چهارشنبه 26/3/89
يادداشتها را با چند نكته جا مانده از روز قبل آغاز ميكنم.
در اولين نگاه هر تازه واردي متوجه ميشود كه حسينيه بند سه را به صورت ضربتي براي اسكان زندانيان سیاسی جدید الورود آماده كردهاند و هنوز كارهای بسياري باقی مانده است تا این مکان به يك اقامتگاه و آسايشگاه درست و حسابي تبديل شود. اين محل پیش از این در واقع نقش نمازخانه و مكان اجراي مراسم مذهبي زندانيان بند 3 را بازي ميكرده، اما به جز مناسبت های خاص چندان فعال نبوده است.
ساکنان این بند زندانياني هستند كه به دليل جايگاه جديدي كه در آن قرار گرفتهاند مورد عنايت ويژه هستند و دارای امتيازهاي خاص، از حکم راي باز بگیر تا در لیست تقويم مرخصيهاي ادواري قرار گرفتن و دائم مرخصی رفتن. علت دستیابی به این امتیازها هم این است كه پذيرفتهاند زندانيان بيخطري باشند كه دغدغه ی اصلي آن ها در زمان حبس کشیدن تنها كار كردن باشد و تامین معاش خانواده، درست مانند يك فرد عادي- اما با دستمزد نازل، ما به ازای امکان مرخصی رفتن.
این زندانیان در ساعات غیركاری و ایام تعطیل بیشتر اوقات در اتاق ها و آسايشگاه های خود هستند و به امور شخصی خویش می پردازند و تلفن زدن های مستمر به بستگان و دوستان. این زندانیان در ديگر مواقع- از ساعت 8 تا 12 و 13:20 تا 16 يا 17- همچون کارگران معمولی در كارخانجات تولیدی يا كارگاههای صنعتی کشور به كار مشغول ميشوند، كارگاهها و كارخانجاتي مانند نجاري، خياطي، آهنگری و بالاخره توليد وسايل ورزشي مورد استفاده در پاركها كه يك مجموعه ی كامل آن در شرایط کنونی 110 ميليون ريال قیمت گذاری شده و به میزان زیادی به فروش ميرود.
تراکم جمعيت کمتر و سرويسهاي بهداشتي بيشتر كمك مهمي است براي آسايش بيشتر آن ها در زمان حبس کشیدن که معمولا عفو و بخشش هم به آن ها می خورد و زودتر از سررسیدن حکم دادگاه آزاد می شوند. این امکاناتی است که برای ما که شرایط خاصی را پشت سر گذارده ایم بسیار جالب است. در همان ساعت اول ورود، سليماني را با وضعی خاص از دم در حسینیه صدا زدم؛ " داوود، بيا. بيا، زود بیا!". او هم سريع خودش را جمعوجور كرد، صحبتش را با دوستان نيمه تمام گذاشت و خودش را به دم در حسينيه رساند. دستش را گرفتم، از هال مخصوص سيگاريها گذراندم و به محل استقرار حمامها و توالتها كشاندم.
" داوود ببين، همه ی سرویس ها باز است، كسي هم در صف دستشویی و حمام نيست!" اين اولين بار طي سه چهار ماه گذشته بود، درست از وقتي كه از 209 و شرايط خاص انفرادي و چند نفره به زندانهاي عمومي انتقال يافته بودم- از 350 گرفته تا بند 2 رجايي شهر و فرديس- كه می دیدیم صف كشيدن براي ورود به حمام يا مستراح ضرورتي پيدا نميكند. داوود هم با ديدن اين مكانهای خالی و بی مشتری و نحوهي مراجعه ی من، به اصطلاح گل از گلش شكفت و لبخند زد. دستش را که رها کردم نگاهي دوباره به اطراف خود انداخت و با اطمینان خاطر به حسينيه برگشت، براي پيگيري مباحثی که با ذوق زدگی و شلوغ کاری من، نيمه تمام مانده بود.
در داخل حسينيه تاكنون هفت تخت سه طبقه مستقر کرده اند كه هنوز نتوانسته بودند تمام يازده زنداني سياسي موجود را بر روي خود مستقر ببيند! پيش از اضافه شدن جمع سه نفره ی ما، هنوز دو نفر روي زمين خشک و خالی ميخوابيدند، در حالي كه با يك حساب سرانگشتی21 نفر و با احتساب هر سري تخت دو نفر، به راحتي 14 نفر امکان استقرار و استفاده از تخت های موجود را دارند.
در اين مجمع الجزاير منفرد، در فضای وسیع موجود گاه جزيرهاي تك نفره ساخته شده است و گاه دو نفره از زندانيان قديمي. آن ها به گونه ای خاص اكنون باز صاحب "فرعي" شده اند و از اتاقهاي دو سه نفره در بندهاي مختلف زندان رجایی شهر به اين نقطه انتقال يافته اند. پيش از اين، سه چهار سال پيش بود كه آن ها يك "فرعي" يازده نفره را در بند2 تجربه کرده بودند، اما مسوولان زندان به دليل اختلافهای فراوان و تنشهای زیادی که پیش آمد، و مسائل جانبي عاقبت آن را منحل كردند.
در جمع 14 نفره ی جديد، شش نفر که ما باشیم انتقاليها و تبعیدی هاي دسته جمعي بند 350 هستیم. از میان زندانیان سیاسی پس از انتخابات سال 88 ، مسعود باستاني دارای آب و گل است چون اولين نفری است که به صورت فردي، در یک اقدام تنبیهی از 350 به کرج انتقال یافت. بعد از او هم احمد زيدآبادي.
مصطفي. ا را هم بدون آن که به بند عمومی منتقل کنند يك ضرب از 209 به رجايي شهر آورده اند. او اگرچه در جريان تحولات جنبش سبز، همراه با همسرش در بهشت زهرا دستگير و زندانی شد، اما رفتارش در این مدت نشان داده است که نه از لحاظ خاستگاه سياسي و نه از جنبه ی رفتار و منش شخصی، هيچ گونه سنخيتي با اين جمع خاص نداشته و ندارد.
بهنام فیوجی هم دانشجويي است كه پيش از حوادث اخیر دستگیر شده بود و حكم زندان داشت. او از لحاظهايي با جمع اصلاحطلبان همخوانی دارد و از لحاظ هایی با آن ها متفاوت است. بهنام تا دو سه ماه ديگر دوران محكوميتش به پايان ميرسد. وی با وجود آن که از این امكان برخوردار بوده است که طلب عفو و بخشش کند و زودتر آزاد شود، اما تا کنون مقاومت کرده و تمايلي به اين کار از جانب خود نشان نداده است
از میان زندانيان قديمي، منصور اصانلو رئيس سنديكاي كاركنان شركت واحد كه چهار پنج سالي است بين اوين و رجايي شهر در رفت و آمد بوده و در بندهاي مختلف رجايي شهر- از شش گرفته تا یک و پنج- گشته، نزديكترين فرد به جريان اصلاحطلبي است. او پيش از دستگيري روابط نزديكي با جريانهاي فكري و حقوق بشری مورد علاقه ی من داشته است. او به محض ورود ما با نام كوچك مرا صدا كرد و به استقبالم آمد تا از همان ابتدا رفاقت و صميميت خود را نشان دهد. منصور با اين كه از آخرين افراد انتقال يافته به حسينيه است اما نزديكترين فرد به جنبش سبز است. همسرش نیز طي يك سال گذشته در جلسات و تجمعات اصلاحطلبان حضور فعالي داشته است.
كرمي خیرآبادی هم با تمام روحیه ی انزواگرايانهاش، رفتار جمع گرايانه ی خاص خود را- در عين علاقه به زندگی فردی و حفظ استقلال- دارد. او را همراه با مصطفي و بهنام پس از انتقال ما به فرديس، از بند 2 به حسينيه بند 3 منتقل كردند و به این بهانه اتاق تك نفرهاش را از وی گرفتند. کرمی با تمام مخالفتها و مقاومتهايش برای از دست ندادن اتاق اختصاصی، وقتی صحبت تشکیل "فرعي" را شنيد، به آسانی نرم شد. او نيمي از وسايل فراوانش را از زندان بیرون فرستاد و به حسینه ی نقل مكان كرد.
در اين ميان دو زنداني سياسي قديمي كه در دوران حبس کشیدن مساله اخلاقي پيدا نكردهاند، در ليست اين جمع قرار داده شدند؛ ارژنگ داوودي و منصور رادپور. اين دو اگرچه پيش از اين با هم جمع کوچکی را تشکیل می دادهاند، اما در شرایط جدید ترجيح دادهاند خرج خود را از یکديگر جدا كنند.
می گویند داوودي با گروه فخرآور در تماس بوده و به جرم اقدام عليه امنيت ملي زنداني شده است. او برای خود برنامه ی سیاسی مشخص و به اصطلاح مانیفیستی آشکار دارد و از منتقدان جدی رهبري است. در زندان تا به وی بگويند بالاي چشمت ابروست فحش و ناسزا را می کشد به جان آیت الله خامنه ای و.... به اين دليل، او شش هفت سال است كه حبس ميكشد و پرونده اش هم هر روز بیشتر سنگین می شود. داوودی در زندان براي خودش صاحب حق آب و گل مخصوصی شده است.
منصور رادپور هم اتهام اصلی اش وابستگی به مجاهدين است. البته او در بازجوييها تاکید کرده است كه در زمان سفر به عراق قصد رفتن به نجف اشرف را داشته است، اما مترجم حرفش اشتباهي فهميده و او را به پايگاه اشرف برده است و... وی اكنون حدود چهار پنج سالی است كه حبس می کشد و زندگی اش به این دلیل در شرایط فروپاشی قرار گرفته است. رادپور تلاش بسیاری به خرج می دهد تا زندگی خانوادگی اش را هر طور که شده نجات دهد.
صبح پنجشنبه 27/3/89 هواخوري- حسينيه بند3 زندان رجايي شهر کرج
*از این جمع کوچک در شرایط کنونی- زمان انتشار یادداشت های روزانه- دو نفر، کرمی خیرآبادی و منصور رادپور طی دو سه سال گذشته به دلیل بیماری و عدم رسیدگی به موقع جان خود را در زندان رجایی شهر از دست داده اند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر