چهارشنبه 5/3/89
ماجراي نقل و انتقال و جابهجايي اتاقها و زندان سياسي سر درازی پیدا کرد و از دو روز گذشت و به چهارشنبه هم كشيده شد.
اول صبح پس از ورود به هواخوري، مسعود با دلخوري نزد من آمد و گفت كه ديديد آمدنم به سالن5 دردسرزا شده است! او به گونهاي از من گله داشت كه چرا به عنوان نماينده ی زندانيان سياسي بند نتوانسته ام از حقوق او دفاع کنم. اصل ماجرا را پرسيدم. شرح داد كه ديشب قبل وقتي ميخواسته از صابري، هم اتاقی سابقش چیزی بگيرد و براي سليماني بياورد با ناظر شب سالن و پاسدار بند حرفش شده است. او انتظار نداشت كه در مكان جديد، افرادی كه او را از نزدیک نمی شناخته و مدت ها با وی دمخور نبودهاند، رفتاری خارج از روال سالن6 داشته باشند. علت هم این بود که چون دیر وقت و پس از ساعت خاموشی در سالن تردد داشته، مسئولان ذیربط به صورت جدي و رسمي خواستار رعايت مقررات از جانب او شده بودند.
مسعود اضافه کرد که شكايت نزد باقي نیز برده است، اما وکیل بند هم به جای هم دلی به او گفته است: "ميدانم دلت براي كجا تنگ شده است!"، سخنی که از جانب مسعود نوعی تهدید تلقی می شد. برای روشن شدن یک باره ی موضوع به باستانی گفتم كه "من نماينده ی هيچ فرد و گروهی نبوده و نيستم و نخواهم بود، تنها به جاي خودم حرف ميزنم. تاكنون هم چنين كاري كردهام".
مسعود با دلخوري از من دور شد. بعد از آمار صبحگاهی، پيش از آن كه از حیاط به اتاقهای خودمان بازگرديم، در حالي كه عصبانيت اوليهاش فروكش كرده بود، بار دیگر نزد من آمد تا هم مساله را پيگيري كند و هم به گونهاي دیگر اعتراضش را در لفافه ای بيشتري بيان كند. شروع كرد به اين مقدمهچيني كه از آمدن من به بند 2 خوشحال شده بوده و در این مدت سعي كرده است هر كمكي ميتواند برای بهبود وضعیت من انجام دهد و.. به او گفتم كه از اقدام های گذشته اش ممنونم، اما مساله اين نيست چون من هم از دلسوزي و همراهي تو خرسندم و ديگران نيز. این امری طبيعي و مرسوم است كه در این شرایط ما بايد همگي به حمايت از همديگر بپردازيم. اما عبارات "نماينده" و "نمايندگي" بار خاص خود را دارد و به اين دليل نبايد به راحتي از آن استفاده كرد و به همين دليل است كه من هم زير بار نمايندگي نميروم و نرفتهام و اگر كاري ميكنم به صورت غيرمستقيم خواهد بود و اقدام شخصي.
اندکی که آرام گرفت براي او شرح دادم كه حتي بيان اين مساله كه فلان گروه يا جريان نماينده يا سخنگو دارد، ميتواند هزينههايي را به آن ها بار كند و اگر به صورت تقسيم كار يا در درون جمع هم چيزي هست، نبايد فاش شود. بعد به ماجراي بند350 اشاره كردم كه با وجود آنكه نه من و نه سليماني نماينده ی بچههاي سياسي يا حتي اتاق9 باشيم دائم زير نظر بوديم و در بازجوييهاي رسمي و غيررسمي از نقش ما و نوع هدايت و... پرس و جو ميشد و کمترین پيامدش هم همين انتقال از بند 350 زندان اوين به زندان رجايي شهر بوده است. او با اين توضيحات پذيرفت كه از خير مساله نماينده يا سخنگو داشتن بگذرد.
در مورد انتقال او از سالن6 به محل استقرار زندانیان سیاسی- امنیتی هم گفتم كه برداشت من كه تا حد زيادي قرائن و شواهد نیز آن را تاييد ميكند اين است كه اين كار و اسكان زندانيان سياسي بند2، در حيطه ی اختيارات آقاي شيرواني و حتي حاج كاظم نبوده و نیست و این مقامهاي بالاتر قضايي، و حتي از آن ها بالاتر مسؤولان امنيتي- اطلاعاتي بوده اند که بنا به مصالحی این دستور را صادر كردهاند. اطلاعات تکمیلي نشان داد كه دستور دست کم از سوي سهراب سليماني رئیس سازمان زندان های تهران صادر شده است. به هر حال باستانی پذيرفت كه ماجرا را عملي انجام شده بداند و بپذيرد كه نه حرف باقي تهديد بوده و نه منظورش اقدام تنبيهي، بلكه اشاره ای بوده به شرایط اتاق13 و دلتنگی مسعود برای اتاق خود و هم اتاقی سابق خویش.
هنوز بحث و گفت و گوی ما با به انتها نرسیده بود و سر سفره صبحانه ننشسته بوديم كه كرمي سراسیمه در چهارچوب در اتاق حاضر شد و گفت كار مهمی دارد! بعد تخفيف داد و گفت : "پس از صبحانه سري به اتاق من بزن". او هنوز بر سر موضع خود هست و حاضر نيست جایش را تغيير دهد یا در شرايط شراكت با زندانيان ديگر قرار گيرد.
وقتي که درخواستش را اجابت کردم و به اتاقش سر زدم، پیش از هر چیز از تغيير نظرش پرسيدم. تنها یک کلمه گفت: " نه". بعد هم نامهاي را كه به حاج كاظم نوشته بود و در آن بسياري از افراد سالن و بند را متهم به دزدي و فساد و رشوه کرده بود به من نشان داد و نظرم را در مورد آن پرسيد. گفتم که بهتر است اين مباحث را شفاهي به اطلاع حاج کاظم برساند، چون اگر نامه ی دریافتی را رئيس زندان برای پیگیری به رئيس بند بدهد، با توجه به اتهامهایش عليه وكيل بند و سر وكيل بند و مسؤول مخابرات و فروشگاه و... افشای موضوع ميتواند برایش دردسرساز باشد. کرمی تاکید داشت که اهمیتی به اين مساله نميدهد و در تمام موارد مستندات لازم را در اختیار دارد. بر اين اساس منتظر ماند تا حاج كاظم به او وقت ملاقات حضوری بدهد كه ظاهرا تا کنون نداده است
عصر هنگامی که او را ديدم در كنار آتش خانه دراز كشيده بود و دانه های عرق درشتی بر پيشانياش نشسته بود. قلبش را گرفته بود و ميگفت مسموم شده است. يك آن شك كردم شايد کاری نمايشي باشد براي تاكيد بر حاد بودن بيماري قلبی اش و ضرورت اقامت در اتاق انفرادي، اما سر و وضعش نشان می داد که اوضاع و احوالش خراب تر از آن چیزی است که من در ابتدا گمان می کردم. بيماريهاي مختلف كه خاص سن و سال اوست، به ویژه سختيها و مرارت هايي كه در زندانهاي مختلف ایران و عراق و اردن كشيده است شدیدتر از آن است که بتواند دست به اقدامی نمایشی بزند. حق ندارم به این راحتی چنین قضاوت هایی در مورد دیگران داشته باشم، هرچند که دور و بر کرمی حرف و حدیث هایی زده می شود، از جمله آنتن بودن و ارتباط با مسئولان حراست و رئیس زندان. به هر حال او امشب را نیز چون شبهاي پيش در اتاق خود خواهد گذراند.
عصر، آقا غلامرضا مسؤول حسينيه سالن6 دست در دست مهمان نو رسيده به اتاق ما وارد شد و در میان شگفتی عماد بهاور رئیس شاخه ی جوانان نهضت آزادی را تحويل من داد. به شوخی گفت : "تازه از راه رسيده است، اما چون ميدانم كه مهمان عبوري است ميخواهم ردمال كنم". او به سرعت بازگشت. با وجودي كه عماد هنوز از لحاظ آماري در اختيار او بود، به صورت غيررسمي وی را تحويل ما و راسته ی زندانیان سیاسی داد. اگر كرمي زیربار نرود و به اتاق من نيايد خود به خود عماد هم اتاق جدیدم خواهد بود.
دو هم اتاقی سابق، ساعد و حسينزاده، هم بالاخره به اين نتيجه رسيدند كه حال كه در هر شرایطی رفتني هستند بهتر است زودتر در مكان جديدی كه براي آن ها در سالن6 در نظر گرفتهاند استقرار يابند. عماد زماني رسيد كه آن ها پائین رفته بودند و اتاق 31 خالي و بدون اثاثيه و وسايل بود. حالا بايد كه چگونه بايد آن را از نو سر و سامان داد. اتاق خالي مكان فراخ فراهم آورد كه سفره ضيافتي را كه به مناسبت ورود بهاور تدارك ديده بوديم، پهن کنیم و هشت نفر در یک سلول انفرادي دو در سه به صرف شام بنشينيم. دو سفره ی کوجک در کنار یکدیگر، سفره ی غذای بزرگ را شکل می داد در یک سلول انفرادي- يا اتاقي سه نفره در رجايي شهر- که براي اولين بار هشت نفر را در کنار خود جاي ميداد.
بهاور توضیح داد كه پیش از انتقال از اوین مدتی با جعفر پناهي هم سلول بوده و بعد كه او دست به اعتصاب غذا زده و به انفرادي انتقال یافته به دستور سهراب سليماني، راهي رجايي شهر شده است. آمدن عماد بر این ذهنيت دامن زده که قرار است راسته ی سه اتاقه زندانيان سياسي سالن5 بند2 رجايي شهر بزرگ تر و طولانيتر شود.. بايد منتظر ماند و ديد كه از اوين بيشتر مهمان خواهيم داشت، يا از بندهاي ديگر رجايي شهر؟
بعدازظهر پنجشنبه 6/3/89 ساعت 15:30 اتاق32
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر