دوشنبه ۳/۳/۸۹
امروز با وجودي كه روز ملاقات زندانیان بند2 بود اما به علت زنانه مردانه بودن ملاقاتها من هم جزو گروه "بيملاقاتي"ها قرار گرفتم. این اصطلاح در زندان برای افرادی به کار برده می شود که امكان ديدار با بستگان خود را به دلایل گوناگون ندارند. علاوه بر این "بيملاقاتي"اصطلاحي اقتصادي هم به شمار ميرود و بیانگر اوضاع و احوال مالی زندانی است- "بيپول"، "نيازمند". فرض کلی بر اين است كه زنداني چون کار و کسبی در مکان جدید ندارد، فاقد درآمداست و کمک بگیر، از این رو بايد بستگان و خانواده و نزديكانش به او كمك مالی كنند تا بتواند هزينههاي خود را در زندان تامين كند كه سيگار – به شرطی که معتاد به دیگر مواد مخدر و روانگردان نباشد یا نشده باشد- از جمله اقلام اصلي آن است. كيفيت نامناسب غذاهای به اصطلاح دولتی زندان و اين بحث رایج كه در غذاهايي چون آبگوشت، عدسي، لوبيا و... هم به جاي كافور، موادشيميايي ميريزند كه در بلندمدت موجب عقيم شدن ميشود، نياز به تامين موادغذايي تكميلي يا پخت و پز شخصی یا گروهی را نیز مطرح ميكند.
در رجایی شهر، فروشگاه بند که از طریق مزایده در اختیار افراد خاص قرار گرفته و حرف و حدیث پیرامون آن فراوان است، موادي محدودتر و از نظر کیفیت نازلتر از بند 350 اوین را ارائه ميكند. می گویند که فروشگاه ماههاست اقلامی چون گوشت چرخ كرده، مرغ و حتي سبزي و صيفيجات عرضه نكرده است تا بتوان با كمك آن ها به برنامه غذايي زندان تنوع بخشيد. این مشكل زندانيان را مجبور ميكند به غذای دولتی بسنده کنند یا اگر دنبال تنوع هستند به تهیه ماكاروني بدون گوشت، سوسيس و تخممرغ - البته اگر در فروشگاه موجود باشد- دل خوش كنند. بيملاقاتيها که معمولا ارتباط شان با دنیای خارج قطع است یا کمک مالی بگیر نیستند مجبورند به گونه ای روی پای خود بایستند و کار و کسبی در زندان راه بیندازند. این گروه معمولا به تولید كارهاي دستي كوچك چون تسبيح به كمك هسته خرما يا زيتون می پردازند يا به بافندگي روی می آورند و محصولاتی چون رويه ی دمپايي، توري حفاظ تزئینی در اتاق، عروسک و....تولید می کنند. البته تعداد اين افراد اهل کار و هنرمند انگشتشمار است. تعدادي از این گروه از زندانیان از سر ناچاری به كارهاي خدماتي داخل بند روی می آورندكه عمدتا شامل نظافت کردن مکان های عمومی یا اتاق ها، تمیز کردن وسايل، شستوشوي لباس و... ديگر زندانيان است.
در زندان اقتصاد مبادله ای یا با واحد ارزش یابی خاص رواج کامل دارد. سیگار هم وسیله ی تفریح و تمدد اعصاب و... است و هم واحد سنجش کالا و خدمات. زندانیان کارگر و خدماتی به ازای کاری که انجام می دهند، هفته ای چند بسته سيگار دستمزد می گیرند و از طريق مبادله ی آن با اجناس دیگر نيازهاي ضروری خود را تامين می كنند. چون دوران حبس اغلب زندانیان مستقر در زندان رجایی شهر طويلالمدت است، دامنه ی لوازم مورد نیاز از امور روزمره ای چون سيگار و غذا، به پوشاک و... هم كشيده ميشود.
به جز افراد صاحب هنر و نیروهای خدماتی بند و زندان که به امور نظافت، آشپزی، تعمیرات و... می پردازند، دیگر زندانیان بی ملاقاتی، اغلب افرادی مستمند هستند و به نوعي وابسته به كمك زندانياني كه دستشان به دهانشان ميرسد و حاضرند آنها را زير پر و بال خود بگيرند. وقتی هزینه ها بالا می رود و زیاده خواهی فزونی می گیرد و زندگی از روال عادی و طبیعی فاصله می گیرد، بحث تامین هزينه ی موادمخدر و داروهای روانگردان هم پیش می آید. در این شرایط موضوع کسب درآمد از راه های خلاف و غیراخلاقی جدی می شود و مشاغلی چون توزیع کننده ی مواد مخدر، فروشنده متادون و داروهای خاص و بالاخره خودفروشی به دیگر کارها اضافه می شود..
صبح ديروز وقتي براي طرح مساله داوود و ضرورت انتقال سريع او برگ مرخصياي پركردم و نزد رئيس بند رفتم، آقاي شيرواني که گويا خودش نیز منتظر ورود من بود. بحث را كشاند به " مصطفي. ا" که پیش از این اشاره ای به پرونده او و همسرش و مسائل و مشکلات آنان داشتم. مسوولان زندان خواسته و ناخواسته مصطفی را در گروه زندانیان سیاسی پس از انتخابات قرار می دهند، به ویژه که او نیز تلاش فراوان دارد که خود را فردی شجاع و نترس معرفی کند که در دوران بازداشت دائم در سلول و هواخوری علیه وزارت اطلاعات شعار می داده و به مقام های عالیرتبه ی کشور بد و بیراه می گفته است.
رئیس بند می گفت که او فردي مشكلساز است و به هيچوجه نميشود با وی تعامل داشت و آرام ش ساخت. از من مشورت ميخواست و كمك. گفتم كه مسائل شديدي كه بر او بار شده است. به ويژه معضل حبس همسر و قطع ارتباط تلفنی با وی، وضعیت روحي و رواني مصطفی را به هم ريخته است و بهتر است که بیشتر با او مدارا شود. شیروانی مدعی بود که تا حد توان این اقدام ها به عمل آمده اما زندانیان دیگر، از جمله مسوولان اتاق ملاقات از دست او و مراجعات مکررش برای زدن تلفن و مکالمه های طولانی اش کلافه شده اند. توصيههايي نیز براي سرگرم ساختن مصطفی از طريق آموختن و آموزش دادن مطرح كردم. پاسخ شنیدم که او تن به شرکت در كلاسهاي آموزشي نميدهد و در خصوص آموزش دادن هم فرد قابل اعتمادي نيست كه بتوان ديگر زندانیان را به دستش سپرد. قرار شد که در این خصوس با مسؤولان قضایی و امنتی بالاتر هم مشورت كند.
توصيه نهایی ام این بود كه ترتيب ملاقات حضوری مصطفی را با همسرش بدهد و مطمئن باشد كه اين مساله روي روحيهاش تاثير مثبت خواهد داشت؛ "حتی طرح اين مساله و دادن وعده ی پیگیری ملاقات هم ميتواند مفيد باشد". با تمام این تفاصیل رئیس بند توقع داشت كه با مصطفی صحبت كنم و به آرامش و سكون دعوتش كنم.
به بند که بازگشتم هر چه دنبالش گشتم، كمتر اثری از او، حتی در اطراف اتاق های مخابرات طبقات مختلف بند، يافتم پس از پرس و جوی فراوان متوجه شدم كه به دادسرا اعزام شده است. زمانی که بازگشت و نزد من آمد شرح داد که همسرش هم آنجا بوده است. از توضیحات مصطفی این گونه برمی آمد که تعداد زيادي از زندانی های سياسيهاي غيرحزبي را به دادسرا فراخوانده بودند و گویا برنامهاي خاص براي آنان دارند.
اما بحث اصلي رئیس بند دور تصميم جديدي می گشت كه براي زندانيان سياسي گرفته شده است. ابتدا به گونهاي صحبت می كرد كه گويا تصميم خود او براي انجام تغییر و تحول در درون بند2 است، اما زماني كه به جزئيات امر پرداخت مشخص شد كه تصميمي است كه دست كم از سوي رئيس زندان حاج كاظم، گرفته شده است؛ اقدامی كه مسلما نميتواند خارج از برنامه و اراده ی مسؤولان عاليرتبه اطلاعاتي- امنيتي باشد.
بحث ضرورت تسریع در جا به جایی داوود درون بند كه شد، گفت كه بايد يك دو روزي صبر كنیم چون قرار است تمام زندانيان سياسي بند 2 به سالن پنج انتقال و در اتاقهايي همجوار اسکان یابند و "راسته ی سیاسی ها" شکل گیرد. آدرس اتاقها را كه دادمعلوم شد نزديكترين مکان به زير هشت و اتاق رئيس بند را برای ما درنظر گرفته اند. پرسیدم كه اين امر زندانيان مستقر در سالن6 را هم در برميگيرد- منظورم اين بود كه ببينم تكليف مسعود چه خواهد شد- تاكيد كرد كه شامل تمام زندانيان سياسي خواهد شد.
در فرصت مناسب که موضوع را كه با دیگر دوستان مطرح كردم، باستانی به سرعت از خود واكنش منقی نشان داد و گفت كه حاضر به جابهجا شدن نيست. علت هم روشن است، او در شرایط کنونی از وضعیت خود راضی است، اتاقی در اختیار دارد که تنها دو نفر در آن ساکن هستند و هم سلولی ای دارد که از بهترین زندانیان بند است. البته وقتي به این نکته اشاره کردم كه تصميم گويا در بالا گرفته شده و غیرقابل برگشت است با دلخوري كوتاه آمد.
در گفت و گوی مفصل با شيرواني در خصوص اعطای مرخصي هم صحبت کردم. او با اشاره به وضعيت پروندهام- در جایگاه متهم، فردی که دادگاهش تشکیل نشده و حکم محکومیت برایش صادر نگردیده- گفت : "حتي نميتوانم برگه ی مرخصي ت را رد كنم، چون به من خواهند خنديد كه ابتداييترين مساله را كه "متهم" مرخصي ندارد را نميدانم". با اين وجود قول داد که در خواست مرخصي مرا به شورای زندان بفرستد. ضرورت این امر را نوشتن و پر کردن برگهاي براي دادستان اعلام کرد که توسط مقام های زندان در اختیار جعفری دولت آبادی قرار گیرد. اصرار داشت که به فوریت این اقدام انجام شود. و برگه برای ارسال در اختیار او قرار گیرد. گفتم كه ترجيح ميدهم ابتدا نظر مخالف شورا را بشنوم و اقدام بعدی را هفته آينده انجام دهم!
پس از گذشت پنج روز از زمان ملاقات چهارشنبه پیش و انتقال دارو به زندان، هنوز آن ها را به من تحويل ندادهاند. با وجودي كه براي دريافت دارو مرا به بهداري بردند، اما با كارشكني كارمند داروخانه و نبودن رئيس تحويل دارو به سهشنبه موكول شد. اميدوارم كه این تاخیر در وضعیت درمانی ام اخلال ایجاد نکند.
آخرين كار روز دوشنبه ارائه تقاضاي ملاقات حضوري بود و درخواست تحويل البسه و پتو و... كه كاري عادی و روتين است و يك هفته زودتر از زمان معمول انجام ميشود. تصور نميكنم در تحويل وسايل، با توجه به عدم انتقال وسايلم از بند 350، مشكلی پیش آید. اما بعيد است كه با ملاقات حضوري ام موافقت شود.
برخلاف بند 350 اوين كه تحويل البسه هر شش ماه يك بار انجام ميشود اينجا ميتوان به طور مكرر درخواست لباس كرد. اما در خصوص ملاقات حضوري، برنامه ی هر شش هفته يك بار اوين با توجه به تعداد بالای زندانیان و کمبود امکانات زندان رجایی شهر، دو ماه يك بار است.
صبح سهشنبه 4/3/89 ساعت10:00 اتاق 32 سالن 5 زندان رجایی شهر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر