روز اول. چرا بحران آب در ايران جدی گرفته نمیشود؟ چون موضوع بيش از آن که اقتصادی باشد عقيدتیست. موضوع آب در ايران درست شبيه به موضوع جمعيت است. در واقع اقناع عمومی برای صرفهجويی در مصرف آب میبايست آمیزهای باشد از سنت، مذهب، عرف و مدرنيته، درست شبيه همان برنامهای که برای کنترل جمعيت در دهه 70 اتفاق افتاد. از جمله تغييراتی که در شکل زندگی شهرنشينی در ايران رخ داد ساخت آشپزخانههای جديد و حمام در خانهها بود. يعنی آب تا کنار اتاق خواب مردم آمد و ديگر لازم نبود برای آب آشاميدنی منتظر سقای محل ماند يا برای حمام کردن به گرمابه محل رفت. فراوانی خودرو هم به موضوع مصرف آب برای شستشو دامن زد. همين جامعهای که آب برای آدمهايش با ذکر "بنوش به ياد تشنه لبان کربلا" تداعی کننده يک واقعه مذهبی بود به حمام و آشپزی و ماشين شستن که میرسيد تشنه لبان را از ياد میبرد. جالب اين است که مقاومت در برابر استفاده بهينه از آب در ماشين لباسشويی و ظرفشويی با پيشينه نجس و پاکی همراه بود تنها در مورد نوشیدن آب به ياد صحرای کربلا میافتاد. وقوع انقلاب اسلامی و افزايش جمعيت هم وضعيت را خرابتر کرد و نابسامانی در حفر چاههای عميق منجر به استفاده از سفرههای آب زيرزمينی شد بدون اين که جايگزينی برای آن وجود داشته باشد. جدی گرفته نشدن بحران آب در ايران ريشه در تضادهای اجتماعی ما و درگيری ميان سنت و مدرنيته، و نابلدی حکومت در اقناع فکری جامعه دارد و تا وقتی رابطه حکومت با مردم شکرآب است تغييری در نگاه اجتماعی برای مصرف آب رخ نخواهد داد.
روز دوم. جان هوارد، نخست وزير سابق استراليا، که در سال 2007 انتخابات را به حزب کارگر باخت در يک برنامه تلويزيونی در شبکه هفت استرالیا گفت کنار نرفتن او از پست نخست وزيری پيش از سال 2007 اشتباه بزرگی بوده. یک متلک رایج درباره جان هوارد در دوران انتخابات اين بود که به او میگفتند نخست وزير دوران تلويزيون سياه و سفيد. واقعيتش هم اين بود که در حوزه سياست در استراليا که به نام حوزه کودتاخيز معروف است جان هوارد توانست رکورد دومين نخست وزيری طولانی اين کشور را به دست بياورد. او از روز 11 مارس 1996 تا 3 دسامبر 2007 نخست وزير بود و سی و چهار سال هم بعنوان نماينده در مجلس استرالیا حضور داشت. هوارد که 75 سال سن دارد به گزارشگر شبکه 7 گفت که اعضای حزب ليبرال باور داشتند که او هنوز طرفداران بيشماری دارد و اين اشتباه محاسباتی حزب بود. میشود گفت دوران هوارد از جنبه اقتصادی دوران شکوفايی استراليا بود اما از سال 2007 به بعد رکود اقتصاد ملی به اضافه رکود اقتصاد جهانی همه پس انداز اقتصادی اين کشور را به باد داد. همين حالا استراليا در ریاضت اقتصادی شدید است و آنطوری که آمارها میگويند از هر پنج استراليايی یک نفر زندگیاش در لبه ورشکستگیست. نخست وزير فعلی استراليا يعنی تونی ابوت هم که وزير بهداشت کابينه هوارد بود و به نظر میَرسيد با منطق اقتصادی همان حزب میتوانست گرهی از اقتصاد این کشور باز کند کاری از پيش نبرده و از قرار نخواهد برد. به هر حال اعتراف جان هوارد به خطايش قابل توجه بود، بخصوص که همان وقتها صداهای بسیاری بلند شده بود که خوب است از نخست وزیری کنار برود تا نيروی جوانتری حزب و کشور را اداره کند. سماجت او اقتصاد کشور را از رونق انداخت.
روز سوم. چرا دراويش را بازداشت میکنند؟ موضوع در شکل کلیاش این است که دگرانديشی برای حکومت غير قابل تحمل است، فرقی هم نمیکند که اين دگرانديشی مذهبی باشد يا غيرمذهبی. حتی در درون حکومت هم هر چيزی بجز تمجید معنایش میشود دگرانديشی. بنابراین از جنبه عمومی ماجرا دروايش به همان دليلی بازداشت میشوند که مثلا مصطفی تاجزاده و احمد زيدآبادی بازداشت و زندانی میشوند. منتها دراويش از دو جهت مهم بر گروههای ديگر مزيت دارند و همانها هم تبديلشان کرده به هدف برخورد جدی حکومت. اول اين که دراويش گنابادی رهبری مشخص دارند. جايگاه رهبری دراويش در طول قرنها پايدار باقی مانده و تندبادهای سياسی و اجتماعی بنیان آن را از بین نبرده. گروههای فاقد رهبری مشخص در معرض اضمحلال قرار میگيرند ولی دراويش حتی وقتی دچار انشعاب میشوند باز هم صاحب جايگاه رهبری هستند. وجود يک نظام مشخص تصميمگيری در هر گروه اجتماعی میتواند آن گروه را به نفع يا ضرر حاکميت فعال کند. جمهوری اسلامی از همین روش برای ايجاد تشکيلات بسيج استفاده کرده و میتواند از همين گروه بعنوان اهرم فشار يا تبليغات يا حتی تعداد مشخصی رای به نفع يا علیه کسی یا کسانی استفاده کند. دومین جنبه اين است که دراويش را نمیشود با امتيازات معمول اجتماعی بعنوان پشتيبان درآورد. در واقع درويش شدن نوعی کنارهگيری از عرف جامعه محسوب میشود. بنابراين گروه بزرگی از افراد یک جامعه نه تنها رهبری مشخصی دارند بلکه قابل جذب توسط گروههای ديگر، منجمله حاکمیت، هم نمیشوند. نويسنده و فيلمساز را میشود با تهدید سانسور از نقادی بازداشت، درويش را نمیشود با تهديد يا تطميع از مقامی خلع کرد یا به منصبی گماشت چون همين دو تا را رها میکنند که درويش بشوند. خوب حکومت راه ديگری ندارد جز این که بازداشتشان کند. جالب این است که همين دو روز پيش دراويش خودشان داوطلبانه رفتهاند مقابل دادستانی تهران که بياييد ما را بازداشت کنيد. یعنی نه تنها دگرانديشيم بلکه حاضريم زندان هم برويم. در واقع خودشان را تبديل کردهاند به اره.
روز چهارم. موضوع استقلال اسکاتلند فقط در بريتانيا نیست که از همه خبرها مهمتر بوده بلکه اثر آن بر شيوه تعامل همه دولتهای مرکزی يا مرکزگرای جهان با ساير نقاط کشور تحت کنترلشان است که حالا در صدر خبرها نشسته. در واقع میشود گفت همین برگزاری رفراندوم به قدرت گرفتن بحثهايی نظير تجزيه طلبی هم میانجامد و ناگزير اين است که دربارهاش بحث کرد. اول از همه اين که تجزيه طلبی موضوع جهان سومیها نيست و در بريتانيا هم رخ میدهد. ولی میشود پرسيد که آنچه تفاوت ميان جهان سوم و جهان اول است در همین کسب استقلال برای ايجاد فرصت اقتصادی و فرهنگیست يا استقلال میتواند فرصتسوز هم باشد. مثلا، آیا اگر استقلال يک منطقه در جهان سوم به برتری قومی بينجامد و حقوق اوليه افراد را ناديده بگیرد چنین استقلالی میتواند حافظ منافع عمومی باشد. فرض کنید همين الان زنها و مردهای ايرانی اگر از جامعه سنتی و عشيرهای و قبيلهایشان ناخشنود باشند میتوانند بدون رواديد (ويزا) بروند و در يک استان دورتر زندگی کنند و از شيوههای سنتی جامعه پيشين خود دور بشوند. اگر جايی که همين الان در آن زندگی میکنند مستقل باشد و زور کسی هم به تغيير قوانين سنتی آنجا نرسد و خروج از آن محل هم نیاز به رواديد داشته باشد آنوقت وضعيت زندگی برایشان سختتر نخواهد بود؟ واقعيتش اين است که موضوع استقلال در جهان سوم بيش از آن که يک خواسته سياسی باشد يک نگرانی حقوق بشریست که میتواند وضعيت بعد از استقلال مناطق را از وضعيت قبل از آن بدتر کند.
روز پنجم. حرفهای مسئولان قوه قضاييه جمهوری اسلامی آدم را به اين نتيجه میرساند که هر جور هوشمندی به هر درجهای در اين تشکيلات مضر تشخيص داده شده و لاجرم کمهوشها با شانس بقای بيشتر تمام اين نهاد را اشغال کردهاند. محسنی اژهای نامه نوشته که وايبر را مسدود کنيد چون مردم با وايبر جوک درباره آيتالله خمينی منتشر میکنند. انگار نمیشود جوک را هيچ جور ديگری منتقل کرد جز با وايبر. يا اصولا به جز وايبر هيچ راه ارتباطی ديگری نيست، آن هم در اين روزگار که هر روز چهار تا از اين اپليکيشنها تولید میشود. کسی در این قوه فخيمه از خودش نمیپرسد که اين همه بگير و ببند برای دستگاه ويدئو و بعد فکس به چه نتيجهای رسيد که حالا وايبر برسد؟ همان وقتی که سعيد مرتضوی به اينترنت اعلان جنگ داده بود فرموده بودند مگر من مرده باشم که کسی توی اینترنت به نوه پيغمبر حرف نامربوط بزند. يعنی تصور يک قاضی از اينترنت در حد تصور يک ماهی داخل ظرف شيشهای از بزرگی جهان است. معاون اول قوه قضايیه که سوادش درباره چهار تا اپليکيشن تلفن همراه اين باشد انتظار برای بهبود شيوه قضاوت در اين دستگاه نامعقول است.
روز ششم. از قرار انتخابات افغانستان دارد به نتيجه میرسد و عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمدزی درباره تقسيم قدرت سياسی توافق کردهاند. شور افغانها برای شرکت در هر دو دوره انتخابات زير سايه تهديدهای طالبان نشان داد جامعه افغانستان از جنگ و آوارگی نزديک به چهار دهه گذشته خسته شده و به هر ترتيبی میخواهد به آرامش برسد. کمی که به تبليغات و سوابق هر دو رقيب نگاه میکنيد متوجه میشوید عبدالله از احمدزی متجددتر است و طبیعیست که مورد توجه نسل جوان و تحول خواه باشد. منتها اگر جامعه افغانستان را نگاه کنید میبينيد سنت هنوز قدرت بيشتری دارد و این يعنی دست احمدزی که نسبت به عبدالله سنتیتر است برای اداره جامعه بازتر خواهد بود. عبدالله برای وجهه بينالمللی افغانستان آدم مناسبتریست ولی احمدزی برای ايجاد وحدت ملی که موضوع داخلیست مدير بهتری خواهد بود. تصميم بر اين که افغانها بتوانند در خارج از کشورشان به رئيس جمهورشان افتخار کنند ولی وضع داخلیشان خوب نباشد يا برعکس وضع داخلیشان پايدار باشد اما خارجیها بدانند با يک کشور سنتی روبرو هستند عامل به بنبست رسيدن انتخابات بود. حالا البته وضعيت سامان پيدا کرده و ظاهرا هر دو رقيب بخشی از اداره امور را بعهده گرفتهاند اما احمدزی به مقام رياست جمهوری رسيده است. برای من که افغانستان را دوست دارم عبدالله انتخاب خوبی بود ولی وقتی به منطقم رجوع میکنم میبينم در حال حاضر احمدزی کارآيی بيشتری دارد. به هر حال دوره کرزی تمام شد و افغانها دارند وارد دوره ثبات میشوند.
روز هفتم. بازیهای آسيايی در اينچئون کره جنوبی آغاز شده و تا روز دوم چين ده مدال طلا، 6 نقره و 9 برنز صيد کرده. کره جنوبی هم 7 طلا، 7 نقره و 9 برنز. منتها یک چيزی در مورد بازیهای آسيايی هست که به نظرم دردناک است و آن هم موضوع استرالياست. تازگیها تيم فوتبال استرالیا به عضويت کنفدراسيون فوتبال آسیا درآمده منتها استراليايیها با وجود اين که در شرق آسيا هستند اما راهی به بازیهای آسيايی ندارند. غربی هستند اما در شرقاند. وضع استراليا را که میبينيد بعد متوجه میشويد چرا ترکيه سالهاست که برای الحاق به اروپا سرگرم چانهزنیست. جايی خواندم که استرالیا از فوتبال شروع کرده تا مقدمات الحاق به آسيا را فراهم کند. فعلا که بازیهای آسيایی در جایی دارد برگزار میشود که ساعت رسمی آن درست مثل ساعت رسمی بخش بزرگی از استرالياست.
تا هفته آينده.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر