روز اول. اعتراضهای علی مطهری درباره حصر ميرحسین، رهنورد و کروبی و بعد اعتراضهايش به موضوع حجاب و تازگیها پشتيبانی از قاليباف تصاوير متناقضی از او در ذهن آدم درست میکند. در واقع انتظار داريد مطهری با همان اعتراضی که به زير پا گذاشته شدن حقوق شهروندان و معترضان دارد درباره حقوق زنان در انتخاب نوع پوشش هم نظر بدهد. منتها به زنان و حجاب که میرسد تبديل میشود به یک آدم کاملا متفاوت و بلکه متضاد. خوب این تناقض را چطور میشود حل کرد؟ راستش تنها راه حلی که به نظر من رسیده اين است که علی مطهری از ميزان آسيبپذیریاش در دفاع از حصر شدگان و مخالفتهای علنیاش با خامنهای باخبر است. در عوض تنها نقطهای که تندروها برای کنترل جامعه و اینروزها برای کنترل فعاليتهای اجتماعی از آن بهرهها میبرند همين موضوع حجاب و زير فشار قرار دادن زنان و بطور طبیعی کل جامعهست. بنابراين تنها جايی که برای مطهری میماند که گزگ به دست تندروها ندهد و از قضا از درون همين گروه با آنها تعامل کند و همزمان سوهان روحشان بشود همین موضوع حجاب و امر به معروف است. برای درک موضوع شما را ارجاع میدهم به حدود شش سال پيش و نوشتهای از اکبر گنجی که نتيجه گرفته بود که آنچه از جمهوری اسلامی باقی مانده همين موضوع سختگیری در مورد حجاب است وگرنه فساد سیاسی و ناکارآمدی اقتصادیاش در حد بدترين کشورهای جهان است و همين حجاب اجباریست که باعث تفاوت جمهوری اسلامی با ساير کشورهای جهان میشود. رفتار مطهری در زمينه حجاب به او امکان میدهد تا حرفهای ديگر او هم شنيده بشوند و در عين حال از آماج حملات تندروها در امان بماند. میشود حدس زد که آدمی مثل حسين شريعتمداری شب و روز نيايش میکند که بلکه بتواند علی مطهری را در موضوعی- هر چيزی که بشود- گير بيندازد و بعد توپخانهاش را تنظیم کند روی او و بعد نيمه پنهان علی مطهری را بصورت چندين جلد کتاب منتشر کند. به نظر من، علی مطهری را بايد با همين دوگانگی کارآمدش تحمل کرد.
روز دوم. داستان ويروس ايبولا دارد خيلی جدی میشود و اگر عربستان سعودی هم درگير بشود- که از قرار شده- آنوقت در جريان مراسم حج خدمت بشريت خواهد رسيد. جهت اطلاعتان اين که ايبولا اسم يک ويروس است که فرد مبتلا را با تب و درد عضلانی و تهوع و فلان میرساند به ملکوت و در آنجا کبد و کلیه را هم درگير میکند و از همانجا خونريزی داخلی را هم اضافه میکند و میرساند به فينال. مرحله فينال هم بصورت حذفی با آمار 50 تا 90 درصد از مبتلايان برگزار میشود. ويروس از طريق خون يا مايعات بدن منتقل میشود و تا بحال انتقال از طريق تنفس يا هوای آلوده گزارش نشده. محل جديد انتشار ويروس در گينه، سيرالئون، ليبريا و نيجريه بوده منتها شيوع قبلی بيماری که نزديک به چهل سال پيش رخ داده در سودان و کنگو بوده. در واقع اصل داستان مربوط به افريقاست. ويروس برای اولين بار از طريق ميمون يا خفاشهای ميوهخوار به انسان منتقل شده ولی چطور اين اتفاق رخ داده را کسی نمیداند. از جمله حدسيات اين است که قبيله نشينهای افريقایی که از خفاشهای ميوهخوار بعنوان منبع غذايی استفاده میکنند ویروس را از طريق تماس با خون حيوان دريافت کردهاند. درمان؟ مدينه گفتی و کردی کبابم. در حال حاضر که خبری از درمان قابل توجه نيست. منتها به نظر میرسد تغيير ژنوم يعنی اتصال قطعات ناکارآمد به دی ان ای ویروس ممکن است از تکثیر ويروس جلوگيری کند و نتیجه بدهد. اما تا وقتی راه حل پيدا بشود به جز خون، ويروس از طريق انجام امور فضانوردی با بيمار هم سرايت میکند. بنابراين از انجام امور فضانوردی با بيمار اجتناب کنيد.
روز سوم. اصولا به آدمی که وجدان کاری داردی بايد جايزه داد. یعنی عقل سلیم اينطور حکم میکند. منتها برعکس شده. همان کسی که وظيفهای را که بعهده گرفته بخوبی انجامش میدهد مجازات میکنند. صبا آذرپیک بهترین نمونه مجازات برای وجدان کاریست. قرار است روزنامهنگار درباره جامعه و برای جامعه خبررسانی کند. چشم بیدار جامعه باشد و اگر دولتمردان يا دولتزنان از بطن یک جامعه باشند حالا که دسترسیشان به جامعه کمتر شده اجتماع را از چشم يک روزنامهنگار ببينند. خوب الان صبا آذرپيک را بازداشت کردهاند که چرا خوب و دقيق نگاه میکند و چرا وقتی اهل حکومت پستوهای جامعه و گرفتاریهای مردم را نمیبينند صبا میرود ببيند. به جای این که تشویق بشود که نمیگذارد بحران اجتماعی درست بشود تنبيه شده. خوب معنیاش این است که يک عدهای از بحران سود میبرند و نانشان در همین بحرانسازیست. اين همه خدم و حشم و پول و سر و صدا که نظام هیچ مشکلی ندارد و دوباره قمپز جزیره آرامش درکردن با همين بازداشت یک روزنامهنگار میرود توی هوا. حالا دارايی صبا هم عبارت است از لابد یک خط موبایل و یک کامپيوتر. بعد از آن طرف شعار "ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد". کارهايی مثل بازداشت و زندانی کردن روزنامهنگاران اسمش ناراضی تراشی توسط يک عدهای بحرانساز است که مثل موريانه دارند ستونهای همان جزيره آرامش را میجوند. به هر حال همان به کرسی نشاندن برادر مکرم آقای دکتر احمدینژاد بايد درس عبرت میشد که نشد. بهمن احمدی امويی هم همانهایی را که بعد از هشت سال متوجه شدند گفته بود. احمد زيدآبادی هم همانها را گفته بود. الان هم صبا آذرپيک میگويد. خورشید هم که دور زمین نمیگردد.
روز چهارم. بدشانسی يعنی اينطوری. يک شرکت ساختمانی با 24 سال سابقه در استراليا هست که اسمش عبارت است از ISIS که شبيه به مخفف انگليسی اسم حکومت اسلامی عراق و شام یا داعش است. اضافه بر این که کارشان هم خراب کردن و بازسازی بناهاست. در تبليغاتشان هم میگویند کار ما تغيير کاربریست. در واقع خيلی دقيق زدهاند به هدف. منتها از جمله شانسهايی که به اين شرکت روی آورده اين است که اهل داعش تصميم گرفتهاند اسم دم و دستگاهشان را بگذارند حکومت اسلامی و در نتيجه منابع خبری استرالیا بسرعت در استفاده از مخفف IS پيشقدم شدهاند. از يکی دو جا شنيدم بعضی کسانی که در فکر بازسازی خانه و زندگیشان با اين شرکت بودند میخواستهاند خواهش کنند تابلوی تبليغاتیشان را جلوی محل ساخت و ساز نگذارند که گرفتار جوابگویی برای استخدام نيرو نشوند. بلاخره پيش میآيد ديگر. البته در استرالیا اسم ISIS زياد است و این تصميم رهبر مسلمانان جهان و ماوراء برای تغيير اسم باعث کم شدن شر و مکافات از سر بسياری از تجارتهای کوچک و بزرگ اين کشور شده.
روز پنجم. رجب طيب اردوغان دارد برای رسیدن به کرسی رياست جمهوری ترکيه تلاش میکند. اين بار اولیست که مقام رياست جمهوری ترکيه با رای مستقيم مردم انتخاب میشود. منتها سوال اين است که 12 سال حضور اردوغان در قدرت سياسی برای ترکيه چه دستاوردی داشته؟ به نظر من، اقتصاد بهتر و همزمان اعوجاج در هویت ملی و منطقهای ترکيه. اقتصاد ترکيه در 12 سال گذشته سیر صعودی داشته. دستکم سی و شش سال است که برای ما ايرانیها مقصد اصلی سفرهای تفریحی و تجاری بوده. ويزا گرفتن هم که داستانیست پر آب چشم. يعنی يک روزگاری حضرات جمهوری اسلامی از خر شيطان بيایند پايين و بگذارند مردم نفس بکشند شک نکنید که پرچمهای ترکيه در همه جای جهان نيمه افراشته خواهند شد. ولی اين اقتصاد با رونق نتيجهاش شده است اعوجاج اجتماعی. مثلا اردوغان در جريان همايش اقتصاد جهانی در داووس با اعتراض به شيمون پرز، رئيس جمهور اسرائيل، بخاطر برخورد اين کشور با غزه قلب مسلمانان منطقه را به دست آورد. منتهای مراتب گفته میشود نيروهای همین اسرائيل مورد اعتراض اردوغان با کمک در به دام انداختن عبدالله اوجالان، رهبر پ ک ک، در نايروبی يکی از گرفتاریهای اين کشور را به سود ترکيه حل و فصل کردهاند. از اينطرف تلاش کرده که بعنوان عضوی از اتحاديه اروپايی شناخته بشود، از آنطرف به بخش ترک نشين قبرس اجازه نمیدهد به عضويت همان اتحاديه دربيايد. از اينطرف همسرش را بعنوان نمونه يک زن مسلمان مدرن معرفی میکند، از آنطرف معاونی که انتخاب کرده درباره نحوه خنديدن زنان هم نظر میدهد. و اين فهرست طولانیتر از اين حرفهاست. در واقع سياست اردوغان سياست همه چيز با هم است. منتهای مراتب اگر اين اعوجاج اجتماعی را از زاويه اقتصادی نگاه کنيد میشود اينطوری معنايش کرد که همه چيز با هم به نفع اقتصاد و با نمايش اسلامی. بعبارت بهتر، هدف که اقتصاد باشد آنوقت اعوجاج معنادار میشود. راستش آدم دلش به حال وضع خود ما ايرانیها میسوزد که تبدیل شدهايم به هيزم اصلی اين مراسم شيرينیخوران اقتصادی در ترکيه.
روز ششم. دهمين همايش دوسالانه انجمن ايرانشناسی در مونترال کانادا برگزار شد. موضوع از اين جنبه که يک تشکيلات غيرانتفاعی ايران-محور توانسته بطور مرتب يک همايش قابل قبول برگزار کند بسيار قابل توجه است. مديريت اجرايی چنين برنامههايی میتواند بعنوان درس دانشگاهی ارائه بشود و محل کارآموزی دانشجويان رشتههای فرهنگی باشد. مخفف اسمشان هم که ISIS است. داستانی شده اين اسم. همايش قبلی در سال 2012 در استانبول ترکيه برگزار شده بود و زحمت تنبیه شرکت کنندگانی که از ايران آمده بودند هم افتاده بود به گردن برادران محترم. اينبار کسی از ایران حوصله تنبيه شدن نداشته و نیامده. تا جايی که فهرست سخنرانیها را ديدم میشود گفت برای همه گرايشهای فرهنگی با موضوعيت ايران چيزی برای ارائه وجود داشته. از زبانشناسی تا شعر و از مسائل کارگری در حوزه نفت تا معماری و فرهنگ قوميتها. بلکه يک روزی زيستشناسی هم وارد ميوهها بشود و اين آرزو به دل ما نماند. يک جايی چند تا عکس از يرواند آبراهامیان و عبدالکريم سروش هم ديدم که در همایش شرکت کرده بودند. طبيعیست که همایش میتوانست برای دانشجويان و محققان داخل کشور بسيار مفيد باشد منتها همان تنبیه در بازگشت راه را برای مشارکت بسته است. راستش آدم حتی از نوشتنش هم خجالت میکشد. فهرست برنامه همايش را که نگاه میکردم دیدم در موضوع فمينيسم فقط دو تا مقاله ارائه شده. به نظرم میرسید فعالان و محققان حقوق زنان بايد در مورد فمينیسم بيشتر از اينها مقاله میداشتند. خلاصه که پيشنهاد میکنم وبسايت انجمن بينالمللی ايران شناسی و برنامههای همایش امسال را ببينيد و از تنوع عناوین شگفتزده بشوید.
و روز هفتم. بخش بزرگی از مشکل آب در ايران را بايد بعنوان موضوع تغيير اقليم جهانی محسوب کرد. منتها آب يک بخش ديگری هم دارد که مربوط است به روحيه جمعی جامعه ایرانی در مواجهه با حکومت. فرقی هم نمیکند که حکومت در دست کيست. اين روحيه اينطوریست که اگر اهل حکومت بگويند ماست سفيد است مردم میگويند سياه است. البته يک برادر محترمی فرموده بودند که اگر آقا بگويند ماست سياه است اصلا من ماست را سياه میبينم. خوب ايشان حسابشان جداست. ولی واقعیت اين است که رابطه حکومتها و مردم هميشه شکرآب بوده و هر بار يکی به مقام حکومتی رسيده نردبان را شکسته که کسی نتواند برود بالا. اين شکستن نردبان باعث شده خود همان مقام هم برای پايين آمدن راهی جز پريدن و از بين رفتن نداشته باشد. ماهيت اين نردبان بطور اصولی بايد از حمايتهای مردمی درست شده باشد. یعنی همين مردم به انتخاب آدمهای حکومتی کمک کنند و در اجرای تصميمهای کلان مشارکت کنند. فقدان چنين رابطهای در مورد آب که موضوع حياتیست باعث شده ضرورت کنترل مصرف آب در اشکال خانگی و کشاورزی احساس نشود. فکر کنید راه مقابله با کمبود آب آشاميدنی در مصرف بهينه خانگیست. يعنی حياط خانه و ماشين را نباید با آب آشامیدنی شست. خوب يک حکومت همراه با مردم میتوانست زمينه مصرف بهینه آب در خانهها را فراهم کند. الان همين حکومتی که میخواهد مردم در مصرف آب صرفهجویی کنند اگر از لباس پوشيدن همان مردم خوشش نیايد تنبيهشان میکند. خوب چطور میشود از همين مردم خواست به حرف حکومتی که مدام برای هر کاری تنبيهشان میکند گوش بدهند. همین گرفتاری باعث میشود آن نيمه تغيیر اقلیمی که جهانیست و اصولا بايد قابل توجهتر باشد در مقابل مديريت ناپذيری اجتماعی مردم بیرنگ بشود. به نظرم مشکل آب در ايران به همان اندازه که درگير کاهش نزولات جویست درگير موضوع رابطه حکومت با مردم هم هست. حالا وقتی همگی با هم زير چادر وسط بيابان نشستيم معلوم میشود اشکال کار از کجا بوده.
خوب فعلا تا هفته آينده.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر