close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

۶ خرداد ۱۳۹۳
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۴ دقیقه
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر در آب دارد می سپارد جان

بخش نخست

سال ۸۶ بود. از برنامه خبری برمی گشتم. ضلع شمالی میدان ولی عصر مردی یک پیت نفت گرفته بود دستش با یک کاغذ بزرگ که رویش چیزهایی نوشته شده بود. به خاطر روحیه سماجت خبری‌ام، نتوانستم به راحتی از کنار ماجرا عبور کنم. جلو‌تر رفتم. روی کارت کثیف و کهنه‌ای با خط سبز نوشته بود «من یک جانبازم. دخترم را نمی‌توانم شوهر بدهم چون جهیزیه ندارد. دو پسرم با وجود گرفتن لیسانس بیکارند. از پس هزینه‌های درمانی‌ام برنمی آیم. خدا مرا ببخشد برایم دعا کنید».... رفتم جلو. به جز یکی دو نفری که از سر کنجکاوی دورش جمع شده بودند همه مردم به سرعت از کنارش عبور می‌کردند. می‌خواستم بروم جلو. اما هنوز نجنبیده بودم که با یک حرکت، تمام نفت‌ها را روی شانه‌هایش خالی کرد و تا کسی بخواهد بجنبد، فندک را کشید و شعله ور شد. آنوقت بود که مردم جمع شدند و به جای تلفن زدن به اورژانس با موبایل‌هاشان شروع کردند به فیلم گرفتن. مرد در آتش می‌سوخت و دور خودش می‌دوید و می‌پیچید و شعله‌ها شعله ور‌تر می‌شدند. یک تاکسی ایستاد و زیرانداز کهنه‌ای دست به دست شد. انگار مرد طاعون داشت. کسی نمی‌پرید جلو زیرانداز را بگیرد دورش. تا اینکه یک پیرمرد کم توان زیرانداز را از دست‌های مردم قاپید و دور مرد شعله ور گرفت. پوست دست پیرمرد چروک شده بود. از شعله‌های آتش گز خورده بود. من هم رفتم جلو به پیرمرد کمک کردم. کیفم را انداختم روی زمین.

از بیمارستان مطهری تهران پیگیر وضعیت مرد شعله ور شدم. مرد با وجود آسیب‌های جدی خوشبختانه زنده مانده بود. به سختی. لابد حالا هزینه‌های درمانی‌اش بیشتر شده و بیچارگی‌هایش هم بیشتر. اما چیزی در درون من از آن روز به بعد مرد. امید به وجدان عمومی مردمی که به سادگی از کنار حادثه می‌گذرند.

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

ما ایرانی‌ها خود را پیشگام و داوطلب مهرورزی در کل جهان امکان می‌دانیم. اگر مهاجر باشید لابد وقتی مرد مست و بیماری را گوشهٔ خیابانی دیده‌اید که در جدال با زندگی یا مرگ است، همزمان این جمله بار‌ها بیخ گوشتان زمزمه شده: « خارجی ها عاطفه ندارند. این بیچاره اگر ایران بود.....» اما من به شما قول می‌دهم اگر آن بیچاره ایران هم بود، گوشه خیابان روی سنگفرشی خاکی و کثیف یا لابلای چکه‌های آب باران و چالهٔ گلی کف خیابان جان می‌داد. این را من تنها نمی‌گویم. جنایت میدان کاج و عربده‌های ۵۰ دقیقه‌ای قاتل بالای سر مقتول جلوی چشم مردم رهگذر و پلیس هم این مدعا را ثابت می‌کند. جامعه‌شناسان وکار‌شناسان علوم رفتاری هم می‌گویند که زیر پوست جامعه ما اتفاق ناخوشایندی به نام بی‌تفاوتی وجدان عمومی روز به روز در حال شکل گرفتن است.

می‌شود هزار اپیزود برای این ادعا نوشت. زورگیری چهار زورگیر در آذرماه سال ۹۱ در یک محل پرتردد را به خاطر دارید؟ دوربین امنیتی یک ساختمان، کل اتفاق را ثبت کرد

این بی‌تفاوتی‌ها در زورگیری چهار قداره کش و یا  اتفاق میدان کاج تهران متوقف نمی‌شود. هفته‌ای نیست که فیلمی از جان باختن یک انسان در خیابان توسط کاربران اینترنت منتشر نشود با پس زمینه رهگذرانی که می‌توانسته‌اند به فرد آُسیب دیده کمک کنند اما ترجیح می‌داده‌اند به جای هر نوع کمکی، آن لحظه‌های ناب را ثبت کنند.

جوان زخمی در اورژانس بیمارستان قم سلاخی شد

نیمه شب است. اورژانس بیمارستان شهید بهشتی قم اما هنوز هم شلوغ است. مرد هراسانی به شهادت دوربین‌های بخش اورژآنس این بیمارستان با مجروحی که در آغوش گرفته وارد می‌شود. می‌شود امیدوار بود. هنوز هم شهروند مسئولی پیدا می‌شود که جوان مجروحی را که توسط عده‌ای مورد ضرب و جرح قرار گرفته، به بیمارستان برساند. ضاربین در حیاط بیمارستان از سر خشم به خودروی شهروند مسئول قمی آسیب زیادی می‌زنند. وارد فضای اورژانس می‌شوند و با ضربات پی در پی چاقو و قمه، جوان مجروح را سلاخی می‌کنند و با خیال راحت، محدوده تحت نظر دوربین را ترک می‌کنند. دقیقه‌ها می‌گذرد تا خبر از کادر پزشکی بشود و در این فاصله عده‌ای می‌آیند و سرخوش و خجسته رد می‌شوند. جوان جان باخته روی موزاییک‌های بخش اورژانس افتاده است. و گویا پرستاران حاضر در این بخش از ترس جانشان و قداره کش‌ها، فوری روپوششان را کنده‌اند و گوشه آبدارخانه بیمارستان پناه گرفته‌اند. جوان به همین سادگی مرده است.

فیلمبردار عروسی در استخر بی‌تفاوتی غرق شد

این خبر را من برای سیاه نمایی نمی‌نویسم. خبر را خبرگزاری فارس نوشته. زن جوان فیلمبردار در مراسم عروسی، درست بیخ گوش زوج خوشبخت در استخر کشاورزی روستای هاشمک شهرستان دماوند غرق شد.

«مریم حسنی» ۳۲ سالش بود. لابد هزار رویا برای فردایش داشته. مریم به داماد می‌گوید فیلمبرداری حوالی آن استخر خطرناک است. بهتر است از این کار پرهیز کنند اما داماد تاکید می‌کند که فیلم‌هایی از سایر اقوام درآن فضای خوش منظره وجود دارد و او هم مایل است این کار انجام شود.

سیم‌های توری حایل فضای استخر فقط ۸۰ سانت بوده و مریم سر می‌خورد و سریع می‌رود پایین. همکار عکاس مریم سعی می‌کند دستش را بگیرد. مریم سعی می‌کند به جای تلاش برای نجات جان خودش دوربین را بالا بگیرد مبادا لحظات ثبت شده عروسی در آب غرق شوند. مریم می میرد اما به شهادت شاهدان عینی در بحبوبه جان دادن یک انسان در استخر کشاورزی با عمق یازده متر، یک عده با علم به رخ دادن آن اتفاق و اینکه «یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان» در حال گرفتن عکاس‌های یادگاری کنار استخر بوده‌اند.

هشدار: فیلم ضمیمه بی نهایت دلخراش است

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ورزش

چرا بايد از دي ماريا ترسید؟

۶ خرداد ۱۳۹۳
جاناتان ویلسون، خبرنگار ارشد ایران وایر در جام جهانی
خواندن در ۶ دقیقه
چرا بايد از دي ماريا ترسید؟