هر هفته، سهشنبهها «شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر در گفتوگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایرانوایر»، درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت میکند. این هفته به بهانه «روز جهانی دختربچهها»، درباره تفاوتهای تربیت دختران و پسران در مراحل رشد صحبت کردیم تا با کمک شهرزاد پورعبدالله دریابیم چهطور میتوان در جهانی پر از تبعیض و خشونت جنسیتی، فرزندان دختر خود را قوی تربیت کنیم و به آنها قدرت حضور در چنین جهانی را بدهیم.
اهالی رسانه و اقلیتهای مذهبی میتوانند با ارسال ایمیل به آدرس moshaver@iranwire.com، از مشاوره رایگان با شهرزاد پورعبدالله برخوردار شوند.
***
۱۱ اکتبر، روز جهانی دختر بچهها است و بهانهای برای پرداختن به مسایل و مصائب این گروه اجتماعی. آمارهای بینالمللی نشان میدهند که هنوز جهان بشری مملو از محرومیتهایی است که دختران به خاطر جنسیت خود متحمل میشوند. این مساله اگرچه جهانی است اما در کشورهایی مثل ایران که سنت و مذهب هم بر آن چیره هستند، تشدید میشود و دختران از کودکی و چهبسا از لحظه تولد، با تبعیضها و خشونتهای مضاعفی روبهرو هستند.
طبق آمار بینالمللی، اگرچه قطعی نیست، در جهان ۱۳۲ میلیون دختربچه بین شش تا ۱۷ ساله از تحصیل محروم هستند. در کشورهای در حال توسعه، از هر چهار دختربچه، یک نفر دسترسی به تحصیل ندارد. ۶۳ میلیون دختربچه در جهان کودک کار محسوب میشوند. ۱۲ میلیون دختربچه در جهان هر سال به ازدواج مجبور میشوند و کودکهمسر به حساب میآیند؛ یعنی روزانه ۳۳ هزار دختر بچه زیر ۱۸ سال به اجبار ازدواج میکنند. به شکل کلی، در سال ۱۲۰ میلیون دختر بچه قربانی خشونت جنسی میشوند.
ما به عنوان والد یا در نسبت با فرزندانمان یا دختربچههای نزدیکان چه میتوانیم انجام دهیم تا مسلحتر قدم به این جهان نابرابر بگذارند؟
وقتی از کودکان صحبت میکنیم، یعنی با مساله رشد آنها درگیر هستیم. به طور کلی، رشد کودک به چه شکل پیش میرود؟
- به طور کلی، وقتی از رشد کودک صحبت میکنیم، منظورمان رشد در زمینههای مختلف است. حداقل پنج زمینه رشد کودک مطرح است؛ زمینه جسمی و حرکتی، یعنی رشد قد و تغییر وزن کودک و ویژگیهای فیزیکی و حرکتی. دومین زمینه رشد، عاطفی است که مهمترین مسالهای که وجود دارد، همین زمینه است. ما با مراجعهکنندگانی کار میکنیم که اگرچه دیگر زمینههای رشد را طی کردهاند اما رشد عاطفیشان متوقف یا دچار اختلال شده است. یعنی رشدی که شخصیت، فردیت و استقلال شخص شکل میگیرد. عزت نفس و اعتماد به نفس در این مرحله شکل میگیرد تا فرد بتواند احساسات خود را بیان و مدیریت کند. رشد عاطفی یعنی فرد نه تنها میتواند حس خود را تشخیص دهد بلکه باید بتواند آن را مدیریت کند و احساسات و عواطف دیگران را هم تشخیص دهد. به این معنا که وقتی من حرفی میزنم، از حالتهای طرف مقابل بفهمم حرف من از نظر احساسی چه تاثیری روی دیگری دارد تا بتوانم توانایی همدلی و همدردی با دیگران داشته باشم. متاسفانه خیلی از افراد در ارتباط، به فکر تاثیر عمل خود بر دیگری نیستند. ما یک بچه را میزاییم اما یک بچه به دنیا میآید. یعنی ما ابزار وارد شدن به دنیا را به بچه بدهیم تا بتواند در یک سیستم تعاملی با دیگران تعامل داشته باشد و بداند کی انعطافپذیری یا مدارا داشته باشد یا چه زمانی روی موضع خود بایستد. این رشد اجتماعی مرحله مهمی است. زمینه دیگر، رشد فکری و شناختی است. در این مرحله، بچه با شروع تحصیل، رشد فکری و شناختیاش پیش میرود. زمینه دیگر، رشد زبانی و کلامی است. همه ما فارسیزبان هستیم اما خیلی از افراد نمیتوانند افکار خود را در قالب کلام بیاورند. افراد از قدرت بیان متفاوتی برخوردار هستند؛ یعنی ارتباط برقرار کردن و صحبت کردن. این مراحل رشد همزمان جلو میروند. این مرحله صفر تا پنج سالگی کودک است تا آماده ورود به مدرسه شود. در مدرسه، تاکید روی رشد فکری و شناختی است. متاسفانه در مدارس، خصوصا مثل ایران، روی زمینههای دیگر تکیه نمیشود. رشد فیزیکی هم بیشتر روی پسرها برای ورزش تاکید میشود. در حالیکه باید روی رشد فکری و عاطفی هم باید تمرکز داشت. بایستی به کودکان آموخت که احساسات خود را بیان کنند.
در واقع ایجاد زمینههای رشد که برشمردید، بر عهده خانواده است و تربیت آنها روی شخصیت کودک تاثیر میگذارد.
- بستگی دارد کودک از چه سنی بخواهد بیرون برود؛ مثلا کودکانی که والدین شاغل دارند، از سنین پایین در مهدکودک به سر میبرند. آنها کودکانی هستند که قبل از پنج سالگی وارد مجموعههای بزرگتری میشوند و در تعامل با دیگران قرار میگیرند، وگرنه در مدرسه رشدشان مکمل میشود. الان فقط خانوادهها نیستند که ارزشها را به کودکان میدهند. بعضی اوقات دنیای پدر و مادر با کودکان فرق میکند و الگوبرداری آنها از سلبریتیها یا شخصیتهای سیاسی و هنری خواهد بود.
این تربیت در رشد کودکان دختر و پسر متفاوت است؟
- این مراحل برای هر دو یکی است اما دختر و پسرها جدای از تفاوت بیولوژیک، تحت تاثیر محیط و خانوادهها هستند. تحقیقات نشان میدهد خانوادهها ارتباطشان با پسرها بیشتر جسمی است؛ مثل فوتبال بازی کردن و کشتی گرفتن. از دخترها اما انتظار دارند که کلامی ارتباط داشته باشند و حرف بزنند. خانوادهها در بسیاری موارد رفتار خشونتآمیز پسرها را راحتتر از دختران میپذیرند و برای دخترها محجوبیت را مد نظر قرار میدهند. هنوز که هنوز است، من با مادران تحصیل کرده و مدرنی کار میکنم که در زمان بارداری، هم و غم آنها رنگبندی وسایل اتاق نوزاد است که اگر دختر باشد، صورتی و اگر پسر باشد، آبی را انتخاب کنند؛ یعنی از همان لحظه به دنیا آمدن کودکان، فرزندشان را در کلیشههای جنسیتی میاندازند. حرکت برای پسرها پذیرفته شدهتر است تا دختران؛ مثل بالا و پایین پریدن در خیابان. به دخترها توصیه میشود که حتی نشستنشان هم کم حرکتتر باشد. البته هرچه جلوتر میرویم، دنیای زنانه و مردانه مخدوشتر میشود که این نکته مثبتی است؛ مثلا مردانی که بیان احساسات خود را بد نمیدانند و زنان هم به حوزههایی وارد میشوند که قبلا بیشتر مردانه بود. اما هنوز در جوامعی مثل ایران و حتی ایرانیهایی که خارج از کشور زندگی میکنند، تربیتشان جنسیتزده است. آنها همچنان همان فرهنگ را با خود حمل میکنند و درگیر کلیشههای جنسیتی هستند که در نهایت به نفع آنها نیست؛ مثلا زنی تحصیل کرده که درآمد بیشتری از همسرش دارد، هنوز فکر میکند تامین معیشت وظیفه همسرش است و باید او را تامین مالی کند. همین دید باعث میشود که زنان بیشتر آسیب میبینند. من با مردهایی کار میکنم که علیرغم اینکه خاورمیانهای هستند، انتظارشان این است که اگر در رابطهای برابر هستند، مشارکت مالی طرف مقابل را هم در نظر دارند.
حتی در همین اروپا، تا ۳۰ سال پیش وقتی کودکی به دنیا میآمد و دختر بود، پرستار میپرسید آیا پدرش خوشحال است؟ خب چرا نباید خوشحال باشد؟ اگر پسر بود هم این سوال را میپرسیدند؟ متاسفانه بخشی از نابرابریهای تحمیلی به دخترها، ورود دخترها به خانواده معادل با بار سنگینی بر دوش خانواده محسوب میشود؛ مثلا خانواده برای اینکه فرزندشان پسر باشد، هشت تا کودک به دنیا آوردهاند تا بالاخره پسر شود. همین مساله باعث شده است که شرایط اقتصادی خانواده پایین باشد و از پس تامین معیشت آنها برنیایند.
همین مسالهای که ذکر کردید، بار روانی به خود دختربچهها هم وارد میکند. انگار که ناخواسته هستند. به فقر اشاره کردید، تحقیقات جهانی نشان میدهند که آسیبپذیرترین قشر جامعه در اثر فقر، زنان و دختربچهها هستند. یا کودکهمسری هم همینطور که انگار دختر باید به خانوادهای دیگر داده شود.
- خانوادهها امکانات کمتری هم برای دختران در نظر میگیرند؛ مثلا دختری که ترک تحصیل میکند تا در کنار مادر بیمار خود در خانه باشد یا از فرزندان دیگر خانواده مراقبت کند. خیلی اوقات، امکانات مالی خانواده کفاف نمیدهد تا برای بچهها لباس و کتاب بخرند و برای همین انتخاب میشد که پسرها تحصیل کنند و دخترها ازدواج. حتی قبل از انقلاب، شناسنامهها را دستکاری میکردند که دخترها زودتر ازدواج کنند. هنوز مراجعهکنندگانی دارم که میگویند ازدواج کردیم چون احساس میکردیم سر بار خانواده هستیم. این حس زیادی یا سربار بودن را همیشه آنها به دوش کشیدهاند. برای همین وقتی از عزتنفس صحبت میکنیم، وقتی زنانی هستند که خودشان را ناخواسته حساب میکنند که جایی در خانواده یا جامعه ندارند، چهطور میتوانند عزت نفس و اعتماد به نفس بالایی داشته باشند؟ چون خود را سربار، زیادی و وبال گردن خانواده به حساب میآورند. در فرهنگهایی مثل ایران، میزان عزتنفس زنان بسیار پایینتر از مردان است. اگرچه ممکن است در حوزه فعالیت خود به درجات بالا برسند اما در شرایط بحرانی از پس مدیریت برنمیآیند یا انتقاد را برنمیتابند. این مساله آسیب همان مسالهای است که دربارهاش صحبت کردیم. از بس که این انسان لایق و کافی نبودن در آنها درونی شده است.
از رشد شروع کردیم و بحث آسیبهای تربیت جنسیتزده را برشمردید، آیا این آسیبها و ضربهها در رشد دختربچهها تاثیر میگذارند؟ بسیار شنیدهایم که دختری مثلا ۱۲ ساله در کنار پسری ۱۵ ساله، بیشتر میفهمد. چهقدر این بیولوژیک و چهقدر تربیتی است؟
- بخشی از آن بیولوژیک و بخشی اکتسابی است. کارآکتر ما در نسبت با محیطمان شکل میگیرد. البته محیط هم باید به روز باشد. آنچه در او نهادینه شده هم تاثیرگذار است. در واقع، تعامل کودک با مدرسه و جامعه هم در شکلگیری شخصیت بچه نقش دارد. کسی که در سوئد بزرگ میشود، با دختری که در ایران بزرگ میشود، یکی نیست. اینجا دیگر فقط خانواده مسوول تربیت نبوده است، مدرسه، باشگاه ورزشی، خیابانی که در آن رفتوآمد وجود دارد و قوانین که چه قدر از شما حمایت میکنند و چه قدر شهروند هستید، تاثیر میگذارند. وقتی جایی بزرگ میشوید که ارث شما نصف برادرتان است یا شهادتتان با دو مرد یکسان است، چه قدر احساس کمتر بودن از دیگران میکنید؟ یکی از دلایلی که زنان ایرانی احساس میکنند باید حقشان را از مردان نزدیکشان بگیرند، برای این است که حقشان مدام تضییع شده است.
به کودکهمسری اشاره کنم که چه قدر دختربچهها از طریق خانوادهها مجبور به ازدواج میشوند. اصولا این دختربچهها با مردانی ازدواج میکنند که تفاوت سنی فاحشی دارند؛ یکی کودک است و دیگری بالغ. چه طور میشود انتظار داشت که این کودک ضربه نخورد؟ اصلا رشد نمیکند. انگار گیاهی را زیر یک درخت بزرگ بکارید؛ نور نمیخورد و سایه درخت مانع رشد دیگری میشود. حتی کودک اصلا شرایط فیزیکی بارداری، پختگی لازم و امکانات فرزندپروری را هم ندارد. نمیتواند خودش را جای دیگری بگذارد. هم خودش و هم فرزندش آسیب خواهند دید. چون نمیتواند از پس مسوولیتهایش برآید، خیلی مواقع مورد خشونتهای جنسی، جسمی و کلامی قرار میگیرد. چهطور میخواهیم کسی که تحت تاثیر خشونت بزرگ میشود، سالم باشد و افسرده نباشد. چهقدر دختران جوان اقدام به خودکشی و خودسوزی میکنند؟
یادآوری کنم که وقتی کودکهمسری اتفاق میافتد، رابطه جنسی پیش نمیآید بلکه کودکی است که از طرف مقابل مورد تجاوز قرار میگیرد. وقتی از رابطه جنسی حرف میزنیم، از رضایت صحبت میکنیم. سن رضایت، سن ۱۲ سالگی نیست. یک کودک اصلا امکانات رضایت دادن ندارد. قدرت تصمیمگیری و تشخیص ندارد. چه طور میتواند رضایت داشته باشد و به «بله» او استناد کرد؟
- در خصوص رشد اجتماعی گفتیم که ابزار ورود به دنیا در اختیار کودکان قرار میگیرد. ما برای آنکه فرزندان دخترمان را مسلح کنیم که چه طور قدم در این جهان پرتبعیض و خشونت بگذارند، چه باید بکنیم؟ خصوصا در ایران که هیچ حمایتی برای دختران وجود ندارد.
همه کسانی که فرزند دارند، باید از خودشان شروع کنند. اگر مادری باشم که خیلی از حقها را به خودم ندهم، کسی باشم که گریه کردن را ضعف میدانم، اگر خودم بخواهم بترسم که یک سری تجربیات را داشته باشم، نمیتوانم به فرزندم نوع دیگری بیاموزم. اگر احساس میکنید به عنوان مادر نگران هستید که یکسری ویژگیهای منفی به کودک منتقل شود، تغییرشان دهید. مساله بعدی این است که بین دختران و پسران فرق نگذاریم. به دختران امکانات بیشتری بدهیم و پسرها را تشویق کنیم از احساسات خود حرف بزنند. بیان احساسات شرم نیست. باید از آنها رفع نگرانی کنیم. یا وقتی بچهای در حال کلکل کردن با ما است، نشان از شکلگیری فردیت کودک است و نه بیادبی. دخترها در سن بلوغ و رشد هورمنها و پریود شدن، ناهنجاریهای رفتاری خواهند داشت. قبلا دخترها چون پرخاشگری برایشان جایز نبود، اکثرا افسرده بودند. خب اگر این خشم سرکوب شود، افسرده میشود. سعی کنیم ببینیم که در آنها چه اتفاقی میافتد. به آنها بگوییم که خشم تو و غمگین بودن طبیعی است اما مدلی که خشم را بیان میکنی، مهم است. سعی کنیم که واقعا بین بچههای خود به خاطر جنسیت آنها فرق نگذاریم. فرق گذاشتن بین بچهها و تخصیص امکانات نابرابر میان آنها باعث ایجاد رقابت و تقابل میشود که آسیبهای بسیاری در پی دارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر