سهشنبه ۲۸/۲/۸۹
برنامه ی انتقالم از حسينيه ی سالن 6 به اتاقهاي طبقه پايين بند 2 به ویژه سالن 5 جديتر شده است. باقي امشب با باستانی صحبت كرد و خبر داد كه كار انتقال به اتاقهاي سالن 6 در حال انجام است. مسعود می گفت كه بحث انتقال به اتاقهاي طبقه ی کنونی- سوم- مطرح نيست. بر اين اساس تصور ميكنم كه امروز جابهجايي انجام شود و نيازی به دستور مستقيمتر و جديتر رئیس بند نباشد.
امروز شيرواني باز نشان داد كه روحيه ی كار راه بيندازي دارد- دست كم در مورد من این امر صادق است. صبح وقتی نتيجه ی آزمايش خون من حاضر بود و برای دریافت آن به بهداري مراجعه كردم. پزشك معالج ام كه رئيس بهداري زندان هم هست، دارو های خاص مورد نیاز را نوشت. چون طبق معمول داروی مورد نیاز من چون داروهای تخصصی زندانیان در داروخانه ی زندان وجود نداشت، سوال کرد كه امكان تهيه ی آن را از بيرون دارم یا نه. جواب مثبت بود. نسخه مشتمل بر سه دارو بود. داروي فشار خون جدیدم که با توجه به حساسیت غذایی و دارویی نوشته شده بود- لوزاتان. موضوع حساسیت به داروهای قلبی خاص از گروه بتابلاکرز از پيش به پزشک معالج اعلام شده بود. داروی دیگر دارماتون به عنوان خونساز و رفعكننده مشكل کمبود آهن بود که از دوران بازداشت در 209 به آن نیاز پیدا کرده بودم.
مسلما نگاه داشتن طولانی مدت زندانیان سیاسی در سلول انفرادی، عدم دسترسی به هوای آزاد و نور خورشید کافی و تغذیه ی نامناسب ناشی از دسترسی نداشتن به مواد غذایی ضروری، در این زمینه نقش اساسی را ایفا می کند. انتقال به بند عمومی - حتی از نوع بند 350 خاص زندانیان سیاسی- این مشکلات را کم می کند، به ویژه که امکان مصرف داروهای تقویتی ضروری – به خصوص برای سالخوردگان و بیماران- مانند مواد معدني و ويتامين را فراهم می کند. مورد سوم ويتامين "ائي400" بود که از قبل تهيه شده بود،اما موضوع انتقال از 350 به رجایی شهر دسترسی به آن را منتفي كرد.
نوشتن نسخه و ضرورت تحویل آن از خارج بهانهاي شد تا موضوع ملاقات با خانواده را بتوانم با رئیس بند مطرح كنم. با توجه به مشکل ملاقات های یک هفته در میان زندانیان رجایی شهر، مسعود به ذهنش رسيد كه برای افراد جديد الورود درخواست يك ملاقات جداگانه و خارج از روال هفتگي داشته باشیم. اين مساله را كه با شيرواني مطرح كردم، او هم در مورد تسريع انتقال دارو و هم امكان ملاقات نظر مساعدي نشان داد. خود او تلاش كرد كه در تماس با مقام های مافوق ترتيب يك ملاقات فوري را برای من فراهم کند، اقدامی که موفقیت آمیز بود.
با این موافقت حسابی در منگنه قرار گرفته بودم. من كه پیش از آن در تماس های تلفنی به خانواده ام تاكيد ميكردم که نيازي به انجام ملاقات نيست و دردسرهاي زیاد مرتبط با آن، از جمله رفت و آمد سخت و زمانبر تهران- كرج، حال مجبور شده بودم که به رويا زنگ بزنم و از او بخواهم تا اين چهارشنبه نيز كار و زندگياش را رها كند و به رجایی شهر بيايد. او هفته پيش نیز مجبور شد چهارشنبه به انزلي برود تا ترتيب كارهاي مربوط به دادگاه انزلي در خصوص مسائل باغ مادر بزرگ را بدهد و در جهت تسريع كارها و تخفيف دردسرها، وكالتنامهاي نیز به نفر سوم بدهد.
گمان من این است که زندان بیش از این که برای زندانی، به ویژه از نوع سیاسی اش، سختی و دردسر داشته باشد، برای بستگان نزدیک به خصوص همسران مشکل ساز است و مسئله دار. آنان به جز مسائل عاطفی از یک سو باید کمبود شوهر را که در اغلب موارد تنها نان آور خانواده است ا تحمل کنند و از سوی دیگر دائم کار و زندگی خود را کنار بگذارند و در مسیر منزل و دادگاه یا خانه و زندان در رفت و آمد باشند. حتی انجام ملاقات که در ظاهر می تواند امری خوب و شادی بخش برای اعضای خانواده باشد، به دلیل بروز مشکلات جانبی و مسائل حاشیه ای در خیلی از اوقات دردسر زا و برای بستاگان توانفرساست.
این مسائل، اگر توام با کمبود امکانات مالی باشد، به ویژه در خانواده های تازه تشکیل که هنوز علائق و عواطف چندان ریشه نگرفته است بحران زاست و گاه تا مرز نابودی بنیان خانواده پیش می رود. هم فکری و هم راهی و حضور دیگر هم رزمان و بستگان شوهر در کنار همسران زندانیان تا حد زیادی این مشکلات را تخفیف می دهد. به این دلیل است که از ابتدای دستگیری ها این موضوع به صورت جدی مطرح شد که باید به نوعی دست خانواده ها را گرفت و نوعی تشکل حمایتی ایجاد کرد که کمبودهای مالی و عاطفی جبران شود. نکته ی جالب این که حاکمیت سختگیر و تندخو بر خلاف زندانیان عادی که از این امر استقبال می کند در خصوص زندانیان سیاسی حساسیت فراوانی نشان می دهد. اخبار دریافتی از دادسراها و مراکز توجیه و تهدید بیانگر آن است که از دید مقام های امنیتی – قضایی کمک مالی به این گروه از زندانیان جرمی نابخشودنی است و عاملی برای تشکیل پرونده و دستگیری! حتی برگزاری مراسم ویژه ی مذهبی و دوره های قرائت قران و دعای کمیل نیز از منظر حاکمان اسلامی گناه کبیره است، همانگونه که یافتن نهج البلاغه نزد زندانی سیاسی در سلول انفرادی!
امروز يكي از زندانيان عادی سالن پنج نزد من آمد و سلام و عليك گرمی انجام داد؛ هم نام یکی از هنرپیشه های معرف است. جرم او در ظاهر دعوا و مسائل اداري است اما خودش معتقد است كه مواضع سياسي و روابط نزدیکش با اصلاحطلبان علت اصلی پاپوش دوختن و به حبس انداختن وی بوده است. به نظر می رسد که از مسئولان اطلاعاتی یا امنیتی سابق است، چون ادعا می کند كه در زمان وزارت فلاحيان، تا آخرين روزها همكار او بوده است.
"ش" با وجود آن که زندانی عادی است اما اطلاعات پشت پرده ی جالبي دارد كه احتمالا تلفنی از افراد مشغول به کار در دولت احمدی نژاد یا همکاران سابقش کسب می کند. نميدانم چه میزان ميتوان به او اعتماد كرد! البته، این نکته ی مهم و امر مسلمی است که نباید در زندان ارتباط های خود را محدود کنم. هرچه باشد هر زندانی روزنی است به خارج و منبعی برای کسب اطلاعات سیاسی و غیرسیاسی. او گفت كه در ابتداي انقلاب يكي از مسؤوليتهايش فرمانداري بوشهر بوده است. برای اطمینان خاطر و آزمایش او نام "احمد. م" استاندار وقت یکی از استان های جنوبی را به میان آوردم. اظهار آشنايي كرد و خاطراتي را بیان داشت. به نظر ميرسد كه اين بخش از حرف هایش درست باشد. ابراز تمایل کرد که با او تماس بگیرد. قرار شد تلفن وی را از بچههاي انتشارات بگيرم و در اختیارش قرار دهم.
پنجشنبه شب 30/2/89 ساعت 17:30 اتاق32 سالن5
پس از نگارش:
روز موعود رسيده بود. چون كلاسهاي يكشنبه تعطيل بود، دل بستیم به سهشنبه. مسعود توانست احمد را ببيند و با او در خصوص مسائل مختلف صحبت كند. بیشتر موارد شامل خبرهاي تكراري بود كه در زمان ملاقات با اعضای خانواده يا گفت و گوی تلفنی با دوستان رد و بدل شده بود. اما خبر با ارزش زیدآبادی اين بود كه بداغي را مستقیما به بند 6 منتقل كرده اند و داوود راهي بند4 شده است- خبري كه از پيش در مورد سليماني داشتيم. او اين نكته را نیز افزود كه با مراجعه داوود به پزشک زندان و مشخص شدن وضع نامناسب جسمي اش، مسؤولان زندان ضرورت انتقال سلیمانی به بند2 را مطرح كردهاند. در این خصوص حرف آخر را شورای زندان می زند، البته با صلاحدید مقام های امنیتی و قضایی. تاكنون خبري از انتقال داوود به بند 2 نشده است.
مسعود در ضمن اين خبر را از آموزشگاه آورد كه با حضور من در كلاس ها موافقت شده است. عبدي مسؤول آموزش مدعی شده است كه صبح اسم مرا برای شرکت در کلاس پرورش قارچ در بلندگوی سالن پيچ كردهاند و چون در کلاس حاضر نشدهام، نامم را جزو غایب های كلاس گزارش کرده اند! اين در شرايطي بود كه نام مرا تنها براي مراجعه به بهداري خوانده بودند . مهم نیست، هر چه باشد از روز يكشنبه ميتوانم در كلاس پرورش قارچ شركت كنم عصر عبدي مرا صدا كرد و در هواخوری بند پیام ارسالی توسط مسعود را خودش تكرار كرد. نگفتم نامم خوانده نشده است. به تشكر كردن بسنده كردم. بايد ببينم در كلاسهاي دانشگاهي و علمي كاربردي پيام نور هم ميتوانم ثبتنام و شركت كنم يا نه. گفته می شود زندانیان سیاسی محروم از حضور در چنین کلاس هایی هستند.
احمد در گفت و گو با مسعود اين حرف را هم زده بود كه فردا ملاقات حضوري با مهديه، همسرش دارد- دختر دكتر محمدي گرگاني ، از اعضای اولیه ی سازمان مجاهدین و نماینده ی مجلس اول.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر