بیش از یک هفته از درگیری حماس و اسرائیل میگذرد. بر اساس آخرین گزارشها، تا به حال 700 فلسطینی مجروح و بیش از 100 نفر کشته شدهاند که اکثرا غیرنظامیانِ زن و کودک بودهاند. وبلاگنویسها به این خشونتها بیاعتنا نبودهاند و درباره ابعاد مختلف مسئله اسرائیل و فلسطین قلم زدهاند. در زیر بعضی از بلاگهای چندروز گذشته را میخوانید.
* * *
کیبرد آزاد فلسطین را نماد مقاومت در برابر زورگویی میداند و مینویسد: درسته که مالیات ما برای جنگ راه انداختن استفاده می شه، درسته که پولی که فقرا و مریضهای ما لازمش دارن رو می فرستن برای بقیه جاها و درسته که در حالی که هموطن من کنار بیمارستان میمیره، از کشورهایی مریض با هواپیما وارد می شه و درسته که تلاش می شه فلسطین برای من و شما تبدیل بشه به یار صمیمی حکومت ولی واقعیت چیزی بسیار متفاوت هم هست. ما با حکومت هایی طرف هستیم که از طریق بستن و کشتن و ارعاب می خوان همه رو به شیوه خودشون مجبور کنن و اتفاقا مردم فلسطین شباهتهای بسیاری ولی مطمئن باشین در مقیاسی حادتر.
مردم فلسطین مستحق زندگی ای شایسته هستن و شخصا هم پول من و شما رو نخوردن و رنج و بی خانمانی اونها رنج و بی خانمانی بشریت است و غصبی که نسبت بهشون اتفاق می افته، درست همون غصبی است که من و شما هم در لایههایی ملایمتر درگیرشیم. فلسطین نماد مبارزه در جهانه و اسراییل بهترین نماد اون حکومتهایی که اصلی ترین حرفشون اینه که «من از شما لات ترم» و معلومه که ما بهترین آدمها هستیم برای متنفر بودن از این تیپ حکومتها.
فؤاد شمس از روشنفکران میخواهد با شکستن تابوی بحث درباره مسئله اسرائیل و فلسطین، به نقد هر دو طرف بپردازند: اکنون اسرائیل بار دیگر به این سرزمین هجوم برده است. باز هم فاجعه ی انسانی دیگری در راه است. متاسفانه در جامعه ما حتی در سطح روشنفکران ما حتی در سطح فعالین چپ اندیش جامعه ما در قبال مسئله فلسطین اندکی بی توجهی عمدی صورت می گیرد و دلیل این مسئله هم واضح است به خاطر این که حاکمیت غیر دموکراتیک جامعه ما از برخی از گروه های فعال نماینده اسلام سیاسی در فلسطین حمایت می کند و در ظاهر به مخالفت از اسرائیل می پردازد. روشنفکران و فعالین سیاسی ما مسئله فلسطین را تابویی می دانند که به آن نمی پردازند.
به نظر من اما بر فعالین حقوق بشر و فعالین دموکرات و چپ جامعه ما واجب است که به مسئله فلسطین با دیدی متفاوت بنگرند. به نظر من مسئله فلسطین این نیست که یهودیان و اعراب با هم بجنگند مسئله فلسطین این است که اسلام سیاسی در یک طرف و سرمایه داری وابسته اسرائیلی در یک طرف برای حفظ منافع خود انسان ها را به کشتن می دهند. و ما باید تیغ تیز نقد خود را به هر دو طرف نشان دهیم. به نظرم در این شرایط مواضع خود را باید با حفظ مرزبندی با هر دو طرف هم اسلام سیاسی و هم سرمایه داری لجام گسیخته مشخص کرد و جایگزین و آلترناتیوی انسانی تر را برای انسان های آن جا و تمام انسان های خاورمیانه پیشنهاد داد. فکر کنم لااقل می توانیم بر سر این مسئله بحث کنیم!
سرزمین رؤیایی دو سوی نوار غزه را قربانی دین میخواند: چند ماه پیش وقتی به یکی از دوستانم گفتم من محصولات ساخت اسراییل را نمیخرم با نگاه عاقل اندر سفیه سرش را عقب برد و گفت: چرا؟ خودش راه سادهتر را انتخاب کرده بود. فرو کردن سر در برف و فرمول سادهی دشمن جمهوری اسلامی دوست ماست.
... نه آنها که این طرف دیوار دنیا آمدهاند انتخابی کردهاند و نه آنها که آنسوتر صندلی گذاشتهاند و آتشبازی مرگ را هورا میکشند. این طرف مسلمان شدهاند چون اجدادشان مسلمان بودهاند و آن سوی دیوار یهودی چون پدرانشان دینشان را چون نامشان برایشان انتخاب کردهاند. نه اینها برای زندگی و مرگشان انتخابی داشتهاند و نه آنها میدانند چرا باید با آتش روی سر شهر همسایه هورا بکشند. هر دو کینهای به وسعت نیمقرن در دل دارند و بازی سیاه سیاست و ایدیولوژی این فرصت را بهشان نداده که به جای جنازههای خونین به قلبهای سادهی هم نگاه کنند. این بلایی است که دینشان سرشان آورده. اینکه ندانند چرا اما مرگ یکی مثل خودشان را آرزو کنند و برایش فریاد خوشحالی بکشند.
اگر بخواهم دلیلی پیدا کنم که از هر دینی بیزار باشم این یکی از بهترینهاست. ارث رسیدن قالب فکری چون زمینهای خانوادگی و جواهرات گرانبها. ارث رسیدن اینکه تو باید چطور به دنیا نگاه کنی. چه کسانی را دوست داشته باشی و برای مرگ چه کسانی بجنگی. تو هیج اختیاری نداری. تصمیمها قبلتر گرفته شده و تمام. در نکبت و ترس زندگی کن. بمیر و تمام شو. این ارثیهی اجدادی توست. وظیفه داری بکشی یا کشته شوی. اگر هم زنده بمانی باید کینهی شهادت خواهرت کوچکت را برای همه عمر با خودت به دوش بکشی. تا وقتی که بمبها را به خودت ببندی و برای همیشه از این نکبت زندگی با فشار یک تکمه خداحافظی کنی. نکبتی که نه انتخابش کردی، نه دوستش داشتی. فقط برایش زجر کشیدی تا تمام شدی.
اسد زمینی در پرده با مقایسه مستندی درباره یک کشور آفریقایی با مستندی دیگر درباره مردم غزه نتیجه میگیرد: چگونگی مواجه شدن ما با مسئله فلسطین، پیش از هر چیز اطلاعاتی در باره خود ما بدست میدهد. اینکه: من در شرایط مشابه چه رفتاری خواهم داشت؟ در مواجهه با فلسطین لحظهای جنازههای خون آلود را فراموش کنیم و از خود بپرسیم: من چگونه آدمی هستم؟ آیا مانند فلسطینی در برابر ظلم میایستم تا واقعیت خود را بسازم، یا چون آقریقایی واقعیت موجود را پذیرفته، و تسلیم میشوم؟
فؤاد شمس بر اساس یک نظرسنجی میگوید که حماس نماینده فلسطین نیست: فلسطین تنها حماس نیست. در فلسطین جنبش های مردمی و دموکراتیک و سکولار ریشه دار تر از این حرفا هستند. همین مروان برغوثی یک تنه از تمام حماس در میان مردم محبوب تر است.
برخلاف تبلیغات هایی که در رسانه های صورت می گیرد حماس نه تنها نماینده مردم فلسطین نیست که محبوبیت چندانی هم در فلسطین ندارد. حتی با این که رانت های مالی فراوانی از ترکیه و اخوان المسلمین مصر و بعضا دولت ایران دریافت کرده است، نتوانسته است جمع زیادی از مردم ساکن در غره را با خود همراه کند.
همین امسال در یک نظر سنجی که صورت گرفته است شخصی همچون "مروان برغوثی" را با اختلاف فراوانی از سران حماس رای آورده است. ... به جرات باید گفت که اگر دولت اشغالگر اسرائیل به غزه حمله نکند، مروان برغوثی و دیگر زندانیان سیاسی را آزاد بکند، قطعا حماس هیچ جایگاهی در غزه نخواهد داشت.
مجمع دیوانگان هشدار میدهد که بحث درباره خشونت نباید خشن باشد: آنچه من در این چند روز دیدهام، به پا شدن یک جنگ مجازی، به موازات جنگ حقیقی غزه است. خشونتهایی به موازات خشونتهای منطقه، اما این بار در فضای مجازی و میان کسانی که دستکم هیچ کدام نقش مستقیمی در جنگ و خشونت در حال وقوع ندارند. وقتی دست ما در جلوگیری مستقیم از یک جنایت کوتاه است، گزینه خوبی است که دستکم با بازخوانی و تحلیل آن بتوانیم ذهنیت خود و جامعه را برای پرهیز از نمونههای مشابه آماده کنیم. به نظرم این تنها دلیل منطقی است که میتوان برای پیگیری و تحلیل اخبار جنگ ارایه داد. اما وقتی همین بازتابهای خبری، خود سرشار از خشونت کلامی و حامل بیشترین نفرتپراکنیها باشند چه جیز عاید ما خواهد شد؟
... این روزها، حتی بازخوانی و تحلیل اخبار جنگ خودش به نوعی ابزار خشونت در فضای مجازی ما بدل شده است. نام این تک گوییهای متقابل هرچه باشد قطعا «گفت و گو» نیست و از سرانجام آن هر انتظاری برود بعید است بتوان انتظار صلح و آرامش و دوری از جنگ داشت.
و حسین در بودگی به نمونهای از این خشونتهای قلمی اشاره میکند: کسانی در گوشه و کنار فیسبوک، عینِ حالی که از فقدانِ آزادیِ قلم و بیان و از این دست نالانند، چنین جملههایی را تولید و هوا میکنند: «اگر هنوز شوق و ذوق دکورسازی با «عکس بوسه فلسطینی- اسرائیلی» داشتید، بدانید که چیزی جز یک «احمق» نیستید؛ اگر مامور بی جیره و مواجب موساد نباشید».
خرج کردنِ اصطلاحاتی چون «احمق» و «مامور بیجیره و مواجب موساد» به شیوهیِ پاشیدنِ نقل و نبات در جشنها و عروسیها، از فاحشه خواندنِ کسانی که چون ما نمیاندیشند زیانِ بیشتری دارد. آنی که علینژاد را به خاطرِ اعتقادش به پوششِ اختیاری فاحشه میخواند، اندیشه و اعتقادش را پنهان نمیکند و تنها شیوهیِ مخالفتش زیادی خشونتبار است. اما اینی که دیگرانی را به جرمِ بازنشرِ عکسی «مامورِ موساد» میخواند، گسلهایِ تازهای برایِ نفرتورزی ایجاد میکند و سخت نیست تصور زمانی که پامنبریها و لایکزنهای چنین موجوداتی از مرز میلیون بگذرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر