دوشنبه 10/3/89
پس لرزههاي جابهجاييها از بند 350 اوين به رجايي شهر به نظر من شديد و گسترده بوده و اكنون بعد از حدود 25 روز نیز ادامه دارد. اين پس لرزهها احتمالا چند مدت ديگر ادامه پيدا خواهد كرد تا به نقطه ی تعادل و ثبات جديدي برسد.
البته رويدادهاي مرتبط با سالگرد 22 خرداد، به خصوص چگونگي برنامه و ميزان وقوع مشاركت مردم در آن و پيامدهاي مرتبط به نوع و حجم دستگيريها، ميتواند در اين مساله و نقل و انتقال زندانيان در بازداشتگاهها و زندانهاي كشور تاثير قابل ملاحظه بگذارد. فارغ از اين تحولات و پيش از رسيدن به 22خرداد 89 آنچه مهم است اين است كه مغر متفكر جريان ضداصلاحات هنوز نتوانسته است هندسه ي محل استقرار زندانيان و بازداشتيها را با توجه به اخبار و اطلاعات و گزارشهاي گسترده مبتني بر مكان و نوع زندگي زندانيان سياسي به طور دقيق ترسيم كند.
بحث جديد اكنون حسينيه بند3 زندان رجايي شهر است که زندانیان خدماتی و کارگران کارخانجات در آن نگهداری می شوند . به نظر ميرسد برنامه ی استقرار زندانيان سياسي زندان رجایی شهر، در راسته ی سالن 5 بند2، آن گونه که انتظار داشتند نتيجه نداده است. مهديه محمدي، وقتي امروز با او تماس گرفتم گفت زيدآبادي به حسينيه انتقال يافته است. همسر احمد گفت كه او از مكانات جديد ابراز رضايت كرده و گفته است که وضعیتش در مقايسه با جاي قديم او - سالن طبقه ی مياني بند6- بسيار متفاوت است. اين تفاوت هم از نظر نوع زندانيان است كه عمدتا افراد كم خطرتر و آرامتر ی هستند و هم از نظر نوع جرائم و تعامل با ديگر زندانيان. آن ها اغلب که از امکان مرخصی رفتن بیشتر برخوردارند ، روزها به محيطهاي اداری و محل کارگاه های تولیدی اعزام ميشوند. عده ای نیز زندانی بند باز هستند که اجازه ی کار در بیرون زندان دارند.
مسعود هم در تماسی که رويا با او داشته گفته است كه هنوز به بند 3 انتقالش ندادهاند. البته باستانی نگفته است که آيا از سالن 5 انتقال یافته يا در همان اتاق 31كماكان استقرار دارد. به هر حال در راستهاي كه با اختصاص اتاقهاي 33-32-31 به زندانيان سياسي تشکیل داده بودند و قرار بود به ترتيب اتاقهاي 30،29 و... نیز به اين گروه اختصاص يابد، اکنون تنها دو نفر باقي ماندهاند؛ مسعود مرادي باستاني و مصطفي ا. اتاق كرمي هم كه كماكان بدون تغيير مانده است. اين شواهد و قرائن همگی حاكي از تعطيل شدن نقشه ی گذشته است، چون هنوز فرد جديدي به اين مكان اعزام نشده است.
رضا رفيعي امروز با ابراهيمزاده تماس گرفته و در خصوص مساله انتقال شان به رجايي شهر با رئیس بند صحبت كرد. حاج رسول گفته است كه برنامه اعزام شما با آمدن دوستان تان فعلا منتفي شده است. تمامی دوستان از اين موضوع شاد شدند. به ويژه مهدي محموديان. اما هنوز هيچكس نميتواند با قطعيت بگويد كه ما شش نفر را به صورت دائم اينجا نگاه خواهند داشت. بر اين اساس قرار شد تا آخر هفته صبر كنيم و ببينيم تصميم نهايي چه خواهد بود. با اين دلیل برنامهريزي جديد و تقسيم كار خاصي را براي زندگي جمعي شش نفره طراحي كرده و به مورد اجرا گذارديم. تصور من اين است كه اين پس لرزهها كماكان ادامه خواهد يافت و جا به جایی هاي جديدی شكل خواهد گرفت. احتمالا احمد تنها نخواهد ماند!
در این آخرين جابهجايي ما به محل باصفايي انتقال يافتهايم. زندان كچويي (فرديس) همان گونه كه از نامش پيداست در محله فرديس كرج قرار دارد كه يكي از محلات جنوبي كرج در مسير وردآورد قرار دارد. اين مكان در خروج جنوبي اتوبان تهران- قزوين- رشت واقع شده و در فاصلهاي چهار پنج دقيقهاي با ماشين از ايستگاه مترو قرار دارد كه در مسير راه آهني تهران- غرب و تهران جنوب است و به راحتي ميتوان صداي قطار و عبور آن را ، به ویزه شب ها شنيد. زندان فرديس در محلي استقرار يافته است كه به همراه مكان بسيار بزرگتري كه اكنون محل آموزش سربازان نيروي انتظامي است، پيش از انقلاب "اردو كار{ نامیده می شد- محل اصلاح و تربيت نوجوانان و جوانان يتيم و بيسرپرست و يا بزهكار. اين محل از آسايشگاه استقرار جوانان و تاسيسات و كارخانجات آموزشي و كارگاه های تولیدی در فضايي بسيار بزرگ تشكيل ميشده است.
بخشي كه اكنون در اختيار زندانيان قرار گرفته و زندان فرديس نام گرفته، شامل سه بند- اندرزگاه- و مجتمع كارگاههاي مختلف است كه اصطلاحا كارخانجات ناميده ميشود. از سه اندرزگاه فوق، اندرزگاه يك به سربازان فراري و نظاميان متخلف اختصاص يافته و اندرزگاهها يا بندهاي 2 و 3 محل اسكان زندانيان عادي است كه اكنون شش زنداني سياسي به جمع آنان افزوده شده است- اين تعداد تا ديروز سه نفر بود و معلوم نيست كه فردا چند زنداني سياسي را در برخواهد گرفت.
زندانيان فرديس برخلاف زندانيان رجايي شهر بزهكاران عادي هستند كه نوع تربيت و وضع زندگي آنان را به طور موقت و محدود به اين مكان پرتاب كرده است. اتهام و جرم آنان كلاهبرداري يا سرقت غيرمسلحانه است يا دعواهاي خانوادگي كه منجر به جدايي شده و بار مالي ای چون پرداخت نفقه و مهريه ايجاد كرده كه زندانيان يا قادر به پرداخت آن نيستند يا در حال تامين مالي براي گذراندن وثيقه يا پرداخت و تقسيط مهريه و نفقه هستند. نكته ی جالب اين است كه ارقام پرداختي اين افراد بسيار نازل است ؛گاه حتي دويست سيصد هزار تومان. با این وجود بسیاری از این زندانیان که از اقشار ضعیف جامعه هستند وسع مالی لازم را ندارند و حتي نميتوانند چنين رقمي را بپردازند.
نوع و ميزان خريد اين افراد از فروشگاه زندان بسيار كم تنوع و محدود است. از این رو موجودي كالاي فروشگاه اندک است و برعكس اوين اقلام پروتئینی چون مرغ، ماهي و گوشت را در برنميگيرد. کالاهای موجود در فروشگاه حتي به پای زندان رجايي شهر هم نمی رسد و به ندرت می توان تن ماهي يا كنسرو مرغ و... پیدا کرد. این شواهد نشانگر سطح خريد و توان مالي اين افراد دارد- هرچند كه براي پرداخت پول سيگار يا تهیه موادمخدر حد و مرزي وجود ندارد. معيار ديگر ميتواند وضعيت آرايشگاه زندان باشد. در اوين بابت اصلاح سر يك بسته سيگار مگنا ارائه می شد که حدود هزار تومان قیمت دارد. اين میزان در رجايي شهر بابت اصلاح سر و ريش بود. سلمانی در فرديس به كل رايگان است.
ميزان اجناس موجود در يخچال و تعداد يخچال های هر بند هم ميتواند معيار ديگري براي سنجش ميزان درآمد و قدرت خريد زندانیان باشد. در بند 350 هر اتاق 30 تا 40 نفري نميتوانست امور خود را با يك يخچال بزرگ بگذراند. در بند 2 زندان رجايي شهر، زندانیان هر اتاق، دو سه نفری براي خود يك يخچال كوچك داشتند. در این هر دو زندان، كمبود جا به خصوص در جايخي یا فریزر كه محل نگهداري گوشت و مرغ و ماهي بود معضل اساسی به شمار می رفت. در فرديس يك يخچال بزرگ جوابگوي كل بند است كه حدود 320 نفر را در خود جا داده است.. با اين وجود هم يخدان و هم يخچال خالي است. در اين وضعيت جاي ميوه خالي خالی، جاي غذاي خلوت و تعداد نوشابه هم از دو سه بطري فراتر نميرود!
اردوي كار زمان شاه يا اندرزگاه فرديس (كچويي) در محيطي با فضاي باز قراردارد كه ا جازه ی خيابانكشيهاي فراخ همراه با جدولبندي را به آن ميدهد. سه بند از یکدیگر جدا هستند و هر کدام بیست سی متر با هم فاصله دارند. یک محل عمومی مشترك، در ميان بندها، به بهداري، باشگاه، خبازخانه و... اختصاص يافته است كار سرويسدهي با کل زندانيان را انجام ميدهد. اندرزگاه 2 كه مادر آن استقرار يافتهايم در منتهي عليه شمال شرقي زندان و پادگان آموزشي در شمال محل موسوم به كارخانجات واقع شده است که در بخش شمالی آن یک مزرعه گندم قرار دارد که در حال حاضر کشت و کاری در آن صورت نگرفته است.
اين محل مشتمل بر جهار آسايشگاه (سالن) است دو به دو رو به روي يكديگر قرار دارند. سالن 1 و 2 در جوار قسمت مديريت و به اصطلاح زير هشت بند هستند كه با يك در آهني جدا ميشوند. آتشخانه، حمام و دستشويي و توالت (6 توالت و 5 حمام) در بين چهار سالن قرار دارد كه هر کدامدر ابعادي حدود 5×23 ساخته شده اند.
البته وضع سالن4 كه اکنون به نيروهاي خدماتي و تداركاتي و تعداد محدودي زنداني سياسي اختصاص يافته است؛ اندکی متفاوت است. ابعاد آن 11×5 متر است كه باقی مانده ی مساحت در اختیار سلماني و فروشگاه قرار گرفته است. در سالن4 در دو رديف 21 تخت (7×3) استقرار يافته است كه آسايشگاه حدود 40نفر است. اين ظرفيت براي ديگر سالنها كه داراي زندانیان كف خواب هم هستند به حدود 100نفر ميرسد. عمده زندانيان این سال ها روزها براي كار به كارخانجات اعزام ميشوند.
در فاصله بين دو سالن 1 و 3- 2 و 4 دو هواخوري با ابعاد 20×18 قرار دارد كه اخيرا به سيگاري و غيرسيگاري تفكيك شده اند. در هواخوري سيگاريها دو تیر واليبال نصب شده است كه عصرها امكان بازي را برای آن ها فراهم ميآورد. البته وجود باشگاه و زمين فوتبال مشترك زمينه را براي ورزش برنامهريزي شده زندانيان فعالتر فراهم ميكند. در هواخوري ديگر كه محل استقرار من و فعلا نوشتن یادداشت های روزانه است، باغچهاي با ابعاد 8×4 دارد كه يك نارون دوقلو، یک كاج كهنسال و تعدادي شمشاد کل بضاعت آن است. البته در این فصل سال گل های رز سفيد و سرخ و صورتي در آن کاشته اند. باغچه محل زندگي تعدادي گنجشك پرسروصداست که بر روی درختان کاج و نارون لانه دارند. این گنجشكها همراه با چند قمري كه در ديوارهاي كناري هواخوري سكني گزيدهاند، از صبح عليالطلوع شروع به نواختن "سنفوني پرندگان" می کنند. آن ها صبح وقتی زندانیان به محل کار خود می روند و هواخوری خالی و خلوت می شود فرصت می کنند تا در حياط و باغچه به دانه چيني بپردازند. غروب که می شود آ و زندانياني كه به آسايشگاهها باز ميگردند؛ مراسم جشن عروسی پرندگان با خواندن نغمه های خاص شور و نشاط دیگری می گیرد. گنجشک ها در زمان نگارش یادداشت های روزانه ی من، نشسته بر نیمکتی آهنی یا سکویی سینمانی در حیاط، در كنارههاي ديوارها يا روي سيمهاي خاردار دور حياط مستقر ميشوند به جيكجيك مداوم خود ادامه ميدهند. قمری ها آزادتر و بی خیال ترند و ابایی به پرکشیدن درون حیاط ندارند.. آن ها يا با بغ بغو جفت خود را فرا ميخوانند يا در گوش دیگری زمزمه ی خاصي ترنم می کنند.
اين فضا بسيار دلپذيرتر از كريدورهاي سالنهاي 4 و 5 بند2 يا گوشه اتاق 32 است كه تا دو روز پيش روزانه يك تا دو ساعت وقتم را در آن ها براي نوشتن يا خواندن قران و نماز ميگذراندم. البته از آنجايي كه قرار نيست همه چيز در يك جا جمع شود و هتل تک ستاره به پنج ستاره ارتقا پیدا کند، در اين جا از روزنامههاي متعدد كتابخانه كوچك بند 350 خبري نیست. در ابتدای ورود من به بند عمومی مدتي مددي مسوول کتابخانه بود و بعد كبودوند. آن جا علاوه بر روزنامه كتابهايي محدود اما متنوع عرضه می شد. در 2 رجایی شهر وضع تفاوت داشت، دسترسی به روزنامه بیشتر بود و به کتاب کمتر. در كتابخانه ی پربار بند2 می شد روزنامههايي چون حمايت، اطلاعات و ايران را آبونه شد، به صورتی استثنايي، كيهان را نیز براي من تهيه ميكردند. این كتابخانه به جز يادداشتهاي زندان مسعود بهنود- اما سبز- دو كتاب حجيم، یکی رمان چند جلدي دن آرام و دیگری در خصوص سازمان مجاهدين خلق را در اختيارم قرار ميداد كه ميتوانست ماهها فرصت مطالعه در زندان را فراهم كند- امكاني كه در زمان آزادي كمتر مهیا ميشد و زندانی شدن زمينهساز اين امر خير بود!
كتابخانه مركز فرهنگي و نمازخانه بند2 زندان فرديس هم مشترك بين كليه اندرزگاه های زندان فردیس است. البته دوستانی که به آن جا سرک کشیده اند ميگويند كه کتاب به درد بخوري ندارد. در محل جدید نه امكان آبونه شدن روزنامهها وجود دارد و نه امكان مطالعه رايگان روزنامههايي چون حمايت و اطلاعات. تلويزيون سالن هم كه عمدتا خاموش است و يا جاي بلندگوي راديو- سيدي كار ميكند. اگر هم روشن باشد نه كنترلي دارد و نه دكمه ی سالمي براي عوض كردن مداوم کانال های آن. اگر ا فرصت برای تماشای تلویزیون هم فراهم باشد، تازه معلوم نيست كه بر روي كدام شبکه تنظیم شده است؛ مسلما شبكه خبر نيست و برنامههاي خبري و اخبار شبكههاي یک و دو. در این جا زندانیان حتي علاقهاي به ديدن سريالهاي پرطرفدار در رجایی شهر، چون "آشپزباشي" یا تماشای "در چشم باد" ندارند. البته زمان پخش آن ها هم مصادف است با خاموشي شبانه كه همه چيز حاکم است، الا خاموشي. چراغهای بند و سالن تا صبح روشن است و زندانیان هر کدام به كار خود مشغولند، حتي خوردن شام تا نيمهشب. اما تلويزيون خاموش است و بی مشتری.
در اين فضاي بيخبري مطبوعاتي و تلويزيوني، راديويي تك موج هم در دست نيست چه برسد به دسترسي محدود به راديوهاي بيگانه چون راديو فردا كه در 350 امکان شنیدن آن گاه فراهم ميشد و در رجايي شهر با واسطه هميشه همواره. حتی گاه امکان شنیدن صدای تلویزیون صدای آمریکا- وي.او.اي- فراهم می شد! طبیعی است که در این شرایط می توان همچون بيرون زندان- هرچند به صورت - اخبار و گزارشهای رسمی را تكميل كرد و نقاط جا افتاده ی برنامههاي خبري ساعت 14 و 21 شبكه يك، ساعت 20 شبكه خبر و 20:30 شبكه دو را پر كرد و خطوط لابهلاي خبرها را خواند. اتاقهاي اختصاصي سالنهاي بند2 و تلويزيونهاي شخصي آنجا نعمتي بود كه معلوم نيست تا كي بايد در حسرت دستيابي مجدد به اخبار دولتي ماند و يا به امكاني چون تله تكست دست پیدا کرد كه از طریق آن ميشد عناوين تمام روزنامهها- به جز متعلق به اصلاحطلبان- را هر روز خواند.
به هر حال اين هم تجربهاي ویژه است و یکا زندگی خاص با ارتباطي محدود با پنج زندان سياسي ديگر. حال بايد ديد دور اين زندان كي به پايان ميرسد و در جريان تور گردشگی بازدید از بازداشتگاه و زندانهاي متعدد ايران نوبت بعد با كجاست!
صبح سهشنبه 11/3/89 ساعت 11:00 هواخوري بند 3 زندان فرديس کرج
پس از نگارش:
امروز صبح براي دريافت داروهايي كه در زمان ورود از ما گرفته بودند و همچنين تشكيل پرونده به بهداري زندان رفتيم. دكتر "ا" معاون بهداري و پزشكهاي ديگر طبق معمول برخورد مناسبي با زندانسان سیاسی داشتند و به ما مشکلات پزشکی ما بهتر رسيدگي می كردند. جالب اين جا بود كه معاون بهداری آشنایی داد و تاکید کرد که تمام مطالب و نوشته های من را خوانده و وضعيتم را نیز طي يك سال گذشته دنبال كرده است. ديگر پزشكان و كادر پزشكي هم برخوردي مشابه داشتند.
در راه بازگشت به داوود گفتم اين نشان از شكاف عميقي است كه بين حاكميت و ملت ايجاد شده است. دكتر سليماني هم در تاييد صحبتهاي من به عميقتر بودن اين شكاف در اقشار تحصيلكرده، شهرنشين، طبقه متوسط اشاره داشت. معلوم نيست دولت، در شرايطي كه ملت روز به روز آگاهتر و سياسيتر ميشود چگونه ميتواند به حاكميت تحميلي خود بر مردم ادامه دهد. این ضرب المثلی است معروف که "می توان بر سرنیزه تکیه داد، اما نمی توان بر روی آن نشست". می توان حدس زد که تحمیل اين وضعیت چندان قابل دوام نيست و مسلما قوه قهريه و زندان و بازداشت در درازمدت نميتواند پايههاي حكومت يك دولت غيرمردمي و اقتدارگرايانه را حفظ كند. در مورد ايران و رهبری آیت الله خامنهاي هم حتما چنين اصل و قاعدهاي حکمفرماست. به هرحال اين سنت خداوند است و امری برگشتناپذير، تنها زمان وقوع اين رويداد مهم است كه قابل پيشبيني دقيق نيست. به هر حال خداوند خود گفته است كه بنيان ظلم پايدار نيست و سخنان پيامبر است كه الملك يبقي مع الكفر و لاينقي مع الظلم.
اما بايد به این نکته توجه داشت که خداوند وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد، الا اينكه خود ملت تغيير كند. به نظر من اين تغيير در مردم ايران در حال انجام است، اما رشد آن بسيار بطئي است. بحران اقتصادي و معضلهاي ناشي از فقر و كمبود اشتغال و درآمد ميتواند در سال جاري به اين تغيير شدت و حدت و سرعت بيشتري ببخشد.
وضعيت زندانها و زندانيان و مسايل موجود درآنرها ميتواند مشتی باشد نمونه ی خروار. برخورد پزشكها و اقشار تحصيلكرده بلا استثنا تاكنون با ما متفاوت بوده است، از بازداشتگاه 209 گرفته تا بهداري اوين و از زندان رجايي شهر گرفته تا اينجا. جالب اين است كه در زندان اوين دكتر "ر" ميخواست هر چه در توان خود و كادر تحت هست در جهت درمان مناسبتر و و بهبود سريعتر و مطلوبتر زندانیان سیاسی به كار بگيرد. در زندان رجايي شهر هم در رفتار و برخورد رابط زندان كه خود زنداني بود و كادر پزشكي و درماني ميشد اين تلاش و احترام را ديد. آنچه دكتر عندليب متخصص داخلي و قلب و عروق زندان ميكرد و در سر داشت خود جاي بحث مجزا و مفصلي دارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر