امروز رفته بودم توی محوطه دانشگاه نهار بخورم. از بس که غذا داغ بود همان گاز اولی که زدم داشتم گر میگرفتم. با دست شروع کردم باد زدن به لقمهی توی دهانم. به نظرم خيلی منظرهاش کمدی شده بود چون يک خانمی چند قدم آنطرفتر افتاد به خنده. من هم با دهان باز يک سری تکان دادم که به هر حال اينجوریهاس. بعد که به هر کلکی بود غذا رفت پايين گفتم به جای خنديدن يک کمی کمک میکردی
زن: يعنی چطوری کمک میکردم؟
من: خوب باد میزدی.
زن: خفه شده بودم از خنده ... حالا تو غذا میخوری من باد بزنم؟
من: خوب آره ديگه ... چه لهجهی بامزهای داری؟ کجايی هستی؟
زن: اسرائيلی. تو کجايی هستی؟
من: ايرانی. مهاجرت کردم به استراليا.
زن: منم مهاجرم.
من: خيلی وقته اينجايی؟
زن: حدود ده ساله. تو چطور؟
من: نزديک به يازده ساله. چه کار میکنی اينجا؟
زن: دارم فوق ليسانس میگيرم در خدمات اجتماعی.
من: جالبه که خيلی از خانمهای ايرانی که میشناسم دوست دارن همين رشته رو بخونن.
زن: به نظرم همهی خانمها با جامعهشون مشکل دارن برای همين هم وقتی میرسن به يک امکانات تحصيلی سعی میکنن بفهمن اون مشکلات اجتماعی از کجا درست شده.
من: آره به نظرم حرفت خيلی درسته. ببينم توی کدوم شهر اسرائيل زندگی میکردی؟
زن: حيفا.
من: شهر بزرگيه؟
زن: نه بزرگ نيست ولی سومين شهر اسرائيل به حساب مياد.
من: اوضاع زندگی چطوره اونجا؟ مردم مذهبیان؟
زن: مذهبی هم داريم ولی مثل همين استراليا همه جور آدمی توی خيابون میبينی. هر کی هر جوری که دوست داره زندگی میکنه.
من: میدونی من هميشه فکر میکنم اسرائيل خيلی قيد و بند مذهبی داره، يعنی مردم بايد مراقب رفتارهاشون باشن که دولت بهانه نگيره ازشون.
زن: اصلا اينطوری نيست. هر کسی به خودش مربوطه.
من: از نظر اجتماعی چطور؟ الان نسل جديد توی اسرائيل چطور زندگی میکنن؟
زن: خيلی شبيه غربیها. خيلی از دختر و پسرها با هم زندگی میکنن ولی ازدواج هم نکردن. قديمها نمیشد به راحتی با محدوديتهای اجتماعی و سنتی کنار اومد ولی حالا مردم کاری به هم ندارن.
من: ايران هم داره تغيير میکنه منتها به نظرم بين کشورهای اطراف فقط لبنانیها از قديمتر اينطوری زندگی میکردن.
زن: آره اتفاقن لبنانیها خيلی آزادتر زندگی میکنن ولی هنوز هم فکر میکنم اسرائيل ممکنه تفاوتهايی با باقی کشورهای خاورميانه داشته باشه.
من: ببينم اگه يک يهودی بخواد دينش رو عوض کنه محدوديت داره؟
زن: نه. البته همه جور تبليغی میکنن که کسی از دين خارج نشه ولی اگر کسی دينش رو عوض کرد کاری بهش ندارن.
من: تو نمونهش رو ديدی؟
زن: خوب من خودم اصلن دين ندارم. پدر و مادرم يهودی هستن، من هم توی اسرائيل بزرگ شدم ولی هيچ دينی رو انتخاب نکردم. همهی خانواده و دوستام هم میدونن.
من: اين که دين نداری توی کارهای اجتماعی مشکلی برات درست نمیکرد؟
زن: نه. دو سال رفتم سربازی بعدش هم رفتم دانشگاه. کار هم میکردم. ولی کسی کاری نداشت که دين دارم يا نه. من میفهمم خيلی عجيبه توی خاورميانه اينطوری باشی ولی واقعا من توی اسرائيل اينطوری بودم.
من: اوضاع اجتماعی زنان در اسرائيل چطوره؟
زن: ببين واقعيتش اينه که ما توی خاورميانه خيلی رفت و آمدی نداريم. يعنی مثل شماها که ممکنه اينطرف و اونطرف برين ما اونجوری نيستيم. همين شده که ما بيشتر با اروپا سر و کار داشته باشيم. خوب اثر اروپا روی جامعهی اسرائيل بيشتر بوده. البته خاورميانهای بودن اسرائيل هم کنارش بوده. ولی زنها در اسرائيل به اروپا نزديکترن، بخصوص نسل جديد که دنيا رو بيشتر میبينن و هر جوری که دلشون میخواد زندگی میکنن. البته خود جامعهی اسرائيل اروپايی نيست ولی زنها نسبت به کشورهای خاورميانه راحتترن.
من: چطور شد اومدی استراليا؟
زن: با شوهرم تصميم گرفتيم بيايم اينجا رو ببينيم. بعد که اومديم خوشمون اومد و مونديم.
من: راضی هستی از اينجا؟
زن: خيلی زياد. با کمک هزينه دولت استراليا دارم درس میخونم. اگه اسرائيل بودم بايد کلی پول میدادم که از عهدهش برنمیاومدم. تجربهی خوبيه.
من: خيلی هم عالی. خوب من بايد زود غذام رو بخورم و برم سر کارام.
زن: فکر کنم غذات سرد شده ديگه لازم نيست کمک کنم باد بزنم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر