شنبه 8/3/89
فضاسازي تبليغاتي شکل گرفته دور و بر ما و اعتراضهاي گستردهاي كه از این سو و آن سو انجام ميشود از جمله نامه خانوادههاي اعزام شده از اوين به رجايي شهر ظاهرا دارد كار خود را ميكند و عرصه را بر مقامهاي سياسي- قضايي و مسؤولان زندان تنگ و تنگتر ميسازد. روزي نيست كه به بهانهاي خبر و گزارش در مورد ما و زندان رجايي شهر منتشر نشود. اين مساله باعث شده است كه هر روز كه از خواب بيدار ميشويم با تصميمي جديد مواجه شويم. عماد بهاور را هنوز نياورده به اوين بازگرداندند.
براساس گزارشهاي رسيده، قرار بود احمد زيدآبادي هم- عصر به ما بپيوندند كه تا آخر شب خبري از او نشد. احتمال می رود تصميم جديدي در راه باشد. بچههايي كه از مدرسه آمدهاند گفتند كه احمد درخواست خود برای انتقال را نوشته است. امروز شنبه نشست شوراي نظارت بر زندان بود و قاعدتا بايد در مورد او تصميم گرفته باشند. اما تصميم هر چه باشد، نتيجهاش تا کنون انتقال زیدآبادی از بند6 به بند2 نبوده است. خبرهاي مدرسهاي همچنين حاكي از اين بود كه رسول بداقي به شدت تنبيه شده است. گفته می شود او را دست بسته به زير هشت انتقال داده و به شدت كتكاش زده اند. هنوز جزئيات بيشتري در مورد تنبيه رسول منتشر نشده است. علت این اقدام و این برخورد نيز هنوز روشن نيست. به هر حال، رفتار و كردار بداقي چندان غيرقابل پيشبيني نیست- این نکته ای است که چند ماه پیش در بند 350 اوین وقتی بحثی بین ما پیش آمد مطرح کردم. خدا کند بهانه ای به دست مسوولان بند 6 نداده باشد، چون از خشن ترین افراد زندان رجایی شهر هستند. مسعود از قول خانمش، و مهسا نیز به نقل مهدیه همسر احمد گفته است كه در زمان انتقال رسول به زير هشت زيدآبادی تلاش کرده است که جلوي انتقال بداقی را بگيريد كه خودش را هم به گونهاي پرتاب كرده و از محيط دور ساختهاند.
اين خبرها خود به خود نگراني های ریز و درشت خانوادهها را تشديد ميكند. به این دلیل هر چه می گوييم در جاي مناسبي قرار داريم و مشكل چنداني نداريم، به سختي حرف و سخن ما را باور ميكنند. خبر مشكل قلبي من و نيازم به اكو کردن هم از اين دست اخبار بوده است. هر چه گفته ام كه ميبينيد كه مشكلي ندارم و حالم خوب است كمتر باور ميكنند. انتشار اين خبر باعث شد كه فكر كنم بايد تماس تلفني ام را با خانواده را از سر بگيرم و بگويم كه ناراحت نباشند، چون مسئله جدی نیست!
خانم ستوده خبر داده است كه صلواتي را عوض كردهاند اما گفته می شود که قاضي جديد نه تنها دست كمي از او ندارد، بلکه بدتر هم هست. با این اخبار نیز باید با شک و تردید برخورد کرد و جانب احتیاط را نگاه داشت، چون بعید نیست که کار حاکمیت باشد که می خواهد به مرگ بگیرند تا خانواده ها به تب راضی باشند.
رويا مدارك مرتبط با پرونده ام را از دكتر فقيهي وكيل سومام دريافت كرده است. مدارك 18صفحهاي ميشود و يادداشتهاي او از خلاصه ی پرونده ی قطور من است. بايد به گونهاي بتوانم به محتویات پرونده و اتهام های وارده دست پيدا كنم تا كم كم براي نوشتن دفاعیه و حضور در دادگاه كه تاريخ 27/4/89 را براي آن تعيين كردهاند، آماده باشم. حال بايد ديد چگونه اين كار امكانپذير ميشود. ضبط يادداشتهايم در اوين، از جمله بخش دوم دفاعيات دادگاه گذشتهام كه بخش عمده آن در خصوص "تبليغ عليه نظام" بود كارم را مشكل ميكند و بايد وقت زيادي را صرف نوشتن دفاعيات كنم. بعد از ملاقات دوشنبه، پس از آنكه روشن شد محتويات پرونده انتقال مييابد يا نه بايد نوشتن دفاعيات را شروع كنم.
خانم ستوده هم قرار است به دادگاه برود و به قاضي جديد مراجعه كند و اعتراضش را در خصوص وضعيت بازداشت موقت طولاني و برگزار نشدن دادگاه ارائه دهد. نسرین از رويا هم خواسته است در اين مورد نامهاي بنويسد.
***
درست بعد از 24 ساعت نوشتن مطالب روز شنبه را پي ميگيرم، آن هم در مكان جديد و شرايطي نو.
صبح یکشنبه در حال نوشتن یادداشت ها روزانه شنبه بودم كه اعلام هواخوري اجباري شد. اين نوع هواخوري به معناي ورود نيروهاي نظامي و گارد ویژه براي بازرسي و گشتن وسايل زندانيان است. همه را به هواخوري ميفرستند و تمام اتاقهاي شخصي و حسينيه و مكانهايي مانند مخابرات و... را به دقت جستوجو ميكنند تا موادمخدر و احيانا اشيای برنده که در زندان موسوم به "تیزی" است پیدا کنند، تلفن همراه و كارت تلفن هم از دیگر مواردی است که این قوم خشن تلاش می کنند بیابند.
براي پيگيري امور كه نزد رئيس بند رفتم به قول خارجيها يك خبر خوب داشت و يك خبر بد. خبر خوب شیروانی اين بود كه رئيس زندان با درخواست اول ما ، داشتن (يخچال، تلويزيون و دو تخته فرش) موافقت كرده و سپرده است كه كارهاي اوليه براي تهيه سريع آن انجام شود. خبر بدش هم اين بود كه با درخواست راديو- ضبط و لپتاپ مخالفت شده است كه از ابتدا هم قابل پيشبيني بود! لابد دوستان وقتی از ماجرا مطلع شوند خنده های پیشین را تکمیل خواهند کرد.
بر اساس برنامه ی از پیش طراحی شده، با اعلام این خبر بد، گام دوم را برداشتم و گفتم: " حال كه با اين درخواست مخالفت شده است، پس دست کم اجازه دهید ما به مركز فرهنگي رفت و آمد داشته باشیم تا بتوانيم از رایانه هاي آن جا استفاده كنيم". پرسيد براي چه ميخواهيد به مرکز فرهنگی بروید؟. پاسخی را که در جیب آماده داشتم در برابرش نهادم: "ميخواهيم ترجمه كنيم، بنويسم و به امور دانشگاهي و روزنامهنگاري بپردازيم". شيرواني طبق معمول همراهي كرد و خودش پيشنهاد داد كه درخواستي خطاب به رئيس زندان بنويسيم و همين مسائل را شرح دهید. اگر با درخواست جدید موافقت شود به مركز فرهنگي كه ميگويند كتابخانه پرو پيماني دارد دسترسي پيدا خواهم کرد و دایره ی بسته ی دسترسی ام به کتاب های موجود در بند گشوده می شود. قرار گذاشتيم وقتي نامه ی مخالفت رسما ابلاغ شد، روز يكشنبه نامه جديد نوشته شود. در مورد درخواست تحويل پوشاک و ملاقات حضوري نيز يك پاسخ مثبت و يك منفي دريافت كردم. در نتيجه بعد از سه هفته ميتوانم لباس و پتوي شخصي داشته باشم. اما ملاقات حضوري كه امكان ميدهد مهتاب را هم بعد از چند ماهي ببينم منتفي شده است. با اين وجود شب رويا خبر داد كه دادستان با ملاقات حضوري موافقت كرده است و ميگويند كه شايد بتوان مهتاب را هم آورد و ايراد نگيرند. توصیه کردم که چنين ريسكي انجام ندهد، به خصوص كه مهتاب دو روز بعد، روز چهارشنبه امتحان دارد. توصیه کردم که برای آوردن مهتاب منتظر رسيدن نوبت ملاقات حضوري نوبتي زندان بماند كه هر دو ماه يك بار خواهد بود. بر اين اساس ميشود حدود 5-6هفته ديگر.
بعدازظهر سركلاس مفاهيم در دارالقران مرکزی بودم که یکی از جوانان زندانی متهم به قتل استاد آن است كه مسعود وارد شد. خبر آورد که می خواهند بهاور را دوباره به اوين بازگردانند. از من خواست که براي ديدار خداحافظي چهار پنج دقيقه ی بعد به بند بازگردم.. به موقع خودم را رساندم، در شرايطي كه عماد در حال خروج بود. از هم اتاقی یک دو روزه ام با دلخوری خداحافظي كردم، هر چند که این جا به جایی به نفع او و بستگان نزدیکش است که در زمان ملاقات باید سختی و دوری راه کرج را تحمل کنند. قرار شد چند روز بعد به خانم عماد زنگ بزنم و اطلاع بگيرم كه به كجا منتقل شده و حال و احوالش چگونه است. باز اتاق من به سلول انفرادي تبديل شد؛ البته از نوع در باز آن.
عماد رفت و هر چه انتظار كشيديم از احمد خبري نشد، حال باید روزشماری کنیم و منتظر ورود او باشيم. البته به اين شرايط كه اوضاع با توجه به تصميمگيريهاي لحظهاي دستخوش تغيير و تحول نشود. فردا يكشنبه است و روز كلاس آموزش قارچ، طبيعتا احمد را خواهم دبد و ميتوانيم از وضع او خبردار شويم و از حال و روز بداقی اطلاعات بیشتری کسب کنیم.
خبر رسيده است كه مجيد توكلي اعتصاب غذای خود را شكسته و به بند عمومي انتقال يافته است.
يكشنبه صبح 8/3/89 اتاق 32 زندان رجایی شهر کرج دوشنبه صبح 9/3/89 هواخوري زندان فرديس کرج
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر