جمعه 7/3/89
بعد از صبحانه، "ش" به ديدنم آمد. در شرايطي كه در صف طولانی حمام منتظر بودیم، فرصت مناسبی بود که در خصوص بيماري قلبيام صحبت كنيم. پيش از يك هفته ميشود كه آب گرم بند2 قطع است و با تمام تلاشهايي كه صورت گرفته هنوز نتوانستهاند اين مشكل را حل كنند، به جز دو سه باری كه ي حدود یک ساعت آب گرم دستشویی و حمام قطع و وصل شد. کار مسوولان زندان شده است وعده دادن دائم، هر روز ميگويند که تا فردا مشكل حل ميشود، اما تاكنون وعده اشان عملی نشده و معلوم نيست اين وضع تا كي ادامه پیدا خواهد کرد. ضرورت رعايت امور بهداشتی و مسائل شرعي بسیاری از زندانیان را مجبور ساخته است كه به گونهاي با دوش آب سرد كنار بيايند. در این میان افرادي هم از این فرصت استفاده می کنند و با هدف در رفتن از زیر بار شركت در كلاسهاي قران بحث "عذرشرعي" را برای غیبت خود به میان می آورند. البته آن ها به سرعت این پاسخ را ميشوند كه "تيمم پس براي چه زماني است؟ در قران هم...".
به اين دلیل هفت هشت ده روزی می شود که صفهاي طولاني حمام و توالت دایر شده است و روزي دو سه ساعت وقت زندانیان را ميگيرد، به خصوص بعد و قبل از خواب يا وقت نهار و نماز. به طور متوسط بيش از 560 زنداني در سالنهاي 4، 5 و 6 بند2 استقرار دارند با توجه به چهار توالت و چهار حمام سالن4 و 3 توالت و 3 حمام سالن6، تا زماني كه تعميرات سرويس و دستشويي سالن 5 تمام نشده است، به ازاء هر 80زنداني يك توالت و يك حمام وجود خواهد داشت كه با استانداردهاي بينالمللي و حتي داخلي فاصله ی بسيار دارد.
"ش" گفت كه دكتر عندليب، پزشک متخصص قلب و عروق زندان، روز جمعه كشيك است و بهتر است با توجه به مشكلات حادم امروز به بهداري سر بزنم تا او مرا ويزيت كند. بر اين اساس درخواست اعزام را به افسر نگهبان ارائه دادم و مرا به صورت اورژانس به بهداري فرستادند. پس از انجام کارهای مقدماتی از جمله گرفتن نوار قلبي به اتاق پزشك متخصص فرستاده شدم. دكتر عندليب به ويژه در ميان زندانيان سياسي حسن شهرت فراوانی دارد و بسيار دلسوز است؛ او با دقت وضعيت بيماري مرا بررسي کرد و از سابقه ی فشار خون و نوسان غیرطبیعی آن پرسید و علت یک دو بار سقوط ناگهانی ام در زندان را جویا شد. دكتر عندليب با توجه به وضعيت قلبي و فشار من تشخيص داد كه بايد اكو شوم و تست ورزش از من به عمل آيد. با توجه به نبودن چنین امکاناتی در زندان، توصیه کرد که طي روزهاي آينده به يكي از بيمارستانهاي كرج اعزام شوم تا براساس آن مسير مداواي آينده روشن شود. در اين خصوص و در زمينه ی دريافت داروهاي جديد دستورهاي لازم را به علوي، رابط بهداری زندان داد و تاكيد كرد كه ترتيبي دهد تا هر چه زودتر به بيمارستان اعزام شوم. حضور در بيمارستان احتمالا اين امكان را براي من فراهم خواهد آورد تا بتوانم در زمان ملاقات با برخي از دوستان ديدار كنم.
اين احتمال نيز وجود دارد كه با توجه به شدت نوسان فشار خون و بيماري قلبي، نياز به آنژيوگرافي نیز داشته باشم. گرفتگي شريان هان قلبي معمولا باعث ميشود كه پزشكان متخصص بتوانند دستور "عدم تحمل کیفر" را بدهند و بيمار براي پيگيري مداوا يا معالجه زیر نظر پزشك متخصص خارج از زندان، به صورت موقت آزاد شود! این موضوع در رجایی شهر سابقه دارد و گفته می شود امثال پالیزدار با داشتن این حکم در خارج زندان مشغول مداوا هستند. روز جمعه اين امكان فراهم آمد كه بتوانيم صحبت مقدماتي پنجشنبه شب با دوستان، در خصوص تقسيم كار و تعیین مكان های استقرار، استراحت و غذاخوری را تكميل كنيم. برای یک زندگی جمعی محدود و به اصطلاح کمون، اتاق 32 به گونهاي به اتاق غذاخوري تبديل شد و اتاق 31 به محل اسكان و تماشای تلويزيون. هر كدام از آن ها به طور طبيعي اتاق خواب دو نفر خواهد بود. قرار شد داوود مسؤوليت آشپزي را عهدهدار شود و سه نفر باقي مانده به نوبت وظيفه ی شهرداري (کارگری) را انجام دهند. ما سه نفر در كنار وظيفه ی خطير شهرداري كه در زندان چيزي جز نظافت، شستوشو و سفره پهن كردن و... نيست ،يك وظيفه ی خاص ديگر را نیز به عهده خواهيم داشت. مسعود مسوولیت تداركات این گروه چهار نفره را پذیرفت . کار حسابداري و رتق و فتق امور اداري و هماهنگي با مسوولان زندان هم به من سپرده شد. عماد هم قرار شد به داوود در امور آشپزخانه و تهيه ی مواد تكميلي سفره که می شود مخلفاتی چون سالاد و ...كمك كند. اين تقسيم كار با ورود زندانيان سياسي جديد احتمالي مسلما دستخوش تحول خواهد شد.
از هم اكنون اين دغدغه وجود دارد كه زندانيان سياسي گذشته را به اندرزگاه 2 بازگردانند. به گفته ی كرمي خیرآبادی، در دور گذشته که 12-11 نفر در "فرعي" سكني گزيده بودند دو نفر از این جمع - ساران پدر- و... خودكشي كرده يا به صورت مشکوکی فوت كردند. پس از مدتی، دو سه نفر از زندانيان جوانتر این جمع هم كمكم- به شيوهاي سوال برانگيز- معتاد شدند. این تعداد-البته اندک- پس از اعتياد پیداکردن به انواع موادمخدر به فساد، كلاشي، دزدي و فروش موادمخدر و داروهاي روانگردان- به ويژه سهمیه ی متادون ترک اعتیاد خود و دیگران- روي آوردند. کرمی مدعی است که اين جمع با تماسهايي كه با راديوهاي مختلف داشتند و مصاحبههايي كه انجام ميدادند در مواردي به باجگيري از مسؤولان زندان می پرداختند كه از کمیت و کیفیت آن از روال عادي خارج شده بود. این امر در نهايت به منحل شدن فرعي انجامید و آن ها در بندهاي مختلف زندان رجايي شهر كرج یا زندان اوين استقرار یافتند و مساله زندانيان سياسي بند2 نيز حل شد.
كرمي خیرآبادی تنها بازمانده ی اين گروه در بند 2 است كه زندگي خاص خود را دارد و به گونهاي در انزواي خود خواسته حبس می کشد. حضور ما موجب شده است كه او تا حدی از اين انزوا خارج شود و نزديكی و قرابت تعريف شدهاي از جانب خود بروز دهد. او در اين روزها به بهانههاي مختلف به من سر ميزند و ابراز محبت می کند. بيماري قلبي من موجب شده است كه از انبار ذخائر خود شربت گیاهی خاصي محتوي ليموعماني و نعنا و... در زمان عيادت بياورد. او به علت بيماريهاي مختلف از سهميه غذايي زندان استفاده نميكند و جیره ی غذایي خود را به صورت خام و به اصطلاح خشکه دريافت ميكند. او با وسايل طبخي كه اجازه ی تهيه آن ها را به دست آورده است آشپزي ميكند و در اتاقش آشپزخانه شخصي اختصاصی داير كرده است.
شب هنگام بهنام فیوجی مراجعه كرد و خواستار هم سفره و هم خرج شدن با گروه ما را داشت كه بعد از مشورت با دوستان با آن موافقت شد. ميماند بررسی درخواست "مصطفی. ا" که لازم است به گونهاي رای منفی دوستان را توضيح دهم كه موجبات دلخوري او را فراهم نياورد. مصطفي طي يك دو روز گذشته دائم مشغول بدگويي از بهنام، هم اتاقی اش بوده و ديشب هم تا ديد كه او به من سر زده است؛ فورا و بی اجازه وارد اتاق شد كه جواب حرف های او را بدهد. وقتي تاكيد كردم كه در اين دو سه روز هيچكس عليه شما صحبت نكرده است باز كوتاه نيامد و پای بهنام را به ميان کشید. هرچند باز تاكيد كردم که هيچكس در مورد وی حرفی نزده باز خیال رفتن نداشت. به ناچار به به جانماز باز و قران کنار آن اشاره کردم تا توانستم شر او را که فرد بدقلقی است از سرم باز كنم.
"بهروز.ا" نيز يك دو باری نزد من آمد تا در خصوص مسالهي مهمی صحبت كند كه شرایط پا نداد. ظاهرا پس از خاموشي هم سر زده و من خواب بودهام. روز شنبه بايد ببينم كه او چه نكتهي مهمی را ميخواسته مطرح كند يا چه سوال يا پرسشهايي داشته است و دارد.
با نصب پرده اتاق31 و جابهجايي يخچال و تلويزيون و... از طبقه ی پائین، اتاق مسعود و داوود سر و سامان یافته و تكميل شده است. حال بايد ديد كار ما كي به سرانجام ميرسد. فردا بايد يك پلوپز 8نفره هم به ليست درخواستها اضافه كنم. يك دوبار این مساله را با داوود مطرح كردم و از او خواستم كه چنين كاري را اين بار او انجام دهد. به نظر ميرسد اين مساله برايش كمي سنگين باشد. بايد خودم مستقيما وارد شوم و ليست درخواستهاي گذشته را تكميل كنم. قولي كه به برندگان قراني داده شده بود كه به آنها پلوپز به عنوان جايزه اهدا شود به گونهاي منتفي شده است. ميگويند پلوپز نبوده و يا اينكه برقش 110 بوده است.
بايد ديد تقاضاي ما به بنبست ميخورد يا نه.
صبح شنبه 8/3/89 ساعت11:00 اتاق32
پس از نگارش:
تصمیمم برای عدم تماس تلفنی با رويا موجب شد كه فرصت و امكان تماس با ديگران بیشتر فراهم شود. اين بار نوبت گفتوگوي چند دقيقهاي با جعفر پناهي بود، در این مرحله موفقیت به دست آوردم، چون او خانه بود. از پيام من و حمايتها تشكر كرد. من هم از اين فرصت استفاده كردم و از او خواستم در مورد اعتصاب كوهيار گودرزي و مجيد توكلي كه هر دو وضع خوبي ندارند در جامعه بیشتر صحبت كند.
در تماس جداگانهاي که با مادر كوهيار داشتم به او كه روز پنجشنبه اجازه ی ملاقات با پسرش را نیافته بود دلداری دادم. یکی از اقدام های مسوولان امنیتی و مقام های زندان برای شکست اعتصاب زندانیان سیاسی محروم کردن آنان از ملاقات است، تهدید و اقدامی که بی اثر است، چون زندانیانی که من می شناسم بی خیال این کارها هستند و با این نوع تهدیدها به اصطلاح ککشان هم نمی گزد! به مادر کوهیار پیام دادم که بهتر است روز شنبه در زمان ملاقات با جعفري دولت آبادی دادستان تهران به او بگوید که " من ميخواهم پسرم را ببينم و پيام خودم و دوستانش را دائر بر تمام كردن اعتصاب غذا به او برسانم، اگر شما واقعا ميخواهيد كه اعتصاب خاتمه يابد، امكان انجام این ملاقات را فراهم آوريد تا پيام به او انتقال يابد. در غير اين صورت معلوم ميشود كه نميخواهيد اعتصابها پایان یابد".
پيامي هم براي بچه ها، گودرزی و توکلی دارم كه قرار است به گونهاي پخش شود یا بهآن ها برسانند!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر