close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خودکامگان علیه آراستگی

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
بلاگ میهمان
خواندن در ۲ دقیقه
خودکامگان علیه آراستگی
خودکامگان علیه آراستگی

در میانۀ دهۀ هفتاد شمسی، دانشجوی علوم پایۀ پزشکی در مؤسسۀ علمی آزاد (دانشگاه مجازی بهایی) بودم. هر چند بخش عمدۀ ارتباط اساتید و دانشجویان این مؤسسه به‌صورت مکاتبه‌ای بود، اما در هر نیم‌سال تحصیلی، برای هر درس، دو تا چهار کلاس حضوری، حدود یک ماه پیش از آزمون‌های میان ترم و پایان ترم، در خانۀ برخی از بهاییان تهران برگزار می‌شد. این بهاییان داوطلب میزبانی و پذیرایی از دانشجویانی بودند که از چهار‌گوشۀ کشور برای اقامتی یک هفته‌ای به تهران می آمدند.

صبح یکی از روزهای ماه رمضان سال ۱۳۷۵ خورشیدی، راهی کلاس حضوری ژنتیک بودم که دیدم چند مأمور نیروی انتظامی سرگرم بازداشت بعضی از عابران هستند. ناگهان یکی از آن‌ها با دست مرا به سوی خود فرا‌خواند و با لحنی لمپن‌مآب گفت: «این قلاده چیه دور گردنت انداختی؟»

با تعجب پرسیدم: «منظورتان کراوات است؟ مگر ممنوع شده؟»

با غضب گفت: «حرمت ماه رمضون رو نگه نمی‌داری؟ نشنیدی "آقا" فرمودن که کراوات زدن تشبه به کفّار و غیرمسلموناس؟»

خاموش ماندم.

غرّید: «لالی؟ خفه خون گرفتی؟»

جواب دادم: «واقعیت اینه که مسلمان نیستم. بهایی‌ام و دارم می‌رم کلاس مخصوص بهایی‌ها. کراوات جزیی از آداب رسمی پوشش در جلسه‌های بهاییه.»

بیش از پیش برافروخته شد. دستم را گرفت و مرا به داخل یکی از خودروهای نیروی انتظامی هل داد که دو سه مرد کراواتی دیگر هم در آن نشسته بودند. چند دقیقه بعد مأمور دیگری، که گویا مافوق بقیه بود، سرش را از پنجره داخل کرد و خطاب به من گفت: «شما بهایی‌ها خیلی پر‌رویید. نوکِ زبون مایید (با انگشت اشاره نوک زبانش را نشان داد). هر وقت اراده کنیم قورتتون می‌دیم. حیف که فعلاً فشار خارجیا نمی‌ذاره.»

ساکت ماندم. دو مأمور دیگر سوار خودرو شدند و ما را به ادارۀ اماکن نیروی انتظامی بردند. پس از دو ساعت انتظار و تحمل رفتاری توهین آمیز، کراواتم را با قیچی بریدند و مجبور به پرداخت سه هزار تومان جریمه شدم.

سرانجام، ساعتی پس از ظهر به محل برگزاری کلاس در شهرک ژاندارمری رسیدم. همه سرگرم خوردن ناهاری بودند که توسط میزبان تهیه شده بود. استاد، دانش آموختۀ یکی از بهترین دانشگاه‌های بریتانیا بود که پس از انقلاب فرهنگی به جرم پیروی از آیین بهایی از تدریس در دانشگاه تهران محروم شده بود.

او تا مرا دید گفت: «عرفان جان! کجا بودید؟ نگران شدیم.»

ماجرا را شرح دادم. رنگ از چهرۀ استاد پرید. در حالی که کراوات خود را لمس می کرد، با نگرانی گفت: «شاید شما رو تعقیب کرده باشن و هممون رو بگیرن.»

کلاس حدود چهار ساعت دیگر ادامه یافت و خوشبختانه آن روز اتفاق ناخوشایندی رخ نداد، اما دو سال بعد، مأموران وزارت اطلاعاتِ دولت اصلاحات با حمله به خانه‌های حدود ۵۰۰ بهایی در سراسر ایران، علاوه بر مصادرۀ بسیاری از کتاب‌ها و لوازم آموزشی مؤسسۀ علمی آزاد، حدود ۴۰ نفر از همکاران این مؤسسه، از جمله همین استاد عزیز را که همیشه آراسته به کراوات بود، بازداشت و زندانی کردند. بعد‌ها شنیدم که در زندان اوین به علت همین کراواتی که هنگام دستگیری بر گردن داشته، توهین مضاعفی در حق ایشان روا داشته بودند. شاید خود‌کامگان پیوندی میان آراستگی و آزادی می‌بینند و همین را برنمی‌تابند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

بازار کهنه قم

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
بازار کهنه قم