close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

از وطن تا غربت، روایت زندگی یک مرد همجنسگرا

۸ دی ۱۴۰۰
رنگین کمان ایران
خواندن در ۵ دقیقه
از وطن تا غربت، روایت زندگی یک مرد همجنسگرا

شایا گلدوست

«سال‌ها پیش به امریکا مهاجرت کردم و در لس‌آنجلس زندگی می‌کنم. مهاجرت همیشه شرایط را بهتر که نه اما تغییر می‌دهد. در زندگی‌ برای دفاع از خود و افرادی شبیه به خودم که از خانواده «ال‌جی‌بی‌تی‌کیو» هستند، بسیار تلاش کرده و دویده‌ام و حالا این‌جا، در این نقطه از زندگی‌ ایستاده‌ام. دلم برای روزهای گذشته تنگ می‌شود؛ روزهایی که شاید به این اندازه تنها نبودم. با همه تلاشی که برای رسیدن به آرامش انجام داده‌ام ولی گاهی آزار می‌بینم از همه ناآرامی‌‌هایی که در اطرافم مشاهده می‌کنم.»

«سامان»، مرد هم‌جنس‌گرای ۳۱ ساله، اهل تهران است. بیش از هشت سال پیش به امریکا مهاجرت کرده است و زندگی خود را از وطن تا غربت، در هاله‌ای از ابهام یا اندوه روایت می‌کند. هرچند مهاجرت همه آن‌چه که می‌خواسته را به او‌ نداده است اما می‌گوید: «از این که مهاجرت کرده‌ام، خوشحالم. خود ۳۱ ساله‌ام را این‌جا ترجیح می‌دهم در مقایسه با سامان ۳۱ ساله‌ای که در تهران می‌ماند اما دلیل مهاجرت برای من متفاوت با چیزی بود که اکثر افراد مهاجرت می‌کنند. همه زندگی کنجکاو بودم و دنبال کشف کردن. چیزی که بسیار دوست داشتم کشف کنم، زندگی ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌ها در دنیای آزاد بود. دوست داشتم بدانم در برلین، پاریس و تورنتو که آزادی وجود دارد، ال‌جی‌بی‌تی‌کیو‌‌ها به کجا رسیده‌اند؟ دوست داشتم بدانم و در این فضا زندگی کنم. برای همین تصمیم به مهاجرت گرفتم. دوست داشتم به عنوان یک هم‌جنس‌گرا، زندگی افرادی مانند خودم را بدانم و کشف کنم.»

گرایش جنسی در انسان‌ها بر خلاف آن‌چه در گذشته تصور‌ می‌شد، یک طیف بسیار گسترده است و افراد می‌توانند از منظر جنسی و یا عاطفی در هر کجای این طیف قرار بگیرند و هویت جنسی خود را تعریف کنند. با وجودی که هنوز هم در برخی از کشورها، مانند ایران، گرایش عاطفی و جنسی افراد به هم‌جنس پذیرفته شده نیست و با دید بیمار‌پندارانه و مجرمانه به آن‌ها نگاه می‌شود اما «انجمن روان‌پزشکی امریکا» از سال ۱۹۷۴ و سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۲ هم‌جنس‌گرایی را از لیست بیماری‌های روانی خارج کرده‌اند. نتیجه تحقیقات دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری و متخصصان روان‌شناسی در جهان این است که هم‌جنس‌گرایی یک شاخه سالم از طیف گسترده گرایش جنسی در انسان است.

سامان در خانواده بسیار‌ پر جمعیتی در جنوب شهر تهران بزرگ شده است؛ در فضایی که فرهنگ متفاوت و مختص به خود را دارد. اما می‌گوید از روزهای کودکی، چیزهای شادی را به خاطر می‌آورد به جز فرهنگ جنسیت زده‌ای که در خانواده و محیطی که در آن زندگی می‌کرده، وجود داشته است؛ فرهنگی که زنان و دختران را از حقوق انسانی‌ محروم می‌کرده و هم‌جنس‌گرا‌ ستیزی و یا رنگین‌کمانی‌ ستیزی نیز زاده آن است. این مساله سال‌ها است با سامان زندگی می‌کند و او را آزار می‌دهد؛ حتی حالا که در سوی دیگر دنیا زندگی می‌کند: «از روزهای کودکی، تفاوت خود را احساس می‌کردم و بسیار به بدن و اندام جنسی پسرهای دیگر کنجکاو بودم؛ تا آن‌جا که سعی می‌کردم در بازی‌های بچه‌گانه، این کنجکاوی‌‌ها را به شکلی ارضا کنم.»

خانواده‌ام پر‌جمعیت و‌من بچه نهم خانواده هستم. شاید یکی از دلایلی که مهاجرت برایم بسیار تلخ بود، تنهایی‌ است برای منی که سال‌ها با افراد زیادی زندگی کرده‌ام. خانواده ما آن‌قدر بزرگ بود که خیلی فرصت رفت و آمد با فامیل و آشنایان را نداشتیم. به همین دلیل هم من خیلی جلوی چشمان‌ و‌ مورد قضاوت آن‌ها نبودم و این موضوع بخشی از نگرانی من نبود. ما خودمان در خانه به اندازه کافی درگیر خود و روزمرگی‌ها بودیم و کمتر فرصت گیر‌ دادن و ایراد گرفتن به هم را پیدا می‌کردیم. البته که من بیشتر وقتم را با دوستانم می‌گذراندم؛ به ویژه در سنین بالاتر.»

سامان می‌گوید دوران دبیرستان در شکل‌گیری شخصیت او بسیار تاثیرگذار بوده است؛ برای اویی که در انسان‌ها، سلیقه‌ها‌ و افکارشان کنکاش می‌کرده است. در دبیرستان عشق را تجربه کرده بود؛ عشقی که بسیار دوستانه شکل گرفت اما برای او معنای متفاوتی داشت: « در دوران پیش‌دانشگاهی با یکی از دوستانم آن‌قدر نزدیک و صمیمی بودیم که فکر‌ می‌کردم از سمت او هم احساسی وجود دارد اما در واقعیت این‌طور نبود. من دچار سوء‌تفاهم شده بودم یا شاید بهتر است بگویم، عاشق شده بودم. با خودم می‌گفتم ای‌‌ کاش جور‌ دیگری بود و ای‌ کاش می‌توانستیم کنار هم بهترین‌ لحظه‌ها را بسازیم. ضربه‌ای که از شنیدن نه و پذیرفته نشدن در آن دوران به من وارد شد، یکی از بزرگ‌ترین دلایل برای اضطراب‌هایی بود که تحمل می‌کردم. شاید بهتر است بگویم بزرگ‌ترین ضربه‌ای بود که در آن دوران به روحم وارد شد. با این وجود، مدرسه برایم فضای خوبی بود تا خودم را بشناسم و حتی برای دوستانم آشکارسازی کنم؛ هرچند فضای آن روزها به اندازه امروز باز نبود.»

اما دانشگاه فضای دیگری بود. او دانشجوی ریاضی «دانشگاه صنعتی شریف» بوده است. می‌گوید در دانشگاه تقریبا همه بچه‌ها مرا به عنوان یک هم‌جنس‌گرا می‌شناختند. البته که کنجکاو هم بودند تا سر از زندگی هم در بیاورند. در آن دوران، تلخی‌های بسیاری را هم از نگاه و حرف‌های مردم تجربه کردم اما با این وجود دوران دانشگاه برایم یکی از دوران‌های خوب زندگی‌ بود. نمی‌دانم، شاید این روزها آن‌قدر دل‌تنگ آن دوران هستم که تنها می‌توانم خاطرات خوب را به یاد بیاورم؛ خاطرات دوستانی که با هم فعالیت‌های مختلف انجام می‌دادیم، تفریح می‌کردیم، فیلم می‌دیدیم و در مورد موضوعات مختلف حرف می‌زدیم. این‌ها شیرینی زندگی‌ من در آن‌ روزها بودند. 

یاد گرفتن زبا‌ن‌های مختلف از علایق سامان است و برای همین به مطالعه تاریخ‌‌‌ و فلسفه زبان، قواعد زبان و معادلات ریاضی پشت این قواعد می‌پردازد. طبیعت، حیوانات و موجودات بخش دیگری از زندگی او‌ را تشکیل می‌دهند. طنزپرداز است و ادبیات طنز در زبان فارسی را از دوران مشروطه تا به امروز دنبال کرده و شاید این یکی از دلایلی‌ است که خودش نیز به تولید محتوای طنز می‌پردازد.

اگر فضای فرهنگی، اجتماعی و قانونی در ایران برای قشر رنگین‌کمانی به گونه دیگری بود، آیا نیاز بود که افرادی مانند سامان کوله‌بار استعدادها، هنرها و آرزوهای را با خود برداشته و آن را در سرزمین دیگری پهن کند؟ این سوالی‌ است که باید از خود و از جامعه پرسید.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

بازداشت تعدادی از شهروندان بهائی در ماهشهر

۸ دی ۱۴۰۰
خواندن در ۱ دقیقه
بازداشت تعدادی از شهروندان بهائی در ماهشهر