عنوان مقاله، وام گرفته از نمایشنامه «ماتئی ویسنییک» است؛ وقتی از زنانی نوشت که از جنگ بوسنیهرزگوین فرار کرده بودند، در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند.
در روزگاری که جهانیان خیال میکردند دیگر جنگی مثل آنچه پیشتر مردمان را آواره کرده بود پیش نمیآید، حالا تیتر اخبار حکایت از آواره شدن بیش از یک میلیون انسان طی یک هفته به خاطر حمله روسیه به اوکراین دارد.
جنگ ویرانهای میآفریند که آوارگی تنها یکی از تبعات آن است. اما امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که استبداد و تحمیل فقر هم انسانها را آواره میکند. در آوارگی، تنها انسان میماند و تنی که آوارگی را به دوش میکشد. اما زن که باشی، پیکرت میدانی است برای نبرد؛ جنگی برای بقا. اینبار به رسم هشتم مارس، «روز جهانی زن»، دنیای پناهجویی را با محوریت زنان روایت میکنیم؛ از جنگ تا استبداد و تحمیل فقر.
***
برداشت اول
سال ۲۰۱۸، پاریس؛ پیرزن لهستانی که به سختی قدم از قدم برمیدارد، روایت میکند که زمان حمله آلمان به وطنش، کودکی بود بیاختیار و هر کجا والدینش او را میبردند، میرفت تا سر از پاریس درآورد: «میدانی، هیچوقت از آلمان خوشم نیامد. هر بار که به آنجا رفتم، به کودکیهایم برگشتم. مرز به مرز رد میکردیم و مادرم من را در آغوش میفشرد. آلمان برای من یادآور جنگ و آوارگی است؛ نشانی از هر آن چه بر ما گذشت.»
شاید زن لهستانی هرگز تصورش را نمیکرد که چند سال بعد روسیه به اوکراین حملهور شود و جهان یک صدا روایت آوارگی اوکراینیها را زمزمه کند؛ روایتی یادآور هر آنچه بر زندگی او گذشت. اینبار باز هم جنگ آوارگی میآفریند؛ در جغرافیایی دیگر.
اینبار ولی پس از نزدیک به یک دهه سرازیر شدن موج پناهجویان خاورمیانهای به اروپا، خبرنگار رسانههای جریان اصلی مقابل دوربین میگوید باید اوکراینیها را پذیرفت چرا که چشمانی آبی و پوستی سفید دارند؛ یعنی مثل ما خاورمیانهایها نیستند که هم جنگ بر ما آوار است و هم آواره از استبدادیم.
برداشت دوم
سال ۲۰۲۲: توییتی دست به دست میچرخد و تصویر زنی را نشان میدهد که چشمانش به اشک نشسته و دو کودک در کنارش به خواب رفتهاند. نگاه او نگران و سرگردان است. همسرش را در اوکراین رها کرده است تا بتواند فرزندان و والدینش را از ویرانی جنگ برهاند بدون آن که بداند چه در پیش خواهند داشت.
جمله پایانی توییت اما گویای زخمی پنهان بر تن زنان آواره از جنگ است: «برای نجات فرزندان و والدینش، همسرش را رها کرده است؛ این احساس وحشتناک گناه در وجود آن زن است.»
سال ۲۰۰۶، لبنان؛ جنگ ۳۳ روزه «حزبالله» با اسرائیل جریان داشت و مادران فرزندان خود را در آغوش میکشیدند، یا زیر بمباران و یا در حال فرار. اما یک واقعه مسیر جنگ را تغییر داد و رسانهها مقامات اسرائیلی را به چالش کشیدند.
اسرائيل میگفت در پس ساختمان مسکونی که مورد اصابت بمب خوشهای قرار گرفت، حزبالله اقدام به موشکپراکنی کرده است. اما وقتی نیروهای امدادی به آن ساختمان مسکونی رسیدند، با پیکر ۵۴ شهروند غیرنظامی مواجه شدند که بیش از ۳۷ تن از آنها کودک و بقیه مادرانی بودند که فرزندان خود را در آغوش داشتند و لابد پدران در جبهه میجنگیدند.
برداشت سوم
سال ۲۰۱۹، جنگلهای شمال فرانسه: «پری»، زن جوان در حالی که مدام دستهایش را در هم قفل و گاهی دستمالی را تکهتکه میکند، با بغض و صدایی لرزان میگوید: «هر بار میگویی برویم انگلیس، تنم میلرزد. من نمیخواهم به انگلیس بیایم.»
مرد در حالی که با گوشی موبایل خود بازی میکند، با لحنی مطمئن میگوید: «تنت آسیب دیده اما روح تو بزرگ است؛ باز هم تلاش میکنیم، خداوند تقدیر ما را در انگلیس قرار داده است.»
اشک بر گونههای پری سرازیر میشود. به تلخی و سرپوشیده روایت میکند که چهطور قاچاقبر به او تجاوز کرد. مرد همچنان به بازی ادامه میدهد. پری در دوران پناهجویی و زندگی در جنگل باردار هم شده بود. اما مرد مخالف نگه داشتن نوزاد بود و پری با کمک نیروهای امدادی، فرزندش را سقط کرد.
او قدرتی در تصمیمگیری نداشت. کسی را هم نداشت که به او تکیه کند. خودش بود و مردی که میخواست به هر طریقی و با هر هزینهای به بریتانیا برسد. پری میگفت از لحظه خروج از خانهاش تا وقتی مقابل دوربین «ایرانوایر» نشسته، تمام تصمیمها برعهده همسرش بوده است.
آنها بالاخره به بریتانیا رسیدند.
برداشت چهارم
اکتبر ۲۰۲۰، شمال فرانسه، کانال مانش: نامش «شیوا محمدپناهی» بود؛ مادر سه فرزند؛ زنی که در کودکی، کودک کار بود و به ازدواج مردی درآمد که او هم به خاطر بیکاری و فقر تحمیل شده به مرزهای ایران، کارگری میکرد. آنها سه کودک ۹ و ۶ ساله و ۱۵ ماهه خود را به دوش کشیدند و از سردشت ایران خود را به مرز آبی میان فرانسه و بریتانیا رساندند تا به مقصدی برسند که کودکانشان هرآنچه آنها نداشتند، داشته باشند. اما ششم آبان ۱۳۹۹ که هنگامه سفر دریایی شد، موجها چنان اوج گرفتند که کل خانواده را در خود غرق کردند. پیکر شیوا و خانوادهاش بدون فرزند کوچکتر، به خواست و اصرار خانواده شوهرش به ایران برگردانده شد. «آرتین» که ماهها آواره دریاها بود هم بالاخره به سردشت رسید و بر تپهای کنار مادرش آرام گرفت. شیوا به خانوادهاش گفته بود با همه فشارهای دنیای پناهجویی اما زیستن برای رسیدن به مقصد را به زندگی که در ایران زیر محدودیتها و فشارهای تحمیل شده خانوادگی، اجتماعی و سیاسی داشت، ترجیح میداد.
فقر و بیکاری یکی از عوامل مهم مهاجرت و پناهجویی، بهویژه در یک دهه اخیر است.
برداشت پنجم:
سال ۲۰۱۹، یونان، پارکی وسط آتن: «سهیلا» ریز اندام با موهایی طلایی که ریشههای مشکی آن بیرون زدهاند، توانسته است چند ساعت از خانه قاچاقبر بیرون بیاید و دو فرزندش را در پارک، مشغول کند. میگوید: «صد در صد برای این که با من باشد، ما را نگه داشته است و راهی نمیکند. اگر کسی به آنها [قاچاقبران] پا بدهد، غذا و جای خوب دارد، او را گردش میبرند، لباس برایش میخرند و ... اما بعد از تنها باری که من را راهی کرد و به او گفتم پولم را پس بده، با من بد شده است.»
قاچاقبر از سهیلا ۱۰ هزار یورو پول گرفته بود اما ماهها میگذشت و او را راهی مقصدش نمیکرد. حکایت سهیلا، روایت بسیاری از زنان تنها در مسیر پناهجویی است که قاچاقبران به آنها جا و خوراک میدهند، پولشان را میگیرند، مدتی از بدنشان بهره جنسی میکشند و وقتی زن دم از رفتن میزند، تنش را به گروگان میگیرند و نه او را راهی میکنند و نه پولشان را پس میدهند.
حس تن دادگی، گناه، شرم و درماندگی وجود بسیاری از این زنان را در هم میشکند بدون آن که فریادرسی داشته باشند.
یکی از خشونتهایی که بر تن زن پناهجو روا میشود، از سوی قاچاقبران است.
برداشت ششم:
سال ۲۰۲۰، از آتن تا آلمان: شوهر زن در ایران در تصادف کشته شده بود و پدر شوهرش در صدد بود تا فرزند زن را با توسل به «قانون قیمومیت»، از مادر بگیرد؛ دختری ۱۶ ساله که دو سال از تحصیل محروم مانده بود و مادرش برای آن که او را از دست ندهد، به ترکیه و بعد یونان گریخته بود. کش آمدن زندگی پناهجویی یعنی ته کشیدن همه پساندازها و تن دادن به کارهای سیاه و غیرقانونی که بیگاری است با اندک دستمزدی برای زنده ماندن.
در دنیای آوارگی و بیپناهی، گاهی مردی از راه میرسد که در پی حمایت از زنان تنها برمیآید اما بعد از مدتی ناپدید میشود. حکایت این مادر هم به همین دلدادگی و رها شدن ناگهانی انجامید. وقتی آنها از یونان رها شدند و به آلمان رسیدند، به ناگهان مرد ناپدید شد و زن ماند با عشقی شکست خورده و تنی که ردی از عشق بر آن مانده بود.
حکایت اینچنین به کرات در دنیای پناهجویی زنان شنیده میشود؛ قصههایی که بیپایان در بیپناهی رها شده و زخمی بر جای گذاشتهاند.
برداشت هفتم
سال ۲۰۱۹، مرز یونان و مقدونیه شمالی: هزاران پناهجو مقابل کمپ «دیاواتا» جمع شدهاند تا با عبور از مرزها و سد مرزبانان، به مقصد خود برسند. سهم آنها اما گازهای اشکآور و باتوم است. در این میان، نیروهای مردمی برای پناهجویانی که پنج روز در محاصره مرزبانان و نیروهای یونانی بودند، کمک میآورند. کنار اقلام خوراکی، نوار بهداشتی، شیرخشک و پوشک هم هست. اما فرماندهان پلیس اجازه وارد کردن کمکهای نیروهای امدادی را نمیدهند چون اگر کمک برسد، پنج روز میتواند به ۵۰ روز برسد. تحمیل گرسنگی و آلودگی بهداشتی به زنان و کودکان، اهرمی برای شکستن آنها میشود؛ مثل زنی که به علت نداشتن اقلام بهداشتی در دوران قاعدگی، دچار عفونت در ناحیه تناسلی شده بود، از خارش و سوزش به خود میپیچید، گاز اشکآور میخورد و تحقیر میشد. هیچکس حق رسیدگی به او را نداشت. زندگی در کمپها هم به خاطر نداشتن امکانات بهداشتی و درمانی، بدن زنان را به خاطر بیولوژيکی که دارند، بیشتر مورد آسیب قرار میدهد. در جغرافیایی که پناهجویان حق بیمه ندارند، کار هم که ندارند، گاهی این عفونتها به آسیبهای همیشگی و گاه به مرگ میانجامد.
برداشت هشتم
روایت همیشگی؛ عشق به مثابه بلیت رهایی: پسری فارسیزبان در یکی از شهرهای اتریش به خنده میگوید: «چند تا دوستدختر دارم، هرکدام یک کشور هستند. بالاخره یکیشان من را با خودش میبرد.»
زنی در ترکیه میگوید: «اولش عاشقانه داشتیم اما گفت باید برود. او رفت و من ماندم کنار مردی تُرک که خانه و پول دارد. حالا احساس میکنم شبها یک نفر به من تجاوز میکند، وگرنه برای زنده ماندن باید تن به خیلیها میدادم.»
اگر گذرتان به آتن بیفتد، به پارکهای مرکزی سری بزنید. آتش روشن است و زنان و مردان بسیاری دور آن جمع شدهاند و قصههای تجاوز و عشقهای رها شده مثل خبرهای روزمره دهان به دهان میچرخد و قربانیها کنار آتش سیگاری به لب دارند. در میان آنها، زنان و دختران اروپایی و امریکایی بسیاری را میبینید که انگار با مخدر، تخدیر دنیای پناهجویی شده، خانواده و تحصیل رها کرده و صبح تا شب کنار پناهجویانی به سر میبرند که به آنها بیشتر به مثابه بلیت برنده مینگرند. مخلوط کرختی و هیجان، ملغمهای از ماندگاری دارد؛ حتی تن دادن به خشونت.
در موردی دیگر، مردی از ایران تماس میگیرد که پول میدهم تا زنی در اروپا با من ازدواج کند و من را ببرد.
تن زن، از ازدواج تا عاشقانههای گذری، برای بسیاری در دنیای پناهجویی صرفا بلیت یک طرفه است.
برداشت آخر
دنیای پناهجویی زنان، از جنگ تا استبداد و تحمیل فقر، به پازلی میماند که حکایت هر انسان در آن قطعهای از پازل میلیون تکهای است. اگر صرفا زنان را محور بحث پناهجویی قرار دهیم و به نمونههای عنوان شده بنگریم، بدن و روان آنها از لحظه ترک خانه در اختیار همسرانی قرار میگیرد که ممکن است خشونت روا دارند و بعد در کمپها و مسیر و قاچاقچیان، مرزبانان و نیروهای پلیس در بازداشتگاهها همگی امکان قدرترانی بر تن و روح او پیدا می کنند.
صلیب سرخ جهانی پناهجویان را آسیبپذیرترین قشر جامعه انسانی تعریف میکند. حال اگر زن هم باشی، این آسیبپذیری چندین برابر خواهد شد.
بنا بر آمار سازمان ملل متحد، بیش از ۸۲ میلیون انسان در حال حاضر آواره هستند. این آمار، اوکراینیها و افغانستانیها را پس از قدرتگیری «طالبان» در بر نمیگیرد. پس میتوان تصور کرد که جنگ و استبداد هزاران و بلکه میلیونها انسان دیگر را هم به آوارگان جهان افزوده است.
بدن زن آواره به رسم جنسیتش زیر بار جنگ، استبداد و فقر خشونتی مضاعف را بر دوش میکشد؛ خشونتی که میتواند از همسر را در برگیرد و به نیروهای دولتی، سربازان جنگی و قاچاقبران برسد. بدن زن آواره میدانی است برای نبرد و تحمیل قدرت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر