آیا برهنهشدن شاهین نجفی به زندانیان بند 350 کمکی میکند؟
شنبه شب گذشته، شاهین نجفی، خواننده چندین ترانه جنجالی، در آخرین اجرای خود در تورنتوی کانادا به همراه اعضای گروهش بر روی سن برهنه شد. او گفته که در اعتراض به نحوۀ رفتار با زندانیان بند 350 زندان اوین دست به چنین کاری زده است. بلافاصله پس از انتشار خبر، بلاگستان دست به گروهبندی و صفآرایی زد. به قول مهدی آریایی، با این کار شاهین نجفی ملت رو به ۳ دسته تقسیم کرده است: (1) خوب کرده لخت شده؛ (2) غلط کرده لخت شده؛ و (3) به ما چه که لخت شده.
مخالفان این جنجال تازه در لخت شدن نجفی مشکل را ندیدهاند. اتفاقا به نظر بعضی، داشتن اختیار تن و بدن مسئله اصلی فرهنگ، اجتماع، و دین ماست. شهابالدین شیخی میگوید: لخت شدن نه تنها بر خلاف عدهای که باور میکنند مسئلهی جامعهی ما نیست، بلکه اصلیترین مسئله است. اینکه هرکسی در هر گوشهای از دنیا، از ماجده علیای مصری، گرفته تا مریم نمازی نامی، از گروه فمینن، گرفته تا گلشیفته فراهانی و از جماعت کومونیست کارگری تا شاهین نجفی نامی، لخت میشود داد و هوار ملت به هوا میرود و هرکس سعی میکند حتما چیزی بنویسد، نشان از این است این « لخت شدن» یک جایی از ملت را درد میآورد که با خود داد و فریاد به همراه میآورد. آنهایی که مطالب مرا خواندهاند احتمالا میدانند نگارنده هیچ گونه مخالفتی با هیچ نوع لخت شدنی به هر دلیلی ندارد .
آرش سیگارچی هم به نفس لخت شدن نجفی اعتراضی ندارد: هنرمند به نظر من آزاد است هر کاری بکند. لخت شود، نشود، بخواند، نخواند. تا جایی که حریم دیگران را محدود نکند.
اما آنچه بهظاهر صدای اعتراضها را بلند کرده دلیل شاهین نجفی برای لخت شدن بوده است. شهابالدین شیخی مینویسد: فکر میکنم آنچه مسئله است در جامعهی ما اعلام دلایل لخت شدن است. ... از آخرین مورد آن شروع کنیم که شاهین نجفی ظاهرا اعلام کرده برای همدردی با زندانیان سیاسی در زندان اوین [لخت شده است.] آنچه برای من اعتراض آور است اعلام چنین دلیلی است. ... اساسا لخت شدن یک زن در لندن و یا لخت شدن یک خواننده در کانادا هیچ ربطی و تاثیری در وضعیت پوشش و آزادیهای مدنی و حتا اشکال اعتراضی سیاسی در داخل کشوری که «لخت شونده» مدعی آن است، ندارد.
در چنین جامعهای هر فردی که بخواهد فردیترین عمل را نیز انجام دهد، مجبور است که مبانی جمعی به آن بدهد که گاه بی ربطیاش از بی ربطی دلایل مخالفت با آن هیچ کم ندارد. ... جایی که کسی مثل گلشیفتهی فراهانی صرفا و تنها برای تجربیات شخصی خودش و برای یک پروژهی هنری « سزار» و بعدها برای پروژهی «تبلیغاتی» بدنش را لخت میکند باز این مخالفان هستند که چنین مسئلهای را [به] جامعهی ایرانی و آزادی های سیاسی و مسئلهی حجاب زنان و اسلام و مبارزه و حتا جنبش سبز و خاتمی و میر حسین و کروبی و حصر و زندان و ... ربط میدهند.
به نظر فواد شمس هم، شاهین نجفی با اعتبار زندانیان سیاسی دست به تجارت زده تا دوباره سر زبانها بیفتد: "تن" عرصه مبارزه است. نبردی "تن" به "تن" بین شهروند عاصی و سیستم موجود برقرار است برای تسخیر "بدن" ها! بدن در عین حال عرصه ای است که "صنعت" در پی تسخیر آن است، از پورنوگرافی گرفته تا رسانه تا جدیدا صنعت 350! ... صنعت آن چنان پیش آمد که بدن ها را هم تسخیر کرد و پورنوگرافی، "بدن" انسان را تبدیل به کالا کرده است.... در دنیایی که صنعت پورنوگرافی چنان فضا را اشغال کرده است "لخت شدن" فی نفسه نمی تواند کنش اعتراضی محسوب شود، که لوث و لوس کردن این اعتراض است. خصوصا اگر این صنعت لخت شدن همراه بشود با صنعتی که جدیدا راه افتاده است "صنعت 350" . سو استفاده از زندانیان سیاسی برای مشهور شدن. ... در این جا شاهد پیوند صنعت پورنوگرافی، صنعت موسیقی و صنعت 350 با کاسب کاری و شارلاتانیزم سیاسی هستیم! و این تاسف بار است که مسئله زندانی سیاسی در این وسط لوث می شود. دقیقا همان خواسته ای که "زندانبانان" دارند. و کاسبی عده ای با "صنعت 350" و چه شوم است این کاسبی!
نویسنده نجوای زمینی که رفتار و گفتار نجفی را شبیه سرکوبگرانی میداند که «خشم لخت و برهنه فکر و بدن و ایدئولوژی شان را در خیابان های تهران بیرون ریختند» مینویسد: شاهین نجفی یا تندورهای داخلی و خشم برهنه شان هیچ اهمیتی ندارند. زودتر از آنچه باور کنیم در دل بی رحم تاریخ فراموش می شوند اما آنچه آنها خودشان را به آن نسبت می دهند عزیزترین دارایی های ما هستند. دارایی هایی که نباید اجازه دهیم آنها به نام خود سند بزنند. زندانیان اوین و شهیدان جنگ ایران تنها متعلقند به مردمانی که سنت زندگی کردنشان و باور تاریخیشان کوچکترین ارتباطی به نجفی و تندروهایی همچون دلواپسان پایداری و این شکل معنا باخته انقلابی گری ندارد.
در مقابل این اعتراضها، آرش سیگارچی میگوید: هنرمند می تواند اعتراض خود را به مقوله ای بیان کند. حتی می تواند بگوید برای اعتراض به لخت شدن یک زندانی اینکار را می کند. دو حالت بیشتر وجود ندارد، یا قربانیان آن عمل مورد اعتراض هنرمند موافق اند یا مخالف. مثلا زندانی که در اوین لخت شده با این همراهی شاهین نجفی موافق است یا مخالف که خب در هر دو صورت می تواند واکنش نشان بدهد. طبیعی ست که شاهین نجفی یا هر هنرمندی ، نمی تواند کاسه داغ تر از آش باشد.
محمدحسین یعقوبی معتقد است که معترضان به شاهین نجفی دلیل واقعی مخالفتشان را پنهان میکنند: ظاهراً این قضیه #لخت شدن شاهین نجفی در تورنتو بدجوری داغ شده. خوب از ما ایرانیها که تابوهای زیادی در فرهنگ و تفکرمون داریم توقعی هم بیش از این نیست که در باره همچین مواردی واکنشهای سریع و بلافاصله نشون بدیم. اما تو زندگی کوتاهی که بیش از ثلث قرن نیست! یاد گرفتم که واکنشهای آنی بیشتر هیجانی و احساسی هستند و جالبتر اینکه این واکنشها رو از قشری می بینم که در حرفهاشون آزادی، آزادی هنرمند و ... رو زیاد می شنوم. این عزیزان کسایی هستند که شاید وقتی با تریپهای روشنفکریشون در کافه ها پای سیگار و قهوه از «ایسم» ها صحبت می کنند حسرت ممالک فرنگ رو میخورن که آره آزادی مدنی فیلان و آزادی هنرمند بسار و تابوها خفه مون کردن و سنتها مچاله مون کردن و قص علیهذا.
صحبت در مورد اینکه چرا ما هرچیز متفاوتی رو توهین آمیز می بینیم و حتی تحصیلکرده هامون هم علی رغم غرولندهای کافه ای، سر بزنگاه مصرانه از این سیم خاردارها حراست می کنند در حوصله این پست نیست اما شاهین نجفی برای من یه هنرمند بزنگاه سازه. با نقی، با لخت شدن با صحبت کردن از ناموس، بکارت و خیلی چیزهای دیگه ای که به غلط در جامعه استبداد زده ما تابوئه. خیلی ها الان شاهین نجفی رو به قول خودش «فحش کش» می کنند ولی یه روزی یه نسلی متشکر هنرمندی خواهد بود که صراحتاً گفته جونش کف دستشه و «هیچ» چیز برای تابو نیست.
در این میان، هستند کسانی مثل بنفشه جمالی که معتقدند جنجالهایی از این دست باعث میشود مسائل اصلی فراموش شود: شاهین نجفی رو بیخیال، برید لیست بدهکارهای بانکی و معوقه ها و اسامی اش رو ببیند. برق از سر آدم می پره!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر