معنای کلمات مندا و صابئین
کلمۀ صابئین سه بار در قرآن، در سورۀ بقره آیۀ 62، سورۀ مائده آیۀ 69، سورۀ حج آیۀ 17، آمده است. در بعضی از ترجمه های فارسی، از جمله ترجمۀ الهی قمشه ای، کلمۀ "صابئین" به "پیروان حضرت یحیی" ترجمه شده است. با این حال، در برخی از کتب مانند کتاب اسطوره آفرینش در آیین مانی، اثر دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور گفته می شود که ": صابئین، که در قرآن مجید سه بار ذکرشان رفته است، ستاره پرستان حران بودند". اگر این سخن اسماعیل پور، و برخی از مترجمان قرآن در خصوص ستاره پرست بودن صابئین را بپذیریم، دو مشکل بزرگ به وجود می آید: مشکل اول مسئله ای تاریخی است زیرا متون مندائی، حرانیان را طایفه ای از خود می داند که بنا به ضرورت معیشت از نواحی جنوب غربی ایران به نواحی جنوب شرقی عراق کوچ کرده اند. بنابراین، تمایز گذاشتن میان مندائی و حرانی چندان موجه نمی نماید. اما مسئله دوم مسئله ای اعتقادی است. مثلا در سورۀ بقره آیۀ 62 نام صابئین در کنار ادیان دیگر آمده است:" در حقيقت كسانى كه [به اسلام] ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدهاند و ترسايان و صابئان هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد". پرواضح است که در این آیه اگر صابئین را به ستاره پرست یا ستاره پرستان ترجمه کنیم، معنا و ساختار آیه به هم می ریزد. به تعبیر دیگر، این آیه بر سیاق آن چه که دکتر اسماعیل پور بیان می کنند، باید چنین شود: در حقیقت کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده اند و ترسایان و ستاره پرستان هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت...!"
در بعضی از تفاسیر، از جمله تفسیر فخر رازی، در خصوص صابئین آمده است که " صابئین از صبأ مشتق شده که به معنی خروج از دین به دین دیگر است، اعراب پیامبر اسلام را به این جهت "صابئی" مینامیدند که دینی برخلاف ادیان آن ها آورده بود و این کلمه درباره ستارگان هم به کار میرود: "صبأت النجوم" وقتی که ستارگان از مطلع های خود طلوع میکنند".اما خود پیروان صابئین مندائی معتقدند که کلمه "صابئین" با وجودی که در زبان عربی هم استفاده می شود، کلمه ای آرامی است و از سه حرف (ص.ب.ا) تشکیل یافته و معنی آن تعمید شدن است. همین طور این کلمه جمع کلمۀ صابی در زبان عبری نیز هست که از ریشه (ص.ب.ع) برگرفته شده و به معنی فرو رفتن در آب است. به علت این وجه از شهرت صابئین که تمام آداب دینی آنان با آب گره خورده، در دوران عرب جاهلی و همین طور در برخی از نواحی بابل و نواحی غربی امپراتوری های ایران به "مُغتسله" یعنی "شستشو کننده" نیز شهرت داشتند. امروز در اهواز و درگویش محلی به مندائیان "صُبّی (ها)" می گویند.
اما کلمۀ "مندا" معنای متفاوت و اعجاب انگیزی را در برابر ما قرار می دهد. کلمۀ "مندا" به معنی عرفانی، الهی، ربانی، خرد، دانایی و... به کار می رود. از این رو، آنان مرکز دینی خود را هم "بیت مندا" می نامند. کلمۀ "مندا" به ضم برخی از پژوهشگران حوزه زبان شناسی همان "گنئوس" در زبان یونانی است. همین طور مشتقات این کلمه همچون "مانا"، "مانی"،"مانکیا" در متون مندائی به معنای "روان"، "خرد" و "دل" نیز به کار رفته اند. مثلا در "گنزا ربا" در خصوص جدائی روان از عالم نور و هبوطش به بدن انسان چنین می خوانیم:" من یک مانا (روح، روان) از خدای بزرگم، من یک مانا از خدای عظیمم، من یک مانا از خدای بزرگم، که راه افتاده ام برای آمدن به دنیا، به راه افتادم برای آمدن به عالم...".
جالب تر این که این سه کلمه مشتق شده از کلمۀ مندا در متون فارسی میانۀ شرقی، همچون متون سغدی بازمانده، عینا به معنای خرد، دل، روان و جان به کار رفته اند. این کلمات از طریق ترجمۀ متون سغدی به چینی نیز راه یافته اند و با مفاهیم بودائی ترکیب شده اند.
مانی و مندائیان
چنان که اشاره شد کلمۀ "مندا" به معنای عرفان، دل، خرد، روان و... به کار می رود و با واژگانی چون "مانا"، "مانی"، "مانکیا" و... همریشه است . کلمۀ "مانی" در متون مندائی فراوان به کار رفته، اما نه به عنوان نام "مانی" پیامبر ایرانی که اسم خاص است. با این حال، چنان که متون تاریخی روایت می کنند، پدر مانی که از بزرگان اشکانی بوده در بابل اقامت داشته است (توجه به این نکته ضروری است که مندائیان علاوه برسکونت در شهرهای شوشتر و دزفول و اهواز، در حران و بابل نیز ساکن بوده اند). دربارۀ پدر مانی این روایت نسبتا شناخته شده وجود دارد که وی فردی از افراد مغتسله (صابئین) بوده است. پذیرش این مسئله که پدر مانی صابئی بوده، همان طور که بسیاری از پژوهشگران حوزۀ دین و تاریخ آن را تکرار کرده اند، پیامدهای بسیاری دارد.
به زعم بسیاری، دین مانی دینی برگرفته از آئین زرتشت است. حتی برخی از پژوهشگران، دین او را جلوه ای عرفانی از دین زرتشت می دانند. در صورت پذیرش صابئی بودن پدر مانی، مورخین با پارادوکسی بسیار جالب روبرو می شوند:
۱- دین صابئین به طور کلی دینی تباری است. در این دین، همچون ادیان زرتشتی و یهودی، کسی مندائی به شمار می رود که از پدر و مادری مندائی متولد شده باشد. بنابراین، اگر صابئی بودن پدر مانی را بپذیریم، خود به خود و بر اساس اصول دینی صابئین، مانی صابئی به حساب می آید. در نتیجه، نباید او را پیامبری برخاسته از دین زرتشت، بلکه باید پیامبری برخاسته از دین مندا به شمار آورد.
۲- چنان که مرسوم است اگر فردی بر دین دیگری باشد، نمی تواند به آئین صابئین ایمان آورد و صابئی بشود. بنابراین، اگر پدر مانی نجیب زاده ای اشکانی باشد، رابطۀ میان اشکانیان و مندائیان تا حدی همچون راز سر به مهر باقی می ماند. این راز زمانی عجیب تر می شود که در متون مندائی می خوانیم که آنان در زمان پادشاهی به اردوان (که آشکارا نامی اشکانی است) از دست آزار و اذیت یهودیان در اورشلیم به نواحی جنوبی ایران، به ویژه اندیمشک، شوشتر و دزفول، مهاجرت می کنند. از اردوان درمتون مندائی به نیکی یاد می شود. گویا کوچ آنان از اورشلیم به نواحی جنوبی ایران در زمان اردوان، پیش از تولد یحیی پیامبر صورت گرفته است.
۳-چنان که در ادامه توضیح خواهیم دارد، متن کتاب "گنزا ربا" آکنده است از مفاهیم نور و ظلمت. اگر بپذیریم که مانی صابئی بوده و در بابل (یکی از مراکز اصلی صابئین) زندگی می کرده، این گمان پیش می آید که او پیش از برخورد با زرتشتیان، مفاهیم کلیدی آئین خود را از متون مندائی به خصوص "گنزا ربا" وام گرفته است.
۴-به هر حال، ظهور مانی و نسبتش با مغتسله (صابئین) مسئله ای ساده نیست. این مسئله ما را در مطالعات تاریخی تنها با زرتشتیان روبرو نمی کند، بلکه شاخه ای دیگر در مانی پژوهی می گشاید.
مانی، مندائیان و بودائیان
روایات مشهور بر این باورند که مانی در دوران حیاتش سفری به هند داشته و در آن جا ضمن برخورد با بودائیان از آئین بودا متاثر شده است. قضاوت در این باره دشوار است زیرا از نحوۀ مواجهۀ او با بودائیان چندان اطلاعی نداریم. اما در برخی از متون اسلامی به نسبت میان صابئین مندائی و بودائیان اشاره شده است. جالب آن که این متون، نسب بودا یا تاریخ دین بودا را به بابل و صابئین می رسانند. در یکی از مشهورترین این متون قطب الدین شیرازی، شارح حکمت الاشراق، در ذیل کلمه بوذاسف در شرح حکمت الاشراق می نویسد: " بوذاسف فیلسوف تناسخی هندی است. بعضی گفته اند از مردم بابل قدیم است. وی قائل به ادوار و اکوار بود و سال های عالم را استخراج کرده و گفت 36000 سال است. یعنی هر دوری و کوری. او گوید طوفان در سرزمین وی اتفاق افتد و قوم خود را به طوفان ترساند. بعضی گویند پایه گذار دین طابئه برای طهمورث او بوده است...".
سخن قطب شیرازی بسیار عجیب و قابل تامل است. او در خط نخست تعریفش، از سویی بوذاسف ( بودا) را فیلسوفی هندی و از سوی دیگر فردی بابلی می داند (مانی هم متولد بابل است). نکته دیگر این است که ما در داستان های شناخته شده از بودای تاریخی هرگز اشاره ای به طوفان نمی بینیم. اشاره به طوفان مختص داستان های سامی و سومری و منتسب به نوح پیامبر است. از سوی دیگر، هرچند ستاره شناسی در هند رواج داشته اما متون بوداییِ بازمانده چندان توجهی به ستاره شناسی ندارند. این مندائیان هستند که در طول تاریخ، به غلط، به ستاره شناسی و ستاره پرستی مشهور شده اند. در بند آخر نیز قطب شیرازی به دین طابئه اشاره ای دارد که نامی نه چندان مصطلح برای صابئین است. این سوال هم مطرح می شود که آیا میان طهمورث شاه افسانه ای ایران با مندائیان رابطه ای وجود داشته است؟ آیا شاه ایران که بسیاری او را زرتشتی مسلک می دانند در صدد پیروی از دین دیگری بوده است؟
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه دربارۀ صابئین می نویسد: " اولین كسى كه در تاریخ از ایشان، یعنى مدعیان نبوت، نامشان آمده، یوذاسف است، كه بعد از یك سال از سلطنت طهمورث، درسرزمین هند ظهور كرد، و دستور فارسى نویسى را بیاورد، و مردم را به كیش صابئیان دعوت كرد، و خلقى بسیار پیرویش كردند، سلاطین پیشدادى، و بعضى از كیانیان، كه در بلخ توطن كرده بودند دو نیر، یعنى آفتاب و ماه را، و كلیات عناصر را، تعظیم و تقدیس مى كردند، این بود تا آن كه وقت ظهور زردشت رسید، یعنى سى سال بعد از تاج گذارى گشتاسب، در آن ایام بقیه آن صابئى مذهب ها در حران بودند، و اصلا به نام شهرستان نامیده می شدند، یعنى به ایشان مى گفتند حرانیان. البته بعضى هم گفته اند: حرانى منسوب به هادان پسر ترخ، برادر ابراهیم (ع) است، زیرا او در بین رؤساى حرانیان متعصب تر به دین خود بود. ولى ابن سنكلاى نصرانى، در كتابى كه در رد صابئى ها نوشته، و آن را از دروغ ها و اباطیل پر كرده، حكایت مى كند، كه حرانیان مى گفتند: ابراهیم از میان حرانیان بیرون رفت، براى این كه در غلاف عورتش برص افتاده بود، و در مذهب حرانیان هر كس مبتلا به برص می شد نجس و پلید مى بود، و به همین جهت بود كه ابراهیم ختنه كرد، و غلاف خود را برید، و آن گاه به بت خانه رفت، و از بتى صدایى شنید: كه می گفت: اى ابراهیم براى خاطر تنها یك عیب از میان ما بیرون رفتى، و وقتى برگشتى با دو تا عیب آمدى، از میان ما بیرون شو، و دیگر حق ندارى بسوى ما برگردى، ابراهیم از گفتار آن بت در خشم شد، و او را ریز ریز كرد، و از میان حرانیان بیرون شد، ولى چیزى نگذشت، كه از كرده خود پشیمان شد، و خواست تا پسر خود را به عنوان پیشكشى براى ستاره مشترى قربانى كند، چون صابئى ها را عادت همین بود، كه فرزندان خود را براى معبود خود قربان مى كردند، و چون ستاره مشترى بدانست، كه ابراهیم از در صدق توبه كرده، به جاى پسرش قوچى فرستاد، تا آن را قربانى كند".
در سخنان بیرونی نیز همان ابهامات آرای قطب الدین شیرازی باقی است. اما در نقل قول بیرونی دو نکتۀ مهم دیگر وجود دارد: یکی آوردن دستور فارسی از سوی بوذاسف و دیگر این که بیرونی هند شناس و حتی به روایتی آشنا به زبان سانسکریت چه نسبتی میان بودائیان و صابئین یافته بود؟
علاوه بر این دو نکتۀ بحث برانگیز، دو نکتۀ دیگر نیز وجود دارد که ارتباط بودائیان، مانویان و صابئین را پیچیده تر می کند. پس از فتح امپراتوری ساسانی به دست اعراب تازه مسلمان، بسیاری از ایرانیان مسیحی نسطوری، مانوی و زرتشتی که حاضر به پذیرش دین جدید نبودند، به هند و چین مهاجرت می کنند و در آن جا برای خود پایگاه دینی جدیدی درست می کنند. جالب است که مانویان حاضر در چین در نخستین ترجمه های مانوی به زبان چینی کلمه "مانی" را به "بودا" ترجمه می کنند. همین طور بنا بر روایتی، نام قدیمی شهر اندیمشک، یکی از اقامتگاه های اصلی صابئین، "هندیمشک" بوده که سبب این نام گذاری را حضور فراوان بودائیان در آن نواحی دانسته اند. پرسش این جاست که آیا میان صابئین و بودائیان، که به احتمال قریب به یقین حلقه واسطشان مانویان بوده اند، پیوندی، به خصوص در نواحی جنوبی ایران، وجود داشته است؟
صابئین، دین روشنایی
چنان که پیشتر گفتیم، به نظر می رسد که میان سه دین مندائی، مانوی و بودایی پیوندهای تاریخی وجود دارد. مانی به معنای دل و خرد و روشنی است و کلمۀ بودا نیز به معنای روشنایی یافته و به اشراق رسیده است. علاوه بر این، خود ساختار کتاب "گنزا ربا"، بر اساس متافیزیک نور و ظلمت، هستی و نیستی این عالم را تبیین می کند. در کتاب "گنزا ربا"، که اصیل ترین سند بر جای مانده از زبان آرامی است، والا ترین صفت خداوند "مالک اعلی نور" است. صفت "مالک اعلی نور" گاهی به جای خود واژۀ خداوند نیز به کار می رود. از این رو، در میان متون مقدس ادیان ابراهیمی، "گنزا ربا" یگانه کتابی است که تمام ساختار مابعدالطبیعی خود را بر اساس مفهوم کلیدی "نور" بنا نهاده است. در زیر گزیده ای از بند های "گنزا ربا" را در این خصوص می آورم:
"خدایم ستایش باد با قلبی پاک، به نام خدای معظم ازلی، متعال عالم های نور، والائی که مافوق همه چیز است...ستایش و تعظیم و توقیر و پابرجا باد خداوند بزرگ و رفیع و ستایش شده را، مالک اعلی نور، خداوند حقیقی که قدرتش وسیع و بی پایان است. ..خداوند همه عالم های نور فوقانی، میانی و تحتانی...باجلال است نورش را پرتو افشانی می کند، درخشش اش بر همه عالم ها و ملائک که هنگام جلوس در محضرش جلال اعطای به آن ها، در پرتو جلالش محو می گردنند. ...تصدیق فروتنی می کنند خدای عظمت را، مالک اعلی نور، که به پیمانه و شمارش و حدودی برای درخشش و نور جلالش نیست، همه اش درخشش، نور، روشنی و..." است.
چنان که پیداست، ساختار "گنزا ربا" نمونه ای از متافیزیک نور است. این نور پاک و مطهر است، اما زمانی که با عالم یا بدن خاکی در می آمیزد تیره می شود و آرزوی بازگشت به جهان نور را می کند. بنابراین، در دین مندا نور امری حقیقی است و ظلمت امری اعتباری. پس ثنویت گرا خواندن دین مندا به هیچ وجه درست نیست زیرا ظلمت امری اعتباری است نه حقیقی و به شهادت خود کتاب "گنزا ربا" "خداوند ندارد یاری در تاجش و نه شریکی در حکومتش" (نمونۀ کامل یک دین توحیدی). در نتیجه، ظلمت یا تاریکی بعد مادی ای از حیات اند که چند روزی ساخته شده اند برای حیات نباتی. جالب است که در "گنزا ربا" بندی وجود دارد دربارۀ نحوۀ ورود روان انسان به بدن مادی و آرزوی بازگشت به عالم انوار. این بند بیش از هر چیز یادآور قصۀ غربت غربی شیخ شهاب الدین سهروردی است: "[خدای بزرگم] مرا [مانا، روان، نور الهی در بدن گرفتار آمده] تکان داد و از میان برادرانم خارج نمود، خارج نمود از میان برادران خوبم و از میان تجهیز شده ها و مجهزها، به خود می گویم چه وقت خارج خواهم شد و بدن را به انهدام و خرابی واگذار خواهم کرد. خارج خواهم شد از کارهایش و به پایان خواهم رساند ویرانه متمرد را. به مکانم صعود خواهم کرد...برخیز ای مانا رها کن این عالم و انحراف آن را که ترا رنج دادند،...برخیز و بپوش درخشش عظیم را و در برکن نور ارزشمند را، ببند همیانه بصیرت و چشمه های باز که همه اش بینایی است از سر تا سر و مانا صعود کرد از میان آن ها.. مانا صعود کرد به منزلگه خداوند...".
نکتۀ بسیار مهم این که در "گنزا ربا" و اساسا ساختار متافیزیکی دین مندا با دو بخش یا دو حالت سقوط و صعود روبرو هستیم. این رابطه را می توان به صورت منفی و مثبت نیز نشان داد. بخش منفی، سقوط حرکت به سوی ماده و جهان مرزها و آلودگی ها است و بخش مثبت، حرکت به سوی عالم پاکی و نور. براساس تفسیری اشراقی، جهان نور یا مشرق الانوار در جهت شمال قرار دارد و جهان تاریکی و مغرب الانوار در جهت جنوب. "گنزا ربا" پس از برشماری صفات خداوند، که همگی نور و روشنایی و پاکی است، آشکارا جایگاه این مالک اعلی نور را نیز به ما نشان می دهد:" او در شمال مرتفع می نشیند، قدرتمند، زیبا و باشکوه است، سرچشمه همه منورها و هادی همه اثرها است"
دقیقا به همین علت است که قبلۀ صائبین مندائی رو به شمال (یعنی عالم نور اعلی) است و آنان به سوی شمال نماز می خوانند. فراموش نکنیم که قبله مانویان هم در شمال است. بنابراین، ذکر واژۀ ستاره پرست (چرا که ستاره شمال نیز در همین جهت است) برای صابئین مندائی کاملا بی معنا و به دور از روایت های مندائی و قرآنی است. از یاد نبریم که نام همسر یحیی پیامبر، انهر، به معنی نور و نورانی است.
ساختار متافیزیکی دین مندا
مابعدالطبیعۀ دین مندا مبتنی بر نور است و در آن عالم فرشتگان جایگاه بسیاری خاصی دارد. به طور کلی، دین مندا 5 عالم را متصور است. این عوالم که از بالا به پایین و از نور محض به ظلمت طی می شوند، به ترتیب زیر قرار دارند:
۱-عالم اِشخَنتای هَیّی: این عالم در رأس جهان شناسی و جغرافیای طولی مندائیان واقع شده است. این مکان، مکان خدای مقدس یا به تعبیر "گنزا ربا"، مالک اعلی نور است.
۲-عالم آلمادنهِورا: یا عالم نور، که در واقع مکان ملکاها و اثراها و موجودات نورانی است. این عالم شامل 360 مجموعه عالم نورانی است که هر یک از این مجموعه ها خود شامل 360 مجموعه است که به نوبه خود هریک شامل 360 عالم نورانی هستند. در واقع این عالم مجموعه ای تو در تو و آینه وار از انوار است.
۳-عالم اِمشونی کُشطا: به معنای مکان حقیقت است. این مکان هم در منطقۀ نور قرار دارد و جهان واسط است میان عوالم نور بالایی و عوالم نور زیرین. در امشونی کشطا مکانی وجود دارد به نام به "اَواثر"، که در عین حال نام فرشته ای به همین نام نیز هست. او فرشتۀ میزان و ترازو است و کارش محاسبۀ اعمال بندگان است. از سوی دیگر، او دروازۀ ورود به جهان نور و جاودانگی پس از مرگ نیز هست.
۴-مَطراثاها و زمین: یا طبقات میانی. این طبقات هفت عدد هستند و از عالم امشونی کشطا تا زمین کشیده اند. معنای مطراثا، عقوبت، کیفر، و محل تطهیر است. انسان ها پس از مرگ بر اساس میزان و نوع اعمالشان در این طبقات قرار می گیرند. زمین در پایین ترین ردۀ این عالم قرار دارد.
۵-عالم سنیاویس، پس از گذر از زمین، عالم مادون و ظلمانی به وجود می آید که آن هم هفت طبقه است و به نام های دیگری چون: سوفات، آبادونی تیتائی (به معنی آبادونی تیتائی) شناخته می شود. در این عالم، حاکمان ظلمت و مارها قرار دارند.
به طور کلی، عوالم نور به سه عالم نور فوقانی، میانی و تحتانی تقسیم می شود. عالم نور فوقانی، عالم اشخنتا هیّی و آلمادنهورا است، عالم میانه، عالم امشونی کشطا است و عالم تحتانی، عالم مطراثاها است که قِسم آخرش زمین است. این ساختار مابعدالطبیعی را با تفاوت هایی در مانویت و در اندیشۀ شهاب الدین سهروردی هم می توان دید.
نور و سفیدی پوشش مندائیان
چنان که آمد دین مندا، دین روشنایی است. پاکی و سفیدی و درخشندگی از صفات نور است. هر چه نور را تیره و تار و کثیف کند، نسبتی با ظلمت و پلیدی دارد. از این رو، به نص صریح"گنزا ربا"، پیروان صابئین باید سفید بپوشند و با آب تطهیر و تعمید نمایند تا پاک باشند. "گنزا ربا" در این باره می گوید:" برگزیدگانم برای شما می خوانم و شرح می دهم. ای مومنینم! سفید بپوشید و با سفید مستور شوید. به شکل لباس های درخشش و پوشش های نور. عمامه های سفید [بر سر] قرار دهید به شکل اکلیلهای جلوه گر، و همیانه های آب حیات ببندید که اثراها به کمرهایشان بسته اند، و کفش های شکافته شده بپوشید و مرگنا در دستتان بگیرید نظیر مرگنای آب حیات که اثراها در مکان نور [به دست] می گیرند".
آئین سیک و مندائیان
پوشش صابئین شباهت هایی به پوشش پیروان آیین سیک دارد. در آیین سیک هم شستشو و تطهیر لوازم، ابزار و مواد غذایی، امری ضروری و از ارکان دین به حساب می آید. دربارۀ پیوند میان آئین سیک و صابئین مندائی هیچ سند تاریخی ای وجود ندارد، اما اسطوره ای در دین مندا وجود دارد که بدعت در دین مندائی و شکل گیری دیگر فرقه ها را توضیح می دهد. این اسطوره به طور خلاصه چنین است:
در دوران کهن، یکی از روحانیون سرشناس مندائی به زعم خود تغییراتی در دین می دهد، به دام مرگ می افتد و در لحظۀ مرگ می بیند که بدعت های او در دین چه مصائبی در پی دارد. بنابراین، قول می دهد که در صورت یافتن حیات دوباره، بدعت های ایجاد کرده را از میان بردارد. او پس از بازگشت به این جهان، دستورجمع آوری و معدوم ساختن کتب و بدعت هایش را می دهد اما پیروانش چنین نمی کنند و آن آثار به دست افراد دیگری می افتد. بر اساس این اسطوره، سیک ها طایفه ای از مندائیان هستند.
مندائیان در دوران معاصر
به رغم نقش مهم صابئین مندائی در تاریخ، از ناشناخته ترین و بلکه فراموش شده ترین اقوام ایرانی اند. آنان با دین بزرگ مانی تعامل داشته اند. افزون بر این، به روایت ابونصر فارابی، یکی از ارکان اصلی نهضت ترجمه و انتقال دانش از زبان های یونانی، سریانی و آرامی به زبان عربی بوده اند. نخستین پژوهش ها در غرب حدود 150 سال پیش توسط "دنیل آبراموویچ خلسون" آغاز شد که اثری قطور در دو مجلد به زبان آلمانی در خصوص صابئین ساکن در حران منتشر ساخت. در دوران حاضر نیز پروفسور ماتسوخ و خانم دراور بیشترین سهم را در پژوهش های صابین دارند. به گفتۀ شیخ صابئین، مندائیان تا 150 سال پیش هیچ تغییری در صناعت خود (ماهیگیری، کشتی سازی، کشاورزی، زرگری) ایجاد نکرده بودند. زرگری شغل اصیل مندائی هاست و طلای ناب صبی و تولید "مینا سیاه" از هنرهای اصیل زرگری آنان است که سینه به سینه چرخیده و تا روزگار ما رسیده است. در اهواز هنوز طلا سازان و جواهر فروشان مندائی از طریق هنر دیرین خود امرار معاش می کنند. اما ما آنان را از یاد برده ایم.
با شروع عصر ارتباطات، جهان صابئین نیز تغییر کرده است. بسیاری از آنان شغل آبا و اجدادی را کنار گذاشته اند و در رشته های امروزی تحصیل و کار می کنند. بیت مندا هر ماه خبرنامۀ داخلی منتشر می کند و روحانیون مندائی در دانشگاه های مختلف ایران و خارج از ایران دربارۀ دین مندا سخنرانی می کنند. آنان زبان کهن آرامی خویش را حفظ کرده اند و برای خط کهنشان فونت کامپیوتری ساخته اند. جلسات آموزش زبان آرامی و فهم متون مقدس در بیت مندا برگزار می شود و آداب تعمید همچنان اجرا می شود. چند سال قبل، شیخ مندا در دیدار با رهبر ایران از او خواست تا مطابق قانون اساسی ایران، آنان نیز نماینده ای در مجلس داشته باشند. آیت الله خامنه ای گفت چون جمعیت آنان به اندازه ای نیست که بتوانند در مجلس نماینده ای داشته باشند، فعلا تحقق این موضوع امکان پذیر نیست. صابئین عراق در دوران جنگ ایران عراق و به دلیل فشارهای صدام، رهسپار کشورهای دیگر، به ویژه استرالیا و کانادا شدند. در این کشورها بیت مندا تاسیس کردند و بیشتر روحانیون آنها از بیت مندا ایران اعزام می شوند.
به تعبیر شیخ مندا، "مندائیان قوم حضرت آدم اند و جمعیتشان کاهش می یابد اما زوال نمی پذیرد". وظیفۀ ما است که آداب و سنن دینی هموطنانمان را بشناسیم و، مهم تر از آن، عبادتگاه آنان، کارون، این رود مقدس را پاک نگه داریم.
۱- اسماعیل پور، ابوالقاسم، اسطوره آفرینش در آئین مانی، انتشارات کاروان، چاپ چهارم 1387، ص 20.
۲- البته اختلاف نظر در این باره بسیار است. اما به عقیدۀ مندائیان، حرانیان در واقع از همین طایفه هستند که سال ها پیش از اندیمشک و شوشتر و دزفول به حران رفته اند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
دوستان العمارة واستان ميسان وتالابهايش مركز تجمع مندائيهاي عراق بوده وتاكنون تعداد نيز ساكن آنجا هستند ... شاعره معروف عراق "لميعه عباس عماره" از شاعران مشهور وپیشگام شعر مدرن عراق از چهرهای شناخته شده جامعه مندائی که اکنون مقیم امریکا است .
مطلب جالبی بود ... اما نمیدانم چرا نگارنده به اسم شهرهای دزفول وشوشتر اشاره میکنند وبه هیچ یادی از شهرهای مقدس این دین در خوزستان نمیکنند .. مثلا سوسنگرد امروزی که نام تاریخی آن خفاجیه است ودر متون ادبی ایران بسیار آمده است از نام بزرگترین وقدیمی ترین قبیله مندائی گرفته شده "بنی خفاجه" تنها خانداني كه الآن ف اميل خفاجي دارن ومندايي هستن ساكن اين شهر واطرافش هستند ... حتي شاخه اي از مندائيها معتقدند كه رود كرخه و هور هويزه مهمترين زيستگاه مندائیان بوده وهست... مشهورترین کاهنان ومعابد دین مندائی در اطراف شهر هویزه بدنیا آمده اند .. ودر مناطق دشت آزادگان امروزی آنها دو قلعه بسیار معروف در محدوده مرز با عراق بین دو شهر بستان وهویزه در حاشیه تالاب هویزه ... بازار طلا فروشی سوسنگرد وهویزه ۱۰۰٪ آن دست عزیزان مندائی است همچنین حرفه آهنگری وقایق سازی وتور سازی در آن مناطق از مشاغل ومنحصر به فرد مهم آنان به شمار میرود و قایق یا بلم هایی که عزیزان مندائی درست میکنند بسیار کهن ودر تمامی شرایط بسیار قوی ومقاوم است بویژه برای رفتن به عمق تالاب ها وصیادان ماهر وساکنان تالاب ها فقطاز اینگونه قایق ها استفاده میکنند که نامها وویژگیها مختلفی دارند ... میراث مندائیها در تالاب ها با خرافات محلی پیوند خورده مثلا مردم مناطق هور هویزه از رفتن به عمق تالاب میترسند ومعتقدند کسانی که به عمق تالابها بروند زنده باز نخواهند گشت وهمه ساله در زمانهای کهن مقدار زیادی طلا به عنوان قربانی تقدیم ایزدان ميكردند كه منافع بسياري براي مندائيان داشت ... مندائيان همچنین نقش بسیار مهمی در تأسیس و اداره حکومت مشعشعیان داشتند که خود موضوع مناسبی برای تحقیق وبررسی است . ... بیشتر
اميدوارم نظرم را بایکوت نکنید... بهرحال ادعای نویسنده مقاله در مورد اندیمشک ودزفول بیش از هر کسی برای خواننده مندائی خنده داره ؟؟؟ هویزه وسوسنگرد مهمترین زیستگاه آنان در خوزستان هستند وبه خوبی همین امروز میتوان خانه هاشون را در امتداد دو سمت کرخه در سوسنگرد پیدا کرد....