از خوانندگان عزیز که مایل باشند میتوانند به راحتی با جستجوی عبارت «آئین نامه اعطای بورس تحصیلی و اعزام دانشجویان به خارج از کشور» متن کامل این دستورالعمل را بخوانند، من در اینجا فقط به ماده 13 این آئین نامه اشاره میکنم:
"در انتخاب پسران متقاضي ادامه تحصيل در خارج از كشور در شرايط مساوي اولويت با داوطلبان متاهل است واعزام زنان متقاضي بورس و اعزام، تنها در صورتيی انجام میشود كه ازدواج كرده و در معيت همسر خويش باشند".
و همین ماده قانونی که تصویب آن تنها از عهده قانونگزارانی با مغزی بیمار برمیآید مسیر زندگی بسیاری از دختران واجد شرایط اعزام به خارج را که همسری نداشتند که بتوانند در معیت او سفر کنند به سادگی عوض کرده و آنان را به مسیری پر از مانع و دست انداز هدایت کرد که ازدواج صوری برای یافتن راهی به سوی موفقیت تنها یکی از این موانع بود، میتوانم حداقل داستان دو مورد ازدواج ناشی از وضع این قانون را برایتان تعریف کنم که به فاجعههای عاطفی منجر شدند. این ماده پس از مبارزات فراوان دختران تحصیلکرده و مجرد اول به قانون بورسیه ترددی تبدیل شد که دختر متقاضی میتوانست برای دورههای کوتاه مدت به خارج سفر کند ولی مدرک نهایی باید از دانشگاهی در ایران صادر میشد و بالاخره هم در سال 1379 یا 1380 به کلی حذف شد.
ماده 13تنها نقطه ضعف آئین نامه بورس خارج از کشور نبود، دو مشکل دیگر هم وجود داشت، مشکل اول این بود که بسیاری از این بورسیهها با وجود طی هفت خان رستم و اثبات ايمان واعتقاد به اسلام، نظام جمهوري اسلامي، قانون اساسي و ولايت فقيه، پس از اینکه پایشان به بلاد کفر میرسید به قول روزنامه کیهان دچار استحاله فکری و خودباختگی در برابر فرهنگ منحط غربی شده و با وجود تعهد مالی سنگینی که برای بازگشت به کشور متقبل شده بودند یا اصلا برنمیگشتند یا اگر برمیگشتند دیگر آن آدم اول نبودند و به جای آنکه در جایگاه یک استاد متعهد و مکتبی به تدریس علوم اسلامی شده بپردازند به استادان سکولاری تبدیل شده بودند که دیگر به هیچ ترتیبی نمیشد روحیه متعهد و مکتبی را به آنان بازگرداند و مشکل دوم - که در چندماه گذشته سر وصدای بسیاری به پا کرد و رسانهای شدن آن منجر به برکناری وزیر علومی شد که عمر وزارتش به یک سال هم نرسید- سوء استفاده از این بورسها بود. افراد ذی نفوذ بدون داشتن حداقل ضوابط موجود در همان آئین نامه، همراه با همسر و چند فرزند به خارج میرفتند و پس از دستکم 5 سال و صرف هزینه بسیار با یک دکترای آبکی برمیگشتند و بدون اینکه توان تدریس داشته باشند فقط یک جایگاه دانشگاهی را اشغال میکردند. جنجالی که بر سر دکترای احمد توکلی به راه افتاد و شوک رسانهای متعاقب آن که بلافاصله مهار شد فقط بخش کوچکی از این مشکل را نشان داد. بحث پیچیده تربیت استاد مکتبی را در همینجا تمام میکنم تا بعد که به جنبه دیگری از آن برسم.
پس از انقلاب فرهنگی تربیت استاد جدید فقط به دانشگاه تربیت مدرس منحصر نشد. در دانشگاههای بزرگ مثل دانشگاه تهران، شهید بهشتی، شیراز و مشهد جمعی از استادان صاحب نام که طبیعتا در خارج از کشور تحصیل کرده بودند حضور داشتند که تصمیم گرفتند در شرایط سخت زمان جنگ علاوه بر حفظ سطح علمی دانشگاهها دانشجوی فوق لیسانس و سپس دکترا هم تربیت کنند. استادانی که در سالهای دهه 60 از سدی به نام کمیتههای گزینش استاد گذشتند هر یک بسته به قدرت نفوذ خود آزمایشگاهی با امکانات اولیه به راه انداختند و با دانشجویان از خود گذشتهای - که اگرچه در هر دوره چندتایشان سهمیهای بودند ولی اغلبشان با گذراندن آزمونهای دشوار توانسته بودند به دورههای تحصیلات تکمیلی راه یابند، چراغ علم را در دانشگاههای ایران روشن نگه داشتند. هر چند تعداد قابل توجهی از این دانشجویان هم مهاجرت را به خدمت به وطن ترجیح دادند، ولی اولین فارغ التحصیلان این دورهها که به خوبی دانش استادان خود را فراگرفته بودند در دانشگاههایی نظیر کرمانشاه، ارومیه، زنجان، سمنان، رشت و ساری مشغول به کار شدند. با گذشت زمان کمبود استاد رو به کاهش گذاشت و به تدریج به دلیل تقاضای شدید برای صندلیهای دانشگاهی، تاسیس دانشگاههای تازه در دستور کار قرار گرفت. دانشگاه آزاد در سال 1361 تاسیس شده بود ولی هنوز جا نیفتاده بود و جوانان برای تحصیل در دانشگاههای رایگان و نسبتا با کیفیت دولتی اشتیاق بیشتری نشان میدادند. به دنبال دانشگاه آزاد دانشگاه پیام نور هم با اولویت آموزش نیمه حضوری برای کارمندان دولت و افراد شاغل در سال 1367 پا گرفت و داوطلبان زیادی را جذب کرد، اما باز هم عطش تحصیلات عالی فروکش نکرد. با شروع نیمه دوم دهه 70 شمسی و کاسته شدن از دقت نظر وزارت علوم در اعطای مجوز راه اندازی رشتههای جدید، روند استقلال موسسات آموزش عالی وابسته به دانشگاههای بزرگ سرعت گرفت و داوطلبان ورود به دانشگاهها هر سال ظهور نامهای جدیدی را در دفترچههای انتخاب رشته خود شاهد بودند، از جمله دانشگاههای اردکان، ایلام، بیرجند، تربت حیدریه، جیرفت، جهرم، فسا، ملایر، مراغه و مقدس اردبیلی که از کم و کیف آموزش در آنها اطلاع دقیقی در دست نیست. شاید بد نباشد به تاریخچه بعضی از این دانشگاهها هم اشاره کنم:
دانشگاه حکیم سبزواری سال 1376 از شعبه دانشگاه تربیت معلم به دانشگاه ارتقا یافت.
دانشگاه یاسوج در سال 1378 از دانشگاه شیراز مستقل شد.
دانشگاه گلستان در سال 1386 از دانشگاه منابع طبیعی گرگان جدا شد.
دانشگاه صنعتی قم در سال 1387 و با حمایت مستقیم علی لاریجانی تاسیس شد.
دانشگاه صنعتی خاتم الانبیا بهبهان سال 1388 از دانشگاه اهواز مستقل شد.
دانشگاه نیشابور در سال 1388 از دانشگاه فردوسی مشهد مستقل شد.
دانشگاه گرمسار در سال 1390 (و احتمالا با عنایات خاصه رئیس جمهور گرمساری وقت) تاسیس شد.
سایت هر کدام از این دانشگاهها که را نگاه کنید در کمال تعجب میبینید که در مقاطع کارشناسی ارشد و حتی دکترا هم دانشجو میپذیرند. مرور اخبار دانشگاهها در سایتهای داخلی نشان میدهد دانشجویان این دانشگاههای نوظهور با چه مشکلات حادی از جمله کمبود فضای فیزیکی برای کلاس و آزمایشگاه، کمبود امکانات و تجهیزات آزمایشگاهی، کمبود استاد متخصص و با تجربه، و کمبود خوابگاه مواجهند. مشکلات استادان این دانشگاهها هم دست کمی از مشکلات دانشجویان ندارد. در بیشتر موارد نظرات خوانندگان چنین اخباری از خود خبر خواندنیترند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
در مرکز نبودن یک شهر دلیل خوبی برای زیر سئوال بردن دانشگاه آن شهر نیست. حداقلا در بین دانشگاههایی که نام بردید, دانشگاه بیرجند (که قبل از انقلاب هم تاسیس شده) نه تنها دارای توان بالای تربیت دانش آموخته کاربلد است, بلکه توان بالایی در تولید علم دارد. حتی دوره انفلاب فرهنگی و نفهمی های آقایان هم تأثیر مخرب چندانی روی دا نشگاه نگداشت. لطفا اگر اسمی به گوشتان آشنا نمی آید فکر نکنید که حتما چیز به درد نخوریست که شما نشنیده اید! ... بیشتر