جمعه ۳۱/۲/۸۹
آخرين روز ارديبهشت هم در زندان گذشت، آن هم دركرج، گوهردشت، زندان رجايي شهر، بند2 سالن5 اتاق32.
ديشب و پريشب اخبار دور و ور اعتصاب غذاي جعفر پناهي این فیلم ساز و هنرمند نام آشنای ایران ميگشت که زبان گویای ملت است و آن چه از آن در رنجند. اگر جاي او را اخیرا تغيير نداده باشند ،پناهی اكنون در فضايي تنفس ميكند كه من دو ماه آخر سال 89 را در آن گذراندم. سلولی در زیرزمین اوین، انفرادي 127.
كوهيار گودرزي پيش از آنكه به بند 350 انتقال يابد، مدتی با او هم اتاق بود. در مورد سبک زندگی و رژیم غذایی شان حرف های زیادی می زد. تعريف ميكرد كه چگونه رژيم غذاييشان را از خوردن غذای دولتی به مصرف ميوه و آبميوه تغيير داده بودند. اين برنامه از يك سو آمادگي بدني جعفر را برای شرایط اعتصاب غذای تر که معمولا مایعات ( آب و نمک و چای و چند حبه قند) تنها مواد مصرفی خواهند بود، بالا برده است. اما این برنامه از سوي ديگر بدنش را از نظر ذخاير پروتئيني و چربي خالی و با كمبود مواجه كرده است. اميدوارم كه اعتصاب غذاي او به معنای وسیع تر باشد و در برنامه غذايي روزانهاش مايعات بیشتری را در نظر گرفته باشد، نه تنها آب و چای، تا بتواند با توان بيشتري اين كار بزرگ را دنبال كند.
با این وجود امید می رود اعتصاب غذای پناهی هرچه زودتر پایان یابد و دست کم به بخشی از درخواست های وی رسیدگی شود. او ميتواند در جریان ملاقات با اعضای خانواده و وكيلاش پيام دوستان، به ويژه هنرمندان داخلي و بينالمللي را دریافت کند كه از وی خواستهاند به اعتصاب خود خاتمه دهد. بعد از پیام ارسالی از طریق رويا، خودم هم ديروز مستقيما به مهدي گفتم كه از قول من هم به پناهی پيام بدهد كه وجود او و حیات پرثمرش براي ايران و ایرانیان ضروري است تا بتواند روزی حوادث خونبار انتخابات و آنچه در بازداشتگاه و زندانها ميگذرد و گذشته است را به ثبت کند و به آيندگان برساند. این نکته ی مهم را هم در پیام گنجاندم که به اين مساله توجه داشته باشد كه اعتصاب غذا نميتواند به صورت فردي و بدون هماهنگي با ديگران اثربخشی لازم را داشته باشد.
آن چه مسلم است نام و معروفیت جعفر پناهی بخشی از این کاستی ها را جبران خواهد کرد، همانگونه که تا کنون کرده است. واكنش های بین المللی و حمايتهاي داخلي باعث شده است كه پس از مدتها بلاتكليفي، روز شنبه او را به دادگاه ببرند. اين احتمال وجود دارد كه مجبور شوند جعفر را آزاد كنند. اين فشارها و فضاسازی ها حتي در مورد نوريزاد هم اثر داشت، چون عاقبت او را از انفرادي به بند عمومي انتقال داند.
اين موارد نشان ميدهد كه اعتصاب غذا با وجود خطرهایی که در بردارد، در مجموع ایک ابزار مفید و اثرگذار در دست زندانیان سیاسی - عقیدتی است و با كار تبليغاتي مناسب و جنگ رواني خاص ميتوان به امتيازهايي دست يافت؛ همان طور كه بعد از اعلام اولین اعتصاب غذاي من و تبليغاتي كه بر روي آن در داخل و خارج شكل گرفت، مجبور شدند مرا از بازداشتگاه 209 به بند عمومی 350 انتقال دهند.
بعد از دو روز تعطيلي كه همه اش به مهماني گذشت، امروز نهار را در اتاق خودمان خورديم. دوستان جديد حساسيت دارند كه من در كنار آن ها باشم و هم پاي آنان بخورم و بیاشامم. اين روند اگر ادامه پيدا كند ميتواند اضافه وزن به بار آورد و كيلوهايي را كه كم شده است به سرعت برگردد. بايد تلاش كنم با افزايش زمان ورزش و نظم دادن بیشتر به آن بين ميزان كالري دريافتي و مصرفي نوعي تعادل برقرار كنم.
امروز در حالي كه مشغول خواندن كتاب سه جلدي سازمان مجاهدين بودم دوستاني كه مشغول تمرين وزنهبرداري بودند، دعوت به مشاركت كردند. با توجه به وضعيت دست چپم و صدمه ديدگي تاندون کتف در زمان دستگیری، متوجه شدم که به هیچ وجه امكان بالا بردن هالتر و دمبل وجود ندارد، اما در سطوحي توانستم نرمشها و ورزشهاي مقدماتی لازم را انجام دهم و خود را روی فرم بیاورم.
امروز و امشب هم برنامه های تولد مهتاب بود. فرصت مناسبی دست داد كه تلفني به او تبريك بگويم. انتقال به اتاق 32 اين حسن را دارد كه با توجه به جمعیت کم سالن، ديگر چون دوران استقرار در حسینیه محدوديت زمانی چنداني براي تلفن زدن وجود ندارد. تنها محدودیت موجود این است که نبايد در دو زمان- صبح و بعدازظهر- بیش از ده دقيقه زنگ زد. اين تعدد دسترسی به اتاق مخابرات هم از نظر مدت زمان و هم تعداد تلفنها به گونه ای دست مرا باز می گذارد. علاوه بر اين، مخابرات سالن6 هم به صورت غیرمستقیم در دسترس است، زندانیان عادی حسابی هوای ما سیاسی ها را دارند. مسعود هم که جزو السابقون بند است، به مسوولان مخابرات این طبقه سفارش كرده که در ساعات خلوت و کمبود متقاضی اجازه دهند از تلفن های این قسمت هم استفاده کنم.
این امکان رعایت مسائل امنیتی را هم بیشتر می کند و از احتمال شنود تلفنی می کاهد. از همین جا بود که ديروز با مهدي صحبت كردم و گفتم پيامم به پناهي را به شیوه ی مناسب به او برساند. مهدی و مریم هفته ی آينده، چهارشنبه راهي مسافرت و گذراندن تعطيلات یک هفته ای خواهند بود. مهدی پس از بازگشت، سفري يك روزه نیز به دانمارك خواهد داشت تا جايزهاش را در زمینه ی کارهای رسانه ای دریافت کند. گمان ميكنم که یکی از آثار مثبت مشکل پیش آمده برای من، مطرح شدن مهدي در سطوح بينالمللي باشد و چرخش زندگيآش به سمت موفقيتها و پيروزيهاي بيشتر. خدا را شکر مهتاب هم با قبول شدن در کنکور و پذیرفته شدن در دانشگاه پلی تکنیک( امیرکبیر) زندگی اش در مسير مثبتي قرارگرفته است و مانند بسیاری از فرزندان نوجوان زندانیان سیاسی نبوده که آینده اشان متاثر از وضعیت پدر دگرگون و خراب شده است. تمام اين ها جاي شكر دارد. احتمال ميدهم چون زمانهاي متعدد گذشته در دل هر سختي و تنگي، رفاه و گشايش هایي براي من وجود داشته باشد. خدا كند از اين ابتلا و امتحان بتوانم پيروز و سربلند بیرون بیایم و در برابر خدا و خلق او سرافكنده نشوم؛ نه چون برخی از دوستان در بازداشتگاه و زندان کم آوردند. البته ما حق نداریم هیچکس را سرزنش کنیم، چون از واقعیت های زندگی آن ها و مسائل پشت پرده بی خبریم.
الان درست 46هفته است كه بازداشت و زنداني شدهام و در وضعیت بلاتکلیفی به سر می برم، چون دادگاهی برایم برگزار نشده است. جای تاسف دارد که مقام های بالای کشور درک نمی کنند که با ظلمی که به ملت ، به ویژه جوانان روا داشته اند، و به جای فراهم آوردن امکان ادامه ی تحصیل، به ناحق آنان را بازداشت و زندانی کرده اند چه صدمات جبران ناپذیری به کشور وارد می کنند. این دانشجویان که اغلب آن ها نخبگان ایران در زمینه های گوناگون هستند اکنون کارشان در زندان شده است عروسك سازی که من چند نمونه از آن ها را كه به عنوان هديه براي تمام بستگان و دوستان نزدیک فرستاده ام.
واكنش تمامی دريافتكنندگان حاكي از رضایت آنان و جالب و کاربردی بودن اين هنرهاي دستي زندان برای افراد عادی است. يك ماه پيش بود كه نمايندگان دادستان تهران به بند 350 آمدند. ملاقاتی پر جار و جنجال شد که به در نهایت به درگیری لفظی انجامید. پس از حرف های قضایی خصوصی تر درون اتاق ها، در گفتوگوي جمعي كه زمان خروج در پاي پلههاي منتهي به زير هشت درگرفت با اشاره به ناصر که کنارم ایستاده بود گفتم: "شما خجالت نميكشيد كه اين جوانان را به اينجا آوردهايد و مجبورشان ساختهايد كه به جاي پرداختن به درسهاي دانشگاهي و فارغالتحصيل شدن و خدمت به جامعه، شب و روزشان به عروسكسازي بگذرد؟!". بعد هم خطاب به یکی از مقام های قضایی که زیادی هارت و پورت می کرد و از عطوفت اسلامی دم می زد اضافه کردم: " از آن بدتر، اين جوان است محمد امين و اين دانشجوي دانشگاه آزاد دامغان كه به جاي درس خواندن و دکتر و مهندس شدن حالا شبها توالتشويي ميكند". این ها سخنان دندان شکنی بود كه هيچ پاسخي برای آن وجود نداشت و هیچ واکنشی به جز شرمساري. در انتها بحث سیاسی تر شدو فرصتی فراهم آمد تا موضوع را بکشانم به آن شخص خاص و شخصیت معروف که پشت تمام این ماجراها قرار دارد! دوستان نگران بودند که این حرف ها بهانه ای به دست دهد تا پرونده ی جدیدی در زندان برایم درست کنند.
در جریان این جر و بحث ها بود که گریزی هم زدم به صحرای کربلا و برخوردهای نامناسبی که با بچهها در بازداشتگاه ها شده و در زمان بازجوييها، با بازجوهاي ماسكدار! خدا بيامرز فرهاد وكيلي كه بالاي پلههاي منتهي به بند ايستاده بود با شگفتي به مباحث ما گوش ميكرد. او بعد به دوستان نزدیکش گفته بود، که دلم حسابی خنك شد!
صبح شنبه 1/3/89 ساعت 9:30 اتاق32 بند 2 زندن رجایی شهر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر