حرف اول و آخر من درباره فوتبال به عنوان یک پدیده اجتماعی این است که خیلی نباید فوتبال را سیاسی کرد. چون عدهای از این نگاه استفاده میکنند تا ادامه راه «مارکس» را بروند و بگویند که فوتبال، افیون تودههاست که من با این نگاه مخالفم. یعنی با استفاده سیاسی از فوتبال، چه مثبت باشد و چه منفی، مخالفم. در تاریخ هم این نگاه جواب نداده است البته.
در طرف مقابل خیلیها تلاش کردهاند تا با استفاده از فوتبال کاری کنند که مردم درد، فقر یا بدبختیشان را فراموش کنند اما اینکه شما نود دقیقه به تماشای فوتبال مینشینی و همه چیز را فراموش میکنی تا لذت ببری، به هیچ عنوان به این معنا نیست که قبل و بعدش هم همین اتفاق میافتد چون قبل و بعد از مسابقه شما دردها و مشکلات خودتان را دارید. در کشورهای توسعه نیافته یا کمتر توسعه یافته این دردها و رنجها میتواند نبود آزادی، محدودیتها، فقر و ... باشد و در کشورهای توسعهیافته وام و قسط و مشکلاتی از این دست.
در هر دوی این دست کشورها اما مردم به تماشای فوتبال میروند تا نود دقیقه لذت ببرند اما بعدش به زندگی عادی خود برمیگردند. اینکه ما بخواهیم بگوییم که فوتبال میتواند این قدرت را داشته باشد تا به جامعه، خانواده یا حتی فرد امید بدهد و یا بعد این امید را از او بگیرد، چندان مورد قبول من نیست و من خیلی با آن موافق نیستم. اما اگر بخواهیم به وجوه غیر ورزشی فوتبال بپردازیم، باید بگویم که فوتبال میتواند در بعضی موارد، بعضی زمانها و به صورت محدود، یک سری کارکردهای دیگر داشته باشد اما مسأله این است که اصل داستان فوتبال بازی کردن و فوتبال دیدن، لذت بردن است. این را اروپاییها فهمیدهاند و برای همین هم سعی کردهاند آن را از مسائل دیگر تهی کنند و اضافات آن را کنار بگذارند.
نمونه و مثال این ماجرا را شما میتوانید در انگلستان ببینید که یک سیاستمدار جرأت نمیکند حتی نزدیک فوتبال بشود. آخرین موردی که در اینباره مطرح شد، مورد «دیوید میلیبند» بود که کسی هم تا مدتها از آن خبر نداشت. میلیبند عضو هیأت مدیره تیم ساندرلند بود و آنها «دیکانیو»ی ایتالیایی را به تیمشان آوردند که او هم به دلیل مطرح شدن بحثها و تهمتهای فاشیستی رها کرد و رفت. تأکید میکنم که سیاستمدارها در انگلستان به دلیل تبعاتی که ممکن است برایشان ایجاد شود نزدیک فوتبال نمیشوند.
در آلمان حتی مالکیت یک باشگاه را به یک فرد نمیدهند. یعنی پنجاه بهعلاوه یک درصد از سهام یک باشگاه باید مال مردم باشد تا کسی نتواند باشگاه یا افتخارات و دستآوردهایش را از آن خود بکند. چیزی که من میفهمم این است که اینها درک کردهاند که فوتبال جای لذت بردن است. همین!
در میان تماشاگران هم وضع به همین ترتیب است. من در چند بازی از لیگ انگلستان که از نزدیک دیدهام، اینطور بوده که برای تماشاگر فرق نمیکند که تیمش برنده باشد یا بازنده. او نود دقیقه داد و فریاد میکشد و خودش را میکشد. بازی هم که تمام میشود، گاهی دیدهام که طرفداران تیم بازنده بیشتر خوشحالی میکنند و میرقصند.
آنچه من هم به آن اعتقاد دارم «فوتبال برای لذت» است منتها به دلیل برد و محبوبیتی که این ورزش دارد و به دلیل کارکردهای اجتماعی غیر قابل انکار آن، حضور در آن و سود بردن از آن، برای همه وسوسهانگیز است. سیاستمداران، کمپانیهای بزرگ تجاری، الیگارشها (در اروپا الیگارشهای روس و عرب بسیار به فوتبال علاقه و توجه نشان میدهند) و ... علاقهمند دخالت دادن خود در فوتبال هستند تا از مزایای آن بهرهمند شوند. اما این بهرهمندی دیر یا زود پس زده میشود و همان لذت است که بر جای میماند.
این جریان «بهرهبرداری» در دل اتفاقهای اجتماعی هم رخ میدهد. به عنوان نمونه شور و شوق جامعه پس از صعود تیم ملی ایران به جامجهانی که کمی بعد از انتخاب حسن روحانی بهعنوان رییسجمهور ایران اتفاق افتاد، مورد بهرهبرداری اجتماعی و سیاسی قرار گرفت.
به عبارت دیگر، هستند کسانی که میخواهند از دل فوتبال چیزهای عجیب و غریب بیرون بکشند. این عجایب و غرایب البته گاهی بیرون هم میآیند اما این ذات فوتبال نیست. فوتبال ورزشی ساده است برای لذت بردن.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر