شایا گلدوست
من، «شایا گلدوست»، زن ترنس و کنشگر جامعه رنگینکمانی، هر هفته دوشنبه در اینستاگرام «ایرانوایر» با یکی از کنشگران و اعضای جامعه رنگینکمانی درباره مسایل و مشکلات مربوط به این قشر گفتوگو میکنم. میهمان این برنامه، «رامتین زیگورات»، فعال حوزه «الجیبیتیکیو» و پناهندگان است. با او درباره شرایط قانونی و امنیتی جامعه رنگینکمانی در ایران صحبت میکنیم و رامتین از تجربیات خود میگوید.
***
صحبت، فعالیت و حمایت از حقوق جامعه رنگینکمانی مانند گرایش جنسی به همجنس در ایران جرم بزرگی محسوب میشود ومجازاتهای سنگینی برای آن در نظر گرفته شده است. حتی ممکن است اتهاماتی که به این واسطه به افراد زده میشود، به قیمت جان آنها تمام شود.
در سالهای اخیر، نگرانی از وضعیت فعالان و اعضای جامعه رنگینکمانی که تحت بازداشت و در زندانهای حکومتی هستند، رو به افزایش بوده است. «ساره»، زن همجنسگرایی که پنج آبان ۱۴۰۰ هنگام خروج غیرقانونی از مرز و رفتن به ترکیه دستگیر شد، همچنان در زندان ارومیه به سر میبرد . اتهام او، «افساد فیالارض از طریق ترویج همجنسگرایی، ترویج مسیحیت و ارتباط با شبکههای معاند» است.
از میهمان برنامه، «رامتین زیگورات»، فعال حوزه «الجیبیتیکیو» و پناهندگان درباره تجربیات خود در مواجهه با نیروهای امنیتی پرسیدیم:
همانطورکه میدانید، فعالیت در حوزه الجیبیتیکیو در ایران با مشکلات بسیاری همراه است؛ مخصوصا در مسایل قانونی و مواردی که مربوط به حکومت میشود. ۹۰ درصد افرادی که به دلیل گرایش جنسی خود یا به شکلی که در قانون ذکر شده است، به جرم گرایش به همجنس تحت تعقیب قرار گرفته و بازداشت میشوند، در پرونده آنها موارد دیگری به عنوان اتهام ثبت میشود. به این دلیل که حکومت بتواند در سکوت و بدون رسانهای شدن اخبار مربوط به حوزه الجیبیتیکیو، هرکاری که میخواهد انجام دهد و افراد را مجازات کند. چون حکومت ایران همیشه به دلیل نقض حقوق بشر و مخصوصا حقوق جامعه رنگینکمانی، مورد قضاوت و محکوم است.
در ماده ۲۳۴ «قانون مجازات اسلامی»، مجازات همجنسگرایی مردان، حد «لواط» برای «فاعل» تنها در صورتی که ازدواج کرده و یا متوسل به زور و تجاوز شده باشد، اعدام است. این در حالی است که فرد «مفعول» فارغ از وضعیت تاهل، محکوم به اعدام میشود.
طبق تبصره یک این ماده، فاعل غیرمسلمان در ارتباط جنسی همجنسگرایانه با فرد مسلمان، مشمول مجازات اعدام است. همچنین تبصره ماده ۲۳۶ تاکید میکند فاعل غیرمسلمان در رابطه همجنسگرایانه حتی در صورت عدم دخول، به مجازات اعدام محکوم میشود. این شرایط برای زنان همجنسگرا کمی متفاوت بوده و از مجازات شلاق و در صورت ارتکاب مجدد به جرم، تا مجازات اعدام متغیر است.
در مورد اتفاقی که برای ساره افتاده است، کاملا او را درک میکنم و بسیار نگران هستم چون با او تجربهای کاملا مشابه داشتهام. به دلیل فعالیتهایم در حوزه رنگینکمانی در ایران دستگیر و در همان شهر وهمان زندان، مانند ساره بازداشت بودم.
در سال ۲۰۱۳، در روز ۱۷می، «روز جهانی مبارزه با الجیبیتیکیو فوبیا»، در ایران تحت تعقیب قرار گرفتم و متاسفانه مجبور به فرار شدم. حدود ۱۰ روز در شهرهای مختلف جابهجا میشدم تا این که بتوانم فردی را پیدا کنم که به صورت غیرقانونی از مرز خارج شوم.
زمانی که به شهر ارومیه رسیدم، تمام افرادی که میشناختم، به دلیل ترس نمیتوانستند از من حمایت کنند و مرا در خانه خود جای دهند. در شرایط استرسزای بسیار بدی بودم، چون هر لحظه ممکن بود اتفاق بدی بیفتد.
در خانه فردی که قرار بود برای خروج از مرز کمکم کند، در یکی از روستاهای نزدیک مرز ترکیه بودم که دستگیر شدم. ۱۱ مامور مسلح به خانه حمله کردند تا من را دستگیر کنند. تنها جرم من، فعالیت اجتماعی در حوزه الجیبیتیکیو بود. هم من را مورد ضرب و شتم قرار دادند و هم خانوادهای که در خانه آنها بودم. با دست و چشم بسته مرا به پاسگاههای مختلف میبردند و بازجویی میکردند و دوباره به مکانی دیگر و تکرار بازجویی. این کار به دفعات تکرار شد تا این که به دفتر سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن شهر منتقل شدم و حدود یک هفته آنجا بودم. به غیر از کتک زدن که خشونتی فیزیکی است، آنقدر مورد توهین و آسیبهای روانی قرار گرفتم که بعدها با کمک تخصصی تراپیست توانستم با بخشی از آنها کنار آمده و به زندگی ادامه دهم.
در همه بازجوییها، دوربینی برای فیلمبرداری وجود داشت. بعد از هر بازجویی، شکنجه و بعد دوباره همان سوالها تا با اعتراف اجباری به پاسخی که مد نظرشان بود، برسند. این کار بارها تکرار میشد.
این روند حدود یک هفته طول کشید و فکر میکنم دو روز را کاملا بیهوش بودم. زمان را متوجه نمیشدم، تنها از خشکی بدن که ناشی از خوابیدن روی زمین سرد بود، متوجه شدم که زمان زیادی گذشته است.
از آنجا به مکان دیگری منتقل شدم؛ بازداشتگاهی که شبیه به سلول انفرادی بود و اتاقی در ابعاد ۱/۵ در ۱/۲۰ که وحشتناکترین روزهای زندگی خود را در آن جا تجربه کردم. تنها چیزی که میدادند، آب بود و یک وعده غذا در روز که تفاوت چندانی با آب نداشت. ۲۴ ساعته صدای قرآن پخش میشد. خروج از آن اتاق کوچک به هیچ شکل ممکن نبود، حتی برای رفتن به دستشویی. مجبور بودم همان جا در میان ادرار و مدفوع خودم زندگی کنم و همه لباسهایم کثیف کثیف بود. به دفعات میآمدند، کتک میزدند، توهین و تحقیر میکردند و میرفتند. هر روز چندین بار این کار را انجام میدادند و میرفتند و دوباره و دوباره...
به دادگاه برای تفهیم اتهام منتقل شدم. جرم من جاسوسی برای بریتانیا، امریکا و اسرائیل و ترویج «بیماری همجنسگرایی» و لواط بود. علاوه بر این، توطئه علیه رهبری و مقامات جمهوری اسلامی از اتهامات دیگرم بودند.
از آنجا به زندان منتقل شدم؛ به بند بزرگسالان. به این خاطر که در یکی دو ساعتی که آنجا بودم، از سوی زندانیان مورد آسیبهای جسمی و جنسی قرار گرفتم، مرا به بند افراد زیر ۱۸ سال منتقل کردند با این که زیر ۱۸ سال نبودم. دفعه دومی که به دادگاه رفتم، حکم اعدام به من ابلاغ شد و آنجا بود که احساس کردم زندگی من تمام شده است.
با تلاش خانوادهام که ترجیح میدهم درباره جزییات آن صحبت نکنم، بعد از حدود ۴۰ روز از زندان آزاد شدم اما شبیه به مرده متحرکی بودم که قادر به ادامه زندگی نبود. بعد از آزادی، نیروهای امنیتی به خانه ما آمدند و تمامی لوازم شخصی، از جمله لپتاپم را با خود بردند؛ تمام عکسها، تصاویر و خاطراتی که از گذشته داشتم و حالا برایم هیچ چیز نمانده است. احساس میکنم که گذشتهام پاک شده است و هیچ خاطره تصویری از گذشته ندارم.
رامتین زیگورات که هنوز آن روزهای وحشتناک را به خاطر دارد، چند سال را با ترس و نگرانی در ایران زندگی کرد و بعد از آن تصمیم گرفت از ایران خارج شود و بعد از سالهای سختی که پشت سر گذاشته است، در حال حاضر در اسپانیا زندگی میکند. او به فعالیتهای بشر دوستانه خود در حوزه جامعه رنگینکمانی و پناهندگان مشغول است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر